eitaa logo
مَن‌أنا؟:)
45 دنبال‌کننده
135 عکس
19 ویدیو
0 فایل
اصل‌ماجرا؛ به‌دنبال‌خود... اگه خواستی یه چیزی‌بگی https://daigo.ir/secret/41428323218 پ‌ن؛تصویر پروفایل‌‌=عکس‌گرفته‌شده
مشاهده در ایتا
دانلود
مَن‌أنا؟:)
فریدون از اون‌ها خاص تا بهش بگن ضحاک کجا رفته اونام گفتن ضحاک برای جادویی به هندوستان سفر کرده تا با
اما ناگهان بهش الهام شد که هنوز زمان مرگ ضحاک فرا نرسیده فریدون ضحاک رو با چرم شیری به بند کشید و به دو کوهی که نزدیک همدیگه بودند برد و اونجا زندونی کرد بعد از این کار به مردم گفت که هوشیار باشید که آن پادشاه بدکار و پلید خوار گشت و بر زمین افتاد در پادشاهی من هر کسی در طبقه و مقام خود می‌ماند و هر شخصی هنر و کار خود را دست می‌گیرد و لازم نیست همه به جنگ و نبرد بروند هر کس در مقام ص خود زندگی می‌کند و هیچ کسی در کار کسی دخالت نمی‌کند اکنون ضحاک در زندان است بدون ترس و با خوشی به زندگی ادامه دهید صدای طبل از سرای پادشاه بلند شد و فریدون با سپاهش از شهر خارج شدند در حالی که ضحاک رو با خواری و ذلت پشت شتری بسته بودند و به اسیری می‌بردند مردم نیز تماشا می‌کردند اون‌ها رفتن تا به مکانی به اسم شیرخوان رسیدن فریدون اون رو به سوی کوه برد تا سرش رو با چاقو از تن جدا کنه ولی باز ندایی فرخنده در گوشش زمزمه کرد : او را تازیانه و شکنجه کن و به کوه دماوند ببر و آنجا به تنهایی زندانی کن و در بند بکش فریدون ضحاک و به کوه دماوند برد ،اونجا غاری بود که انتهاش ناپیدا؛ بعد دست های ضحاک رو با میخ‌های آهنی بر دهانه غار کوبید ادامه‌داره... یا چی
مَن‌أنا؟:)
اما ناگهان بهش الهام شد که هنوز زمان مرگ ضحاک فرا نرسیده فریدون ضحاک رو با چرم شیری به بند کشید و به
این بود ماجرای اسیر شدن ضحاک تو کوه دماوند که تازگیام که دماوند فعال شده بود خیلیا اشاره می‌کردند به این داستان ضحاک چون تو افسانه‌ها گفته شده وقتی ضحاک غرش می‌کنه و این دود دهانشه که خارج می‌شه
حقیقتا از این کتاب داره خیلی خوشم میاد از کتاب دختر موشرابی
اون قسمتی که امیر حسین زارع روبه پرچم احترام نظامی میزاره رو عمیقاً دوسش داشتم≥≥≥≥
مَن‌أنا؟:)
.... :)))
کلیپ بالا از این کانال بود تو تلگرام
مَن‌أنا؟:)
کلیپ بالا از این کانال بود تو تلگرام
حقیقتا از این بیت خیلی خوشم اومده و رفت تو دفترم با‌من‌از‌ایران‌بگو غیر‌وطن‌هیچ‌مگو
مَن‌أنا؟:)
یه کتابخونه‌است برای مدرسه انگاری که می خواد جون بگیره
اینو یادتونه امروز فرصت شد تا تمومش کنم و شد این
مَن‌أنا؟:)
همین؟!
خببب نه ابر هاشو خیلی دوست داشتم:)☁️
نشستن و نشستن و نشستن
وارد داستان فریدون میشیم فریدون بر تخت پادشاهی نشست و به همین مناسبت جشنی برگزار کرد آتشی روشن کرد و در آن گیاهان خوشبویی و مردم شاد و خوشحال بودند این جشن بزرگ جشن مهرگان نام گرفت فریدون ۵۰۰ سال پادشاهی کرد خیلی جاهاشو خلاصه می‌کنه و جاهای اصلیشو میگم نکات اصلی فریدون از آمل به تمیشه رفت و منطقه‌ای به نام گوش رو پایتخت خودش قرار داد فریدون تقریباً ۵۰ ساله بود که سه پسر بلند بالا و زیبا داشت دو پسر بزرگتر فرزندان شهر ناز و پسر کوچکتر فرزند ارنواز فریدون برای آنها نامی انتخاب نکرده بود تا وقتی هنگامه فرمانرواییشون فرا می‌رسه نام شایسته‌ای براشون انتخاب کنه فریدون جندل که یکی از بزرگان و دلسوز و وفادار خود بود را فراخواند و بهش گفت در جهان جستجو کن و سه دختر از نژاد بزرگان و پاکان اصیل پیدا کن که زیبا روی باشند مناسب فرزندان من باشند و شایسته و لیاقت پیوند با پادشاه را داشته باشند به جستجو پرداخت همه جا پشت تحقیق کرد متوجه شد که پادشاه یمن که سرو نام داشت سه دختر لایق و شایسته داره به یمن رفت و گفت که از سوی پادشاه ایران اومده سه پسر داره که می‌خواد همسران مناسبی براشون پیدا کنه متوجه شدم که شما هم سه دختر داری که هنوز اسمی براشون انتخاب نکردی فریدون هم نامی انتخاب نکرده ادامه داره... یا چی