🔴برگی از عبرتهای تاریخ«۱»
🔴ستارخان سردار مقاومت آذربایجان
🔮نوشته است:
من هیچ وقت (در دوره ی جنگ) گریه نمی کردم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد…
🔮اما در ماجرای مشروطه
دو بار آن هم در یک روز
#اشک_ریختم.
🔮حدود ۹ ماه بود
تحت فشار بودیم... بدون غذا... بدون لباس... از قرار گاه بیرون آمدم… چشمم به یک زن افتاد که بچه ای را در بغل داشت... دیدم که بچه از بغل مادرش پایین آمد و چهار دست و پا به طرف بوته علف رفت…🌱علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها را خوردن…
🔮با خودم گفتم؛
الان مادر آن بچه به من فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان که مارا به این روز انداخته…
💎 اما… مادر کودک
به سوی کودکش آمد و
او را بغل کرد و گفت:
عیبی نداره فرزندم...
خاک میخوریم
اما خاک نمیدهیم.
🔮و آنجا بود که
از شدت شوق و مشاهده ی #غیرت_مردم وطنم اشکم جاری شد.
🔴 کانال پهلوی