چقدر چشم کشیدم خطوط پیرهنت را
رسیده بود و نچیدم انارهای تنت را
خدا چه معجزهای کرد در بلوغ تو و من-
فقط نشستم و دیدم بزرگتر شدنت را
چقدر دست مرا روی گونههات کشاندی
چقدر ساده گرفتم حرارتِ بدنت را
چه عاشقانه نوشتی و عاشقانه نوشتی-
- زمانِ نامه نوشتن- نفس نفس زدنت را
- به شرم - بوسه فرستادی و گرفتمش از دور
در امتدادِ نفسهات ، غنچهی دهنت را
قرار بود به پایم هزار سال بمانی
قرار بود ببینم هراسِ زن شدنت را
تو در لباس عروسی قشنگتر شده بودی
سیاهپوش نشستم، سفیدیِ کفنت را
#بهمن_صباغ_زاده
@alisamarqandi 🦋