تمام عمر دستت صرف شادی شد
دستهای تو مهربان بودند یکی بیشتر از دیگری
و چهرهات مثل وقتی که گلدانی را آب میدهند زیبا بود
مرگ با چهرهات چکار کرده
با سینهات که جای بازی من بود
دیده میشدی چون ماه کوچه و بازار
دیده میشدی چون شاخهای که از آب بیرون میزند
در تو انگار چیزی بود که برق میزد
میدانستم میدانستم این بهار که بیاید تو را چشم خواهند زد
پدرم برای تو چه بگویم
بگویم زخمم آنقدر عمیق شده که میتوان در آن درختی کاشت؟
بگویم غمینگم و مرگ کاری نمیکند
دستت را بر شانهام بگذار و مرگ را متوقف کن
دارم میروم دارم نامم را از دهان دنیا خالی میکنم...
#غلام_رضا_بروسان
#شعر_سپید
@alisamarqandi 🦋