eitaa logo
کانال علامه طهرانی
3.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
810 ویدیو
197 فایل
❤️عرفان با طعم زندگی❤️ 💎نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه آیت‌الله حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفای بالله💎 ادمین: @Ya_bab_allah پیام ناشناس: daigo.ir/secret/allametehrani کانال خانواده و زندگی الهی: @ezdevaje_elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 شفاعت‌ امام‌ هفتم‌ عليه‌‌السّلام‌ برای آية‌الله‌ سید جمال‌الدین گلپايگانی (رضوان‌الله‌علیه) باری، يک روز برای ما نقل‌ می‌كرد كه‌ در مرحله‌ای از مراحل‌ سير و سلوک، حال‌ عجيبی پيدا كردم‌ و بدين‌ كيفيّت‌ بود كه‌ نفس‌ خود را افاضه‌ كنندۀ علم‌ و قدرت‌ و رزق‌ و حيات‌ به‌ جميع‌ موجودات‌ می‌ديدم‌، بدين‌ قسم‌ كه‌ هر موجودی از موجودات‌ از من‌ مدد می‌گيرد، و من‌ مُعطی و مُفيض‌ فيض‌ وجود به‌ ماهيّات‌ امكانيّه‌ و قوالب‌ وجوديّه‌ هستم‌. اين‌ حال‌ من‌ بود، و از طرفی علماً و اجمالاً نيز می‌دانستم‌ كه‌ اين حال‌ صحيح‌ نيست‌؛ چون‌ خداوند جلّ و علا مبدأ همۀ خيرات‌ است‌ و افاضه‌ كنندۀ رحمت‌ و وجود به‌ جميع‌ ماسِوَی. چند شبانه‌روز اين حال‌ طول‌ كشيد، و هر چه‌ به‌ حرم‌ مطهّر حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ مشرّف‌ شدم‌ و در باطن‌ تقاضای گشايش‌ نمودم‌ سودی نبخشيد، تصميم‌ گرفتم‌ به‌ كاظمين‌ مشرّف‌ شوم‌ و آن‌ حضرت‌ را شفيع‌ قرار دهم‌ تا خداوند متعال‌ مرا از اين‌ ورطه‌ نجات‌ دهد. هوا سرد بود، به‌ سوی مرقد مطهّر حضرت‌ موسی بن‌ جعفر عليهماالسّلام‌ از نجف‌ عازم‌ كاظمين‌ شدم‌، و چون‌ وارد شدم‌ يكسره‌ به‌ حرم‌ مطهّر مشرّف‌ شدم‌. هوا سرد و فرش‌های جلوی ضريح‌ را برداشته‌ بودند، سرِ خود را در مقابل‌ ضريح‌ روی سنگ‌های مرمر گذاشتم‌ و آنقدر گريه‌ كردم‌ كه‌ آب‌ اشک چشم‌ من‌ بر روی سنگ‌های مرمر جاری شد. هنوز سر از زمين‌ برنداشته‌ بودم‌ كه‌ حضرت‌ شفاعت‌ فرمودند و حال‌ من‌ عوض‌ شد، و فهميدم‌ كه‌ من‌ كيستم‌؟ من‌ چيستم‌؟ من‌ ذرّه‌ای هم‌ نيستم‌، من‌ بقدرِ پرِ كاهی قدرت‌ ندارم‌؛ اينها همه‌ مال‌ خداست‌ و بس‌، و اوست‌ مفيض‌ علی الإطلاق‌، و اوست‌ حیّ و حيات‌ دهنده‌، و عالم‌ و علم‌ بخشنده‌، و قادر و قدرت‌ دهنده‌، و رازق‌ و روزی رساننده‌؛ و نفس‌ من‌ يک دريچه‌ و آيتی است‌ از ظهور آن‌ نور علی الإطلاق‌. در اين حال‌ برخاستم‌ و زيارت‌ و نماز را بجای آوردم‌ و به‌ نجف‌ اشرف‌ مراجعت‌ كردم‌، و چند شبانه‌روز باز خدا را مفيض‌ و حیّ و قادر در تمام‌ عوالم‌ می‌ديدم‌، تا يكبار كه‌ به‌ حرم‌ مطهّر أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ مشرّف‌ شدم‌، در وقت‌ مراجعت‌ به‌ منزل‌، در ميان‌ كوچه‌ حالتی دست‌ داد كه‌ از توصيف‌ خارج‌ است‌ و قريب‌ ده‌ دقيقه‌ سر به‌ ديوار گذاردم‌ و قدرت‌ بر حركت‌ نداشتم‌. اين‌ يک حالی بود كه‌ أميرالمؤمنين‌ مرحمت‌ فرمودند و از حال‌ حاصلۀ در حرم‌ موسی‌بن‌جعفر عليهماالسّلام‌ عالی‌تر و دقيق‌تر بود، و آن‌ حال‌ مقدّمۀ حصول‌ اين حال‌ بود. 📚 معاد‌شناسی، ج۹، ص۱۱۸ 🆔 @allame_tehrani
