🌺 بحث روایتی سوره #العبس از تفسير شریف المیزان
🔸روايتى حاكى از اعراض پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از ابن ام مكتوم و نزول آيات: (عبس و تولى...)
🔸در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: اين آيات درباره عبد الله ّبن ام مكتوم فرزند شريح بن مالك بن ربيعه فهرى يكى از بنى عامر بن لوى نازل شده.
🔸و جريان چنين بوده كه: وى روزى بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم وارد شد، در حالى كه آن جناب با عتبه بن ربيعه و ابو جهل بن هشام و عباس بن عبد المطلب و ابى و اميه بن خلف جلسه كرده بود، و ايشان را به دين توحيد دعوت مى كرد، به اميد اينكه اسلام بياورند، ابن ام مكتوم عرضه داشت:
🔸 يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم از قرآن برايم بخوان تا حفظ كنم، و (چون نابينا بود) مكرر آن جناب را صدا مى زد، و متوجه نبود كه آن جناب با آن چند نفر مشغول صحبت است، و تكرار او باعث شد كه كراهت و ناراحتى در سيماى آن جناب هويدا گرديد، چون ابن ام مكتوم مرتب كلام آن جناب را قطع مى كرد، و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در دل خود فكر مى كرد كه حالا اين چند نفر كه از بزرگان قريشند، مى گويند پيروان او همه از قبيل ابن ام مكتوم يا كورند و يا برده اند، لذا از او روى بگردانيد، و رو به آن صناديد كرد، در اينجا بود كه اين آيات در عتاب و سرزنش آن جناب نازل شد.
و از آن به بعد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم همواره ابن ام مكتوم را احترام مى كرد، هر وقت به او بر مى خورد مى فرمود: مرحبا به كسى كه خداى تعالى به خاطر او مرا عتاب فرمود، و آنگاه مى پرسيد: آيا كار و حاجتى دارى؟ و دو نوبت او را در مدينه جانشين خود كرد و خود به جنگ رفت.
🔸مؤلف: سيوطى در تفسير الدر المنثور اين قصه را از عايشه و انس و ابن عباس - البته با مختصر اختلافى - نقل كرده، و آنچه صاحب مجمع البيان نقل كرده خلاصه اى از آن روايات مختلف است.
🔸بيان اينكه آيات عتاب به روشنى متوجه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيست و نزول آن در مورد روى گرداندن آن حضرت از ام مكتوم از جهات مختلف مخدوش و مردود است
🔸ليكن آيات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اينكه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است، بلكه صرفا خبرى مى دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى گذارد، از اين بالاتر اينكه در اين آيات شواهدى هست كه دلالت دارد بر اينكه منظور، غير رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است، چون همه مى دانيم كه صفت عبوس از صفات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نبوده، و آن جناب حتى با كفار عبوس نمى كرده، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته، از اين كه بگذريم اشكال سيد مرتضى رحمة اللّه عليه بر اين روايات وارد است، كه مى گويد اصولا از اخلاق رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نبوده، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء روبگرداند.
🔸و با اينكه خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظيم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در سوره #نون كه به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سوره هاى قرآن، بعد از سوره (اقرء باسم ربك ) نازل شده فرموده :
(و انك لعلى خلق عظيم )، چطور تصور دارد كه در اول بعثتش خلقى عظيم (آن هم بطور مطلق ) داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را بطور مطلق بستايد، بعدا برگردد و بخاطر پاره اى اعمال خلقى، او را مذمت كند، و چنين خلق نكوهيده اى را به او نسبت دهد كه تو به اغنياء متمايل هستى، هر چند كافر باشند، و براى به دست آوردن دل آنان از فقراء روى مى گردانى، هر چند كه مؤمن و رشد يافته باشند؟
🔸علاوه بر همه اينها مگر خداى تعالى در يكى از سوره هاى مكى يعنى در سوره شعراء به آنجناب نفرموده بود:
(و انذر عشيرتك الاقربين و اخفض جناحك لمن اتبعك من المومنين )، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه (و انذر عشيرتك الاقربين ) است، كه در اوائل دعوت نازل شده.
🔸از اين هم كه بگذريم مگر به آنجناب نفرموده بود: (لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم و لا تحزن عليهم و اخفض جناحك للمومنين )، پس چطور ممكن است در سوره حجر كه در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آنجناب دستور دهد اعتنايى به زرق و برق زندگى دنياداران نكند، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع كند و در همين سوره و در همين سياق او را مأمور سازد كه از مشركين اعراض كند، و بفرمايد: (فاصدع بما تومر و اعرض عن المشركين) آن وقت خبر دهد كه آن جناب بجاى اعراض از مشركين، از مؤمنين اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنين در برابر مشركين تواضع كرده است !
🔸ادامه بحث روایتی🔰
🌺 بحث روایتی سوره #القلم از تفسير شریف المیزان
🔰بحث روايتى1⃣
🔸رواياتى درباره مراد از #ن، #قلم و (ما يسطرون)
🔸در كتاب معانى به سند خود از سفيان بن سعيد ثورى روايت كرده كه از امام صادق عليه السلام تـفـسـيـر حـروف مـقـطـعه اول سوره ها را پرسيده، و آن جناب فرموده: اما حرف #نـون كـه در اول سـوره #ن است، نهرى است در بهشت، كه خداى تعالى به آن دسـتـور داد مـنـجـمـد شـود، و منجمد گشته مداد شد، و به قلم فرمود تا بنويسد، قلم آنچه بـوده و تـا روز قيامت خواهد شد در لوح محفوظ سطر به سطر نوشت، پس مداد مدادى است از نور، و قلم هم قلمى است از نور، و لوح هم لوحى است از نور.
