eitaa logo
الیس الصبح بقریب ۲
225 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
92 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چند خط پیشنهاد در سوگ سید همه داغدار شدیم. قلبمان تیر می‌کشد، احساس می‌کنیم علمدار مقاومت را زدند. ضربه خوردیم، بد هم خوردیم. حزب‌الله مقتدر است اما رفتن سید یقیناً ثلمه بود. حالا چرا؟ بماند برای بعد چون تحلیل متفاوتی با آنچه اکنون دست‌به‌دست می‌شود دارم. اما باید کاری کرد. ۱_ نگاه به مسئله سید باید از منظر باشد نه ملیت، همان خطی که مدتی است آقا در حال برجسته‌سازی آن هستند و مقابل آنچه غرب‌گرایان نمی‌پسندند. پس زدن سید، زدن است نه اسطوره لبنان فقط. پس این باید در جان همه ما باشد، اگر جامعه‌ای سوگمند شد، و داغی وجودش را گرفت، حرکت می‌کند. پس اولین گام نمایش است. این نمایش مهم است، نمایش بروز حس جامعه و خواست درونی است، مانور اجتماعی است، جهت‌دهنده به جامعه و حاکمیت است و پیام‌دهنده به جهان. این اهمیت راهبردی دارد. حتی اگر حساب‌شده انجام شود می‌تواند ما را نیز افزایش دهد. ۲_ حال چه کنیم، فقط برای مثال: ماشین‌ها باید همه عکس سیدحسن نصرالله را پشت شیشه بزنند و یا پرچم حزب‌الله نصب کنند. مغازه دارها یک میز دم در بگذارند با عکس سید و یک گلدان و یک جعبه خرما مساجد حجله بزنند و عکس سید را بگذارند. سر در خانه‌ها پرچم سیاه یا حزب‌الله نصب شود. هیئات مراسم بگیرند، هفتم سید دسته عزا بیرون بیاید، مساجد برای سید ختم و هفتم و چهلم بگیرند، و هرآنچه از خلاقیت مردمی می‌تواند جریان یابد... از مأذنه ها سرودهای حماسی پخش شود. جنبش دانشجویی فضای دانشگاه را تغییر دهد بسیج طلاب فضای حوزه‌ها و محیط اطراف هر مدرسه علمیه را... خطبای معروف ازاین شهر به آن شهر منبر تبیینی بروند... یعنی فضا و چهره شهرها باید تغییر کند اما به‌دست نه سازمان‌ها و... ۳_اما سوگ موجب سکون و ناامیدی و سرخوردگی نه، سوگی که آغاز است. سوگ باید عزتمندانه باشد، با غیرت و غرور باشد، با گردن برافراشته باشد. باید قرین باشد. احساس اینکه ما آماده و البته در حال هستیم. آماده جهاد هستیم. ۴_ در این میان باید دردمندی و حتی مطالبه‌گری همراه با باشد. هرگونه دمیدن در موج ناامیدی و بدبین کردن مردم به نیروهای مسلح و ساختار نظامی کشور که اکنون در وسط معرکه است، غلط و اشتباه راهبردی است. بله، در دولت اثرگذار است و سفر نیویورک پیام‌های غلطی به دنیا داد؛ اما در این صورت هم این اثرگذاری را باید با حساب‌شده کاهش داد، نه با رفتارها و پیام‌های هیجانی و... ۵_نوع مخابره شده به جامعه مهم است. طراحی جهت‌گیری مطالبه مهم است. دقت کنیم روایت آقا از ایستار و کنونه ما است و روایت دشمن و برخی داخلی‌ها . وسط جنگ هستیم باید نقاط قوت را فریاد بزنیم و ضعف‌ها را هرچند انکار نمی‌کنیم اما فریاد هم نمی‌زنیم. نظم و آرایش اجتماعی لشگر مهم است. پیام ضعف تنها به کاهش منجر می‌شود و ملتی که عزم او را نشانه رفته باشند، عن قریب شکست می‌خورد و دشمن بر روی همین نقطه متمرکز است، تکمیل کننده نباشیم. https://eitaa.com/alisalsobh