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟! 🎙حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🆔 @allame_tehrani
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 یک چشم‌زدن غافل از آن یار نباشیم! 🎙حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🆔 @allame_tehrani
🔸دخل و خرج سالک 🔰نتیجهٔ معاشرت بى‏حساب و كتاب، ازدست‏دادن سرمايهٔ سالک است همیشه مى‌فرمودند: این أفرادى که در روز این قدر خرج مى‌کنند، مگر در شب چقدر خزینه مى‌نمایند؟! دخل و خرج معنوى سالک باید با هم بخواند؛ شب براى تهجّد بیدار شود، بین‌الطّلوعین به قرائت قرآن و أذکار خود بپردازد و از حضرت پروردگار نور بگیرد، تا روز که براى تحصیل، کسب یا تجارت پا به عالم کثرت مى‌گذارد از سرمایه نخورد، بلکه دسترنج مجاهدات خود را در ارتباط با أهل کثرت با اقتصاد و میانه‌روى خرج کند. سالکى که ارتباط و معاشرت او بى‌حساب و کتاب است مانند گوشت قربانى است؛ هر کسى تکّه‌اى از او می‌کند و مى‌برد و نهایةً براى خود چیزى باقى نمانده، مفلس و بیچاره مى‌شود. مى‌فرمودند: از خدا بگیر، بعد خرج کن! أمّا اگر از خدا نگرفتى و مراقبه نداشتى و شب براى تهجّد برنخواستى، متضرّر مى‌شوى. انسان از خودش چیزى ندارد و آنچه هست از ربّ است و اگر کسب نکند از مایه مى‌خورد و همه خرج شده و تمام می‌گردد. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۶۴۶ 🆔 @allame_tehrani
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یک اشتباه رایج و خطرناک 🎙حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🆔 @allame_tehrani
هویت-عرفان-شیعی-فقاهتی.pdf
440.6K
📄 بیانیهٔ عرفان شیعی فقاهتی 📝 معرفی تبیینی رسالهٔ لب‌اللباب در سیر و سلوک أولی‌الألباب ✍ استاد واسطی (حفظه‌الله) 🆔 @allame_tehrani
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ چرا دین خدا را عوض می‌کنید؟! 💬 حکایتی از مرحوم حاج سید هاشم حداد (رضوان‌الله‌علیه) 📚 روح مجرد، ص ۱۴۲ تا ۱۴۶ 🆔 @allame_tehrani