سـفـيـان مى گويد به او گفتم: يا بن رسول اللّه امر لوح و قلم و مداد را برايم بيشتر شـرح بـده، و از آنچه خدا به تو آموخته تعليمم بفرما. فرمود: اى ابن سعيد اگر نبود كه تو اهليت پاسخ را دارى پاسخت نمى دادم، بدانكه #نون فرشته اى است كه به قلم گزارش مى دهد، و قلم فرشته اى است كه به لوح گزارش مى دهد، لوح هم فرشته اى كـه اسـرافـيـل گـزارش مـى دهـد، و او نـيـز فـرشـتـه اى اسـت كـه بـه مـيـكـائيـل گـزارش مـى دهـد و مـيـكـائيـل هـم بـه جـبـرئيـل، و جبرئيل به انبيا و رسولان. آنگاه فرمود اى سفيان برخيز بر و كه بيش از اين را صلاحت نمى دانم.
و در هـمـان كتاب به سند خود از ابراهيم كرخى روايت كرده كه گفت: از امام صادق عليه السلام از معناى لوح و قلم پرسيدم، فرمود: دو فرشته اند.
و نيز در همان كتاب به سند خود از اصبغ بن نباته از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كـرده كه در تفسير آيه (ن و القلم و ما يسطرون) فرمود: منظور از قلم، قلمى است از نـور، و كـتـابـى از نور كه در لوح محفوظ قرار دارد، و مقربين درگاه خدا شاهد آنند، (و كفى باللّه شهيدا).
مؤلف: در مـعـانـى گـذشـتـه روايـاتـى ديـگـر از امـامـان اهـل بيت عليهم السلم وارد شده، و ما در تفسير آيه (هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ) حـديـثـى را كـه قمى از عبد الرحيم قصير از امام صادق عليه السلام درباره لوح و قلم روايـت كـرده نـقـل كـرديـم، در آن آمده بود كه سپس مهر بر دهان قلم زد، و ديگر از آن به بـعـد تـا ابـد قـلم سـخـن نـگفت، و نخواهد گفت، و آن عبارت است از كتاب مكنون كه همه نسخه ها از آنجا است.
و در الدر المـنـثـوركـه ابـن جـريـر از مـعـاويـه بـن قـره از پـدرش روايـت كـرده كـه گـفت رسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در معناى (ن و القلم و ما يسطرون ) فرمود: لوحـى از نـور و قـلمـى از نـور اسـت كـه بر تمامى آنچه شده و تا قيامت مى شود جريان يافته و همه را نوشته است.
مؤلف: در مـعـنـاى ايـن حـديـث رواياتى ديگر نيز هست و اينكه در حديث فرمود: (جريان يـافـته)، منظور اين است كه آنچه از حوادث در متن كائنات رخ مى دهد، مطابق همان چيزى اسـت كـه در آن كـتـاب نوشته شده. نظير اين تعبير تعبيرى است كه در روايت ابو هريره آمـده، كه فرمود: (سپس بر دهان قلم مهر نهاد، در نتيجه ديگر سخن نگفت، و تا قيامت هم سخن نخواهد گفت ).
رواياتى درباره مراد از (خلق عظيم)، مراد از (كل حلاف مهين....) و... و در مـعانى به سند خود از ابى الجارود از امام ابى جعفر عليه السلام روايت كرده كه در تفسير آيه (و انك لعلى خلق عظيم ) فرمود: خلق عظيم همين اسلام است.
و در تـفـسـيـر قـمـى از ابـى الجـارود از حـضـرت امـام بـاقـر عليه السلام نقل شده است كه درباره جمله (انك على خلق عظيم ) فرمود يعنى (على دين عظيم ).
مؤلف: مـنـظـور ايـن بـوده كـه ديـن اسـلام مـشـتـمـل بر كمال هر خلق پسنديده هست و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم داراى آن بوده، و در روايت معروف از آن جناب نقل شده كه فرمود: (بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ).
و در مـجـمـع البـيان به سندى كه به حاكم رسانده، و او اسندى كه به ضحاك رسانده روايت كرده كه گفت وقتى قريش ديدند كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم على عليه السلام را بـر سـايـريـن مـقـدم داشـت، و او را تـعـظـيـم كرد، شروع كردند به بدگويى از على عليه السلام، و گفتند: محمد مفتون على شده. خداى تعالى در پاسخ آنـان ايـن آيـه را نـازل كـرد: (ن و القلم و ما يسطرون )، و در آن خداى تعالى سوگند خورد به اينكه ما (انت بنعمه ربك بمجنون - تو به خاطر اينكه خدا انعامت كرده مجنون نـيـسـتـى )، (و ان لك لاجـرا غـيـر مـمـنـون و انـك لعـلى خـلق عظيم - و تواجرى انقطاع ناپذير دارى، و تو داراى خلقى عظيم هستى)، كه منظور همان قرآن است - تا آنجا كه فرمود - (بمن ضل عن سبيله)، كه منظور از اين گمراه، عده اى بودند كه آن سخن را گفته بودند، (و هو اعلم بالمهتدين )، (و او على بن ابى طالب را بهتر مى شناسد).
🔸ادامه👇