💢 حلب، مرصاد بی‌صیاد در جغرافیای تاریخ، گاه رویدادهایی رخ می‌دهند که بیش از آنکه به نبردی نظامی ختم شوند، به تصویری نمادین از ایستادگی یا سقوط بدل می‌گردند. ، یکی از این تصاویر بود؛ ایستادگی در برابر طغیان و خیانتی که به مرزهای ملی و اعتقادی هجوم آورده بود. در آنجا، نه تنها فرمانده یک عملیات، بلکه معمار یک روایت بود: روایت مقاومت هوشمندانه در برابر طوفان آشفتگی. امروز حلب، شهری که در قلب منازعات خاورمیانه می‌تپد، مانند مرصاد است؛ اما این‌بار بی‌صیاد. جایی که نبردهایش نه تنها نظامی، بلکه ژئوپلیتیک، اطلاعاتی و ایدئولوژیک است. در پس خیابان‌های ویران‌شده و آسمانی دودآلود، تقابل قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در جریان است. حلب، قلبی است که هر تپش آن سرنوشت مرزها، هویت‌ها و آینده سوریه را رقم می‌زند. اما چرا حلب صیاد ندارد؟ چرا در این کارزار پیچیده، فرمانده‌ای که استراتژی را به عمل تبدیل کند و نظم را بر آشوب غالب سازد، دیده نمی‌شود؟ شاید پاسخ در ماهیت جنگ‌های امروز نهفته باشد؛ جنگ‌هایی که دیگر به میدان‌های نبرد سنتی محدود نیستند، بلکه در ، ، اقتصاد و سیاست نیز جریان دارند.‌ دیگر فرماندهان، تنها با تاکتیک‌های نظامی نمی‌توانند معادلات را تغییر دهند؛ بلکه باید بازیگران چندوجهی باشند. حلب، امروز نمادی است از فقدان این "صیادان". کسانی که بتوانند نقشه‌ای روشن برای بازگشت و پایان‌دادن به بحران طراحی کنند. مرصاد، به ما آموخت که در هر نبرد، داشتن فرماندهانی با بینشی عمیق و استراتژی قوی، سرنوشت‌ساز است. آیا حلب می‌تواند مرصادی دیگر باشد؟ آیا این شهر، صیادی پیدا خواهد کرد تا افق‌های صلح را به جای ویرانی ترسیم کند؟ تاریخ، همیشه به یاد خواهد داشت که جغرافیا، بدون رهبرانش فقط یک زمین سوخته است. https://eitaa.com/alisalsobh
آخرین رویارویی سرنوشت‌ساز ایران کشوری است که تاکنون موثرترین و خطرناک‌ترین پروژه‌های در آن اجرا شده است. فقط را کنترل نمی کند... بلکه تلاش میکند از طریق کنترل فکر، را کنترل کند! نخستین کمپین پیشرفته جنگ شناختی در ایران سال ۱۴۰۱ اجرا شد. هدف آن پروژه «ممکن، آسان و نزدیک» نشان‌دادن برای یک و سپس «اکثریت‌نمایی آن اقلیت» بود... کمپین دوم بلافاصله پس از ناآرامی‌های ۱۴۰۱ و در جریان اجرا شد. پروژه مسمومیت‌ها یک ورژن بسیار پیشرفته جنگ شناختی بود که دانش مرتبط با در علوم شناختی را مبنا قرار داده بود. راز پیشرفته بودن مسئله مسمومیت‌ها این بود که از طریق مفهوم و انتشار در شبکه‌های اجتماعی، کسانی واقعا می‌کردند بی‌آنکه هیچ ای در میان باشد! ایجاد عارضه فیزیکی... ... این پروژه را بسیار خاص کرد. اکنون و با در سوریه، وارد سومین کمپین جنگ شناختی در ایران شده ایم. این‌بار هدف این است که با تجربه سوریه، یک اقدام «مقرون‌به‌صرفه» جلوه داده شود... من گمان میکنم فاز چهارم هم عن‌قریب آغاز خواهد شد. در فاز چهارم ما با نسخه اصلاح‌شده کمپین‌های پیشین مواجه خواهیم بود که سعی خواهد کرد از ایده جرد کوشنر الهام بگیرد. قلب همه این پروژه و و تبدیل کردن افکار عمومی به اسلحه علیه نظم سیاسی و اجتماعی است. هیچ خیانتی در این روزها و هفته‌ها بالاتر از ... و هیچ خدمتی بالاتر از ، رضایت ‌و در جامعه نیست. ما وارد اولین گام، از آخرین رویارویی سرنوشت‌ساز خود شده‌ایم. منبع: مهدی محمدی ـ عقل‌سرخ https://eitaa.com/alisalsobh