🔥 مشاهدهٔ ملائكهٔ عذاب‌ آيت‌الله سید جمال‌الدین گلپايگانى‌ می‌فرمود: من در دوران جوانى كه در اصفهان بوده‌ام نزد دو استاد بزرگ: مرحوم آخوند كاشى و جهانگيرخان، درس اخلاق و سير و سلوک مى‌آموختم و آنها مربّى من بودند. به من دستور داده بودند كه شبهاى پنجشنبه و شبهاى جمعه بروم بيرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدرى تفكّر كنم در عالم مرگ و ارواح، و مقدارى هم عبادت كنم و صبح برگردم. عادت من اين بود كه شب پنجشنبه و جمعه می‌رفتم و مقدار يكى دو ساعت در بين قبرها و در مقبره‌ها حركت می‌كردم و تفكّر مى‌نمودم، و بعد چند ساعت استراحت نموده و سپس براى نماز شب و مناجات برمى‌خاستم و نماز صبح را می‌خواندم و پس از آن به اصفهان مى‌آمدم. می‌فرمود: شبى بود از شبهاى زمستان، هوا بسيار سرد بود، برف هم مى‌آمد. من براى تفكّر در أرواح و ساكنان وادى آن عالم از اصفهان حركت كردم و به تخت فولاد آمدم و در يكى از حجرات رفتم و خواستم دستمال خود را باز كرده چند لقمه‌اى از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نيمهٔ شب بيدار و مشغول كارها و دستورات خود از عبادات گردم. در اين حال درِ مقبره را زدند تا جنازه‌اى را كه از أرحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند، و شخص قارى قرآن كه متصدّى مقبره بود مشغول تلاوت شود و آنها صبح بيايند و جنازه را دفن كنند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند، و قارى قرآن مشغول تلاوت شد. من همينكه دستمال را باز كرده و مى‌خواستم مشغول خوردن غذا شوم ديدم كه ملائكهٔ عذاب آمدند و مشغول عذاب كردن شدند. عين عبارت خود آن مرحوم است: چنان گرزهاى آتشين بر سر او مى‌زدند كه آتش به آسمان زبانه مى‌كشيد، و فريادهائى از اين مرده برمى‌خاست‌ كه گوئى تمام اين قبرستان عظيم را متزلزل می‌كرد. نمی‌دانم اهل چه معصيتى بود؛ از حاكمان جائر و ظالم بود كه اين‌طور مستحقّ عذاب بود؟ و أبدا قارى قرآن اطّلاعى نداشت؛ آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهدهٔ اين منظره از حال رفتم، بدنم لرزيد، رنگم پريد؛ و اشاره مى‌كنم به صاحب مقبره كه در را باز كن من می‌خواهم بروم، او نمى‌فهميد. هر چه مى‌خواستم بگويم، زبانم قفل شده بود و حركت نمی‌كرد. بالأخره به او فهماندم: چفت در را باز كن؛ من می‌خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روى زمين را پوشانيده، در راه گرگ است، تو را می‌درد! هر چه می‌خواستم بفهمانم به او كه من طاقت ماندن ندارم او إدراک نمى‌كرد. بناچار خود را به در اطاق كشاندم. در را باز كرد و من خارج شدم، و تا اصفهان با آنكه مسافت زيادى نيست بسيار به سختى آمدم و چندين بار به زمين خوردم. آمدم در حجره، يک هفته مريض بودم و مرحوم آخوند كاشى و جهانگيرخان مى‌آمدند و استمالت می‌كردند و به من دوا می‌دادند، و جهانگيرخان براى من كباب باد می‌زد و به زور به حلق من فرو مى‌برد تا كم كم قدرى قوّه گرفتم.» 📚 معادشناسی، ج۱، ص۱۴۲ 🆔 @allame_tehrani
