🌺 تفسیر آیه1⃣ سوره #المنافقون از تفسير شریف المیزان
🔰إِذَا جَاءَك الْمُنَفِقُونَ قَالُوا نَشهَدُ إِنَّك لَرَسولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّك لَرَسولُهُ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِينَ لَكَذِبُونَ1⃣
🔸كلمه #منافق اسم فاعل از باب مفاعله از ماده نفاق است، كه در عرف قرآن به معناى اظهار ايمان و پنهان داشتن كفر باطنى است.
🔸و كلمه #كذب به معناى دروغ است كه ضد راستى است. و حقيقتش عبارت است از اينكه خبرى كه گوينده مى دهد با خارج مطابقت نداشته باشد، پس #صدق و #كذب وصف خبر است. ولى چه بسا مطابقت (در صدق ) و مخالفت (در كذب ) به حسب اعتقاد خبر دهنده را هم صدق و كذب مى نامند، در نتيجه خبرى كه بر حسب اعتقاد خبر دهنده مطابق با واقع باشد، صدق مى نامند، هر چند كه در واقع مطابق نباشد، و مخالفت خبر به حسب اعتقاد خبر دهنده را دروغ مى نامند، هر چند كه در واقع مخالف نباشد. نوع اول را صدق و كذب خبرى، و نوع دوم را صدق و كذب مخبرى مى گويند.
🔸پس اينكه فرمود: (اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول اللّه ) حكايت اظهار ايمان منافقين است كه گفتند شهادت مى دهيم كه تو حتما رسول خدايى، چون اين گفتار ايمان به حقانيت دين است كه وقتى باز شود ايمان به حقانيت هر دستورى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آورده، و ايمان به وحدانيت خداى تعالى و به معاد است، و اين همان ايمان كامل است.
🔸و اينكه فرمود: (و اللّه يعلم انك لرسوله )تثبيتى است از خداى تعالى نسبت به رسالت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ). و اينكه با وجود وحى قرآن و مخاطبت قرآن با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كه كافى در تثبيت رسالت آن جناب بود و مع ذلك به اين تثبيت تصريح كرد، براى اين است كه قرينه اى صريح بر كاذب بودن منافقين باشد، از اين جهت كه بدانچه مى گويند معتقد نيستند، هر چند كه گفتارشان يعنى رسالت آن جناب صادق است، پس منافقين در گفتارشان كاذبند به كذب مخبرى، نه به كذب خبرى، پس جمله (و اللّه يشهد ان المنافقين لكاذبون ) منظورش كذب مخبرى است نه كذب خبرى.
________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964aج
🌺تفسیر آیه1⃣1⃣ سوره #النجم از تفسير شریف المیزان
🔰ما كذب الفواد ما راى1⃣1⃣
🔸كـلمـه #كـذب مـخـالف #صـدق را مـعـنا مى دهد، گفته مى شود (كذب فلان فى حـديـثـه - فـلانـى در سـخـنـش مـرتـكب كذب شد)، به عبارت هم گفته مى شود: كذبه الحـديـث - بـه او سـخـنـى دروغ گـفـت، كـه در ايـن عـبـارت فـعـل #كـذب دو مـفـعـول گـرفـتـه اسـت، و كـلمـه كـذب هـمـان طـور كـه در سـخـن اسـتـعمال مى شود در خطاى قواى مدركه هم به كار مى رود، مثلا گفته مى شود: (كذبته عينه - چشم او به وى دروغ گفت)، و منظور است كه ديدش به خطا رفت.
و در جـمـله مـورد بـحـث هـم كـه از قـلب نـفـى كـذب كـرده بـه هـمـيـن عـنـايـت بـوده، حـال چه اين كه كلمه كذب را لازم بگيريم و بگوييم معنايش اين است فؤاد در آنچه ديده بـود دروغ نـگـفـت، كـه در ايـن صـورت هـيـچ مـفـعـول نـگـرفـته، و يا آن را متعدى به دو مـفـعـول بـگـيـريـم كـه مـفـعـول دومـش كـلمـه مـا و مـفـعـول اولش رسـول خـدا بـاشـد، و مـعـنـا چـنـيـن بـاشـد كـه فؤاد رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم دروغ نـگـفـت بـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم آنچه را كه ديده بود. و خلاصه رؤ يت فواد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در آنچه كه ديد رويتى صادق بود.
و بـنـابـر ايـن، مراد از فؤاد، فواد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم، و ضمير فاعلى در راى هم به فواد آن جناب بر مى گردد، و رؤ يت هم رؤ يت فؤاد او خواهد بود.