شبیخون به ذهن و ذائقه مردم ایران چندشب پیش شبکه چهار فردی را به‌عنوان اصطلاحا کارشناس دعوت کرده بود. آقای کارشناس با تبختر، چنان جمهوری اسلامی را به‌سخره گرفته بود و از آن تصویر یک موجود خرفت، کودن و نادان ارائه می‌داد که گویی چهار دهه جمهوری اسلامی با نادانی محض از صدر تا ذیل اداره شده است. مسئله‌ام آن فرد نیست که اساسا معلوم نیست سابقه و لاحقه اش چیست، مسئله‌ام اطلاعات غلط یا فقر اطلاعات او هم نیست. مسئله‌ام سنخ این حرفها، سنخ این داعیه‌داران تحلیل و سنخ این مراجع تحلیلی جدید در جبهه انقلاب است. مسئله نوع واکنش ما به این حرف هاست. ذائقه ما را همین مثلا کارشناسان ساده‌اندیش تغییر داده‌اند. طیفی از جامعه انقلابی این حرف ها را می‌پسندند و به آن واکنش مثبت نشان می‌دهد و نام آن را نخبگی می‌گذارد. امروز نقد بی‌مهابا و بی منطق، حرف های غیرمستند یا خلاف واقع، فحش دادن به صدر تا ذیل جمهوری اسلامی، برجسته‌سازی مشکلات، فریاد زدن نقصان ها و کاستی‌ها، فریاد کشیدن در مجلس، و... تبدیل به یک امر ممدوح، شاخصه‌ی انقلابی بودن و سکه رایج شده است. جالب اینکه برخی اوقات از این زبان‌ها همان حرفهایی بیرون می‌آید که یا بی‌بی‌سی علیه ایران می‌گوید یا فلان اصلاح‌طلب تند و رادیکال علیه انقلاب، نتیجه: مخرج مشترک با دشمن. برخی امروز در جبهه انقلاب در حال تیشه زدن به ریشه و جامعه‌اند. اینان که بین شان انسان‌های واقعا دلسوز انقلاب نیز یافت می‌شود درک درستی از مفاهیم راهبردی و موقعیت‌های کلان انقلاب ندارند. هریک نیز بر سر یک شاخه نشسته و بن می‌برند. ذائقه چنان عوض شده که اگر کسی از خوبی‌ها بگوید، از قوتها و قدرت‌ها بگوید، از دستاوردها بگوید، از روزنه‌های امید بگوید، از پیشرفت‌ها در دل سختی‌ها بگوید، از افق‌های روشن واقعی پیش‌رو بگوید، محکوم می‌شود به ماله‌کش، و در این نگاه هووو می‌شود و با برچسب تحقیر و طرد می‌شود. به‌همین‌ سادگی معروف، منکر می‌شود و منکر، معروف. بی‌خیال آنچه آقا می‌گوید و می‌خواهد. وقتی ذائقه تغییر کرد و میل به "بد دیدن" و "دیدن بدی‌ها فقط" عادت کرد، جامعه از تنزل و سقوط می‌کند به و جزای کفران نعمت‌ها عذاب شدید الهی است. حال آیا باب مطالبه و نقد را ببندیم؟ مطالبه یقینا باید باشد. نقد سازنده یقینا باید زنده و پویا باشد. رصد نقاط ضعف بی‌شک کمک به پیشرفت کشور است اما بشرطها و شروطها: در دیدن ضعف و قوت، توازن در ضریب رسانه‌ای دادن به نقدها و مدح ها، لحاظ کردن شرایط کلان انقلاب، نگاه کلان داشتن به راه طی شده، قضاوت و تحلیل در حد اطلاعات واقعی و درک وجود سطوح دیگری بیش از آنچه ما همه واقعیت می‌دانیم، بخشی از این شروط است. مراقب ذائقه مردم باشیم. تأکید صدباره آقا درباره را جدی بگیریم.
