eitaa logo
علی یزدیان
112 دنبال‌کننده
653 عکس
594 ویدیو
162 فایل
روح وریحان
مشاهده در ایتا
دانلود
کاسب خیابان باجک‌ قم گره زدن دنیا و آخرت به هم با انجام کاسبی و توجه به تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.» اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود! و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت. از زبان خودش🌸🌱
خاك بر سرت! اگه اون آدمه، تو چي هستي؟ من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم، میشناختمش. در ورامین فیلم نمایش می دادم. ایشان دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آنجا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و در روایت فتح رفتم شنیدم که این هم آمده تهران ولی معتاد شده. از آن معتادهای تیر. این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود هر چند وقت یکبار به روایت می آمد. با چنان قیافه زاری می آمد که معلوم بود چه می خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. بهش گفتم «فلانی من نشستم مونتاژ می زنم وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا … محض رضای خدا نیا … این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمیدم». تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طرد کردم. دیگر هم نیامد. بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که دیگر ترک کرده و خوب شده است. افتاده تو فاز فیلمنامه نویسی و اصلا زندگی اش عوض شده است. یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سر اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا من اینقد شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود همه همینجور باهام برخورد کردن» آدم معتاد اصلا هیچ چیز برایش مهم نیست فقط میخواهد مواد بهش برسد. می گفت فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس سوره است یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم «آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید!» آوینی هم گفته بود «اصا نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باه
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
علی یزدیان
خاك بر سرت! اگه اون آدمه، تو چي هستي؟ من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در س
«اصلا نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم». پولی بهش داده و گفته بود «هروقت نیاز داشتی بیا بگیر». هرچند وقت یکبار میرفت پیش آوینی. یکبار خیلی طولانی مدت پشت در اتاق جلسات نشسته بوده که آوینی از اتاق بیرون می آید تا به اتاق بغلی برود میبیند این بنده خدا هم نشسته منتظر. کلی ازش عذرخواهی میکند و میگوید «ببین دفعه بعد اومدی دیدی من تو جلسم یه یادداشت بده با (فلان) کد رمزی که من بفهمم شمایی و سریع بیام کارت رو راه بندازم … من عذر میخوام که معطل شدی». طرف می گفت همینطور میرفتم پیش آوینی بدون اینکه ازم بخواهد که تو کی هستی و یا حتی ذره ای نصیحتم بکند، از این حرفها اصلا نبود. حتی در این مدت اصلا و ابدا یک بار هم با من چک نکرد که «فارسی این بنده خدا کیه میاد از من پول میگیره؟». وظیفه خودش می دانست انگار طلبکاری آمده پیشش و طلبش را می خواهد. رفیق ما می گفت آوینی با کلی عذرخواهی طلبم را یواشکی می داد و من هم می رفتم. یکبار که رفتم پولی در جیب نداشت و کلی عذرخواهی کرد. در خیابان سمیه (خیابانی که دفتر حوزه هنری، محل کار آوینی در آن واقع بود) بانکی قرار داشت. از در سوره پایین آمدیم و رفتیم بانک. آوینی دفترچه بانکی اش را گذاشت روی پیشخوان بانک. من هم داشتم نگاه می کردم. باجه دار نگاهی کرد و به آوینی گفت «میخوای دفترچه رو ببندی؟» آوینی گفت چطور؟ – چون 2هزار تومن بیشتر توش نیست. – آره آره میخوام ببندم حساب را بست و به من گفت «خداروشکر روزی امروزمون هم رسید. هزارش برای من و هزارش هم برای تو». از در بانک که بیرون آمدم تا در خانه گریه کردم که «خاک بر سرت اگر اون آدمه پس تو چی هستی؟» خودم خودم را سرزنش می کردم. آمدم خانه و افتادم به دست و پای مادرم. همان زمان 3 تا بچه هم داشتم. به مادرم گفتم «دست و پای من رو با چادرت ببند به تخت». و برای همیشه ترک کرد. هرگز هم سراغ آوینی نرفت تا وقتی فهمید آوینی شهید شده است. سايت خاطره نگاري به مناسبت روز قلم این خاطره را از قول محمدعلی فارسی از همکاران شهید آوینی براي اولين بار منتشر كرده است :
"دعای مجیر" خواندن دعای بلند مرتبه "مجیر" در «ایام البیض» [روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم] ماه رمضان. این دعا از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله روایت شده و دعایى است كه جبرئیل براى آن حضرت هنگامى كه در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند آورد. و كَفْعَمی در «بَلَدُ الأَمین» و «مصباح» این دعا را ذكر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره كرده، از جمله اینكه هر كه این دعا را در «ایام البیض» ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد. و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است. ان شاءالله تعالی⚘🤲
1401.01.22-Panahian-Sh-Ofogh-Tarikh-Besat-Va-Asr-Zohur-Fasl2-J8-Medium.mp3
16.98M
نیم ساعت زمان بگذارید... اخر صحبت در خصوص حیات انسانی در سایه امربه معروف... مشکل کجاس که امام زمان‌نمی آیند؟؟؟
علی یزدیان
#پویش_تغییر_عکس_پروفایل😍
پویش پروفایل امام‌حسنی ها
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸شب قدر یعنی چه؟🔸 یعنی یک شب می‎تواند جهت‎یاب مسیر یک سال باشد. اگر وقت خود را بیشتر صرف انتخاب راه و جهت حرکت کنیم، راه برای ما هموار خواهد شد. بسیاری از اوقات، انرژی خود را صرف حرکت می‎کنیم، درحالیکه انتخاب جهت مهم‎تر است.
پیام یکی از دوستان 🔽⬇✳️🔽⬇ سلام علیکم پیشنهاد می کنم برای شناخت اعتیاد و معتاد ؛ عوارض مختلف اعتیاد ( فردی ؛ اجتماعی ؛ پزشکی ؛ خانوادگی ؛ اقتصادی و ...) و حتی راه درمان ان این کتاب را بخوانید هر چند بیش از ۲۰۰ ص است ولی چون ماجرایی واقعی است کشش و جذابیت دارد
📚 ✍🏻 انتشارات : رقعی/224ص/ 60000تومان 📖روایت سفری از ظلمت به نور https://eitaa.com/joinchat/2548695119Ce9db12b2ca