و اين تازگى ندارد كه رويت را كه در اصل به معناى ديدن چشم است به فواد نسبت داده شود، چون براى انسان يك نوع ادراك شهودى هـسـت كـه وراى ادراكـهـايى است كه با يكى از حواس ظاهرى و يا باطنى خود دارد، ادراكى اسـت كـه نـه چـشـم و گـوش و سـايـر حـواس ظـاهـرى واسـطـه انـد، و نـه تـخـيـل و فكر و ساير قواى باطنى، مانند اين كه مشاهده مى كنيم كه ما موجودى هستيم كه مـى بينيم كه در اين درك عيانى و شهودى نه چشم ما واسطه است و نه فكر ما، و همچنين از خـود مـى بـيـنـيـم كـه مـا مـى شـنـويـم و مـى بـويـيـم و مـى چـشـيـم و لمـس مـى كـنـيـم و خـيال مى كنيم و فكر مى كنيم، كه در هيچ يك از اين ادراكهاى شهودى ما با اين كه رويت و شهود است، اما نه چشمى در كار است و نه هيچ حواس ظاهرى و باطنى ديگر.
آرى مـا همان طور كه محسوسات هر يك از اين حواس ظاهرى و باطنى را درك مى كنيم اين را هم درك مى كنيم كه فلان محسوس را با فلان حس درك مى كنيم، و ايـن درك ديگر ربطى به آن حس ندارد، بلكه كار نفس است كه قرآن كريم از آن تعبير به فؤاد فرموده.
و در آيـه شريفه هيچ دليلى كه دلالت كند بر اينكه متعلق رؤ يت خداى سبحان است و خدا بوده كه مرئى براى آن جناب واقع شده، نيست بلكه آنچه مرئى آن جناب واقع شده همان افـق اعـلى و دنـو و تـدلى بـوده است. و نيز اين بوده كه آنچه به وى وحى مى شود خدا وحـى كرده، و اين نامبرده ها همان هايى است كه در آيات قبلى آمده بود كه همه اش از سنخ آيـات خـدايى براى آن جناب بوده، مؤ يد اين گفتار ما آيه شريفه (ما زاغ البصر و ما طـغـى لقـد راى مـن ايـات ربـه الكبرى) است، كه مى فرمايد آنچه ديده بود، از آيات كبراى پروردگارش بود.
عـلاوه بـر ايـن اگـر هـم فـرض كـنيم كه منظور ديدن خود خداى تعالى است باز اشكالى نـدارد، چـون ديدن خدا را به قلب نسبت داده، و ديدن قلب غير از ديدن چشم است، كه تنها مـربـوط بـه اجـسـام اسـت و تـعـلقـش بـه خـداى تـعـالى محال است، و ما در سوره اعراف آيه 143 گفتارى درباره رويت قلب گذرانديم.
گفتار بعضى مفسرين در تفسير (ماكذب الفواد ما راى)
🔸بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: ضـمـيـر در جـمـله #مـا_راى بـه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بر مى گردد نه به فواد، و معناى آيه اين است كـه: فؤاد رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم بعد از آنكه آن جناب با چشم خود ديـد آنـچـه را كـه ديـد، نـگفت من تو را نمى شناسم، چون اگر مى گفت دروغ گفته بود. بـراى ايـن كه آن جناب همان طور كه چشمش ديد قلبش هم شناخت، و خلاصه كلام اين مفسر آن است كه فواد رسول خدا (ص) چشم آن جناب را در آنچه ديد تصديق كرد.
بـعـضـى ديـگـر گـفته اند: معنايش اين است كه قلب آن جناب چشمش را تكذيب نكرد بلكه چـشـم او را در آن چـه ديد تصديق كرد، و بدان معتقد شد، مويد اين معنا قرائت آن كسى است كـه آيـه را بـه صـورت (مـا كـذب ) - بـا تـشـديـد ذال - خوانده .
و اشكالى كه متوجه اين دو مفسر است اين است كه : آنچه از سياق آيات بر مى آيد اين است كـه خـداى تـعـالى خـواسـته است صدق آن جناب را در آنچه ادعا مى كند يعنى وحى و رويت آيـات كـبـراى خـدا تأييد كـنـد، و اگـر ضـمـيـر در جـمـله (مـا راى ) بـه رسـول خـدا بـرگـردد حاصل معنا اين مى شود كه مى خواهد بر صدق رويت آن جناب احتجاج كند، به اين كه چون قلبش به آنچه چشمش ديده بود معتقد شد
🔹ادامه دارد.....👇