الیس الصبح بقریب ۲
قالیباف چرا گریه کرد قالیباف خیلی عادی درباره دست آوردهای جنگ سخن گفت. او صادقانه گفت غافلگیر شدیم،
🔴قالیباف دیشب با زبان مردم سخن گفت، نه زبان محافظه‌کاری‌های دیپلماتیک. در مصاحبه شب گذشته‌ی با ، شاهد یکی از صریح‌ترین مواضع در برابر غرب و نظام سلطه بودیم. سخنانی که نه‌تنها بازتاب روشنی از اراده ملت است، بلکه با زیرکی، خلأهای رفتاری و دیپلماتیک دولت را نیز پوشش داد. ۱_دکتر قالیباف با بیان اینکه: فناوری هسته‌ای نه‌تنها خط قرمز، بلکه فراتر از خطوط قرمز ماست، خط تمایز بین و را ترسیم کرد. و عملاً پرچم استقلال را در برابر هر سازش مشکوک بالا برد. ایشان جایی ایستاد که رئیس‌جمهور باید می‌ایستاد. ۲_ درحالی‌که برخی مسئولان هنوز سرگرم تئوریزه کردن هستند، دکتر مذاکره را مشروط به دو اصل راهبردی کرد: امنیت پایدار منطقه‌ای و انتفاع اقتصادی ایران. این موضع یعنی پرهیز از امتیازدهی بی‌دستاورد. ۳_ وی با عبارت هوشمندانه‌ی: "ما با زباله‌دانی طرف هستیم که کارهای کثیف غرب را انجام می‌دهد"، چهره واقعی رژیم صهیونیستی و مزدوران منطقه‌ای‌اش را افشا کرد و در این گفتگو با زبان مردم سخن گفت، نه زبان . ۴_ قالیباف هم از تجربه‌ی ۱۲ روز جنگ، سخن گفت و آن را اندوخته‌ای گران‌بها دانست، و هم در نشان دادن ، عملاً مرزبندی‌های تنگ‌نظرانه را شکست و به‌جای تفرقه، پرچم را بالا برد. ۵_ ایشان از نسل دهه هشتادی تجلیل کرد و گفت: "ای کاش شهدا بودند و می‌دیدند جوانان امروز مردانه‌تر از ما ایستاده‌اند." این، تزریق به آینده‌ای بود که برخی از ترس آن، عقب نشسته‌اند. ۶_ و در نهایت، آنجایی که گفت: "با افتخار فدای چنین ملتی می‌شوم"، جایگاه خود را به عنوان مدیری مقتدر و دلسوز تعریف کرد. این یعنی: سیاستمداری از جنس مردم، نه برای ویترین قدرت، که در غیاب کنش‌گری مقتدرانه دولت، هم مطالبه‌گر حقوق ملت است، هم حافظ کرامت آنها در بزنگاه‌های تاریخی...