⚡️مشاهدهٔ صُوَر برزخى و ملاقات با أرواح مرحوم آقا سيّد جمال می‌فرمود: من وقتى از اصفهان به نجف أشرف مشرّف شدم، تا مدّتى مردم را به صورت‌هاى برزخيّهٔ خودشان می‌ديدم؛ به صورتهاى وحوش و حيوانات و شياطين. تا آنكه از كثرت مشاهده ملول شدم. يكروز كه به حرم مطهّر مشرّف شدم، از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام‌ خواستم كه اين حال را از من بگيرد؛ من طاقت ندارم. حضرت گرفت، و از آن پس مردم را به صورتهاى عادى می‌ديدم. و نيز می‌فرمود: يک روز هوا گرم بود، رفتم به وادى‌السّلام نجف أشرف براى فاتحهٔ اهل قبور و ارواح مؤمنين. چون هوا بسيار گرم بود، رفتم در زير طاقى كه بر سر ديوار، روى قبرى زده بودند نشستم. عمامه را برداشته و عبا را كنار زدم كه قدرى استراحت نموده و برگردم. در اين حال ديدم جماعتى از مردگان با لباس‌هاى پاره و مندرس و وضعى بسيار كثيف بسوى من آمدند و از من طلب شفاعت می‌كردند كه وضع ما بد است، تو از خدا بخواه كه ما را عفو كند. من به ايشان پرخاش كردم و گفتم: هر چه در دنيا به شما گفتند گوش نكرديد و حالا كه كار از كار گذشته طلب عفو مى‌كنيد؟ برويد اى متكبّران! ايشان می‌فرمودند: اين مردگان شيوخى بودند از عرب كه در دنيا متكبّرانه زندگى مى‌نمودند و قبورشان در اطراف همان قبرى بود كه من بر روى آن نشسته بودم. 📚 معادشناسی، ج۱، ص۱۴۵ 🆔 @allame_tehrani
⚡️برخورد آیةالله‌ گلپایگانی‌ با حوریان‌ بهشتی‌ و می‌فرمودند: روزی‌ نشسته‌ بودم‌، ناگاه‌ وارد باغی‌ شدم‌ که‌ بسیار مجلّل‌ و باشکوه‌ بود و مناظر دل‌فریبی‌ داشت‌. ریگهای‌ زمین‌ آن‌ بسیار دلربا بود، و درخت‌ها بسیار با طراوات‌ و خرّم‌، و نسیم‌های‌ جان‌فزا از لابلای‌ آنها جاری‌ بود. من‌ وارد شدم‌ و یکسره‌ به‌ وسط‌ باغ‌ رفتم‌، دیدم‌ حوضی‌ است‌ بسیار بزرگ‌ و مملوّ از آب‌ صاف‌ و درخشان‌، بطوریکه‌ ریگهای‌ کف‌ آن‌ دیده‌ می‌شد. این‌ حوض‌ لبه‌ای‌ داشت‌ و دختران‌ زیبائی‌ که‌ چشم‌ آنها را ندیده‌، با بدنهای‌ عریان‌ دور تا دور این‌ حوض‌ نشسته‌ و به‌ لبه‌ و دیوارۀ حوض‌ یک‌ دست‌ خود را انداخته‌ و با آب‌ بازی‌ می‌کنند، و با دست‌ آبهای‌ حوض‌ را بروی‌ لبه‌ و حاشیه‌ می‌ریزند. و آنها یک‌ رئیس‌ دارند که‌ از آنها مجلّل‌تر و زیباتر و بزرگتر بود، و او شعر می‌خواند و این‌ دختران‌ همه‌ با هم‌ ردّ او را می‌گفتند و جواب‌ می‌دادند. او با آواز بلند یک‌ قصیدۀ طولانی‌ را بندبند می‌خواند، و هر بندش‌ خطاب‌ به‌ خدا بود که‌ به‌ چه‌ جهت‌ قوم‌ عاد را هلاک‌ کردی‌، و قوم‌ ثمود را هلاک‌ کردی‌، و فرعونیان‌ را غرق‌ دریا کردی‌، و و و...؟ و چون‌ هر بند که‌ راجع‌ به‌ قوم‌ خاصّی‌ بود تمام‌ می‌شد این‌ دختران‌ همه‌ با هم‌ می‌گفتند: به‌ چه‌ حسابی‌ به‌ چه‌ کتابی‌؟ و همینطور آن‌ دخترِ رئیس‌ اعتراضات‌ خود را بیان‌ می‌کرد و اینها همه‌ تأییداً و تأکیداً پاسخ‌ می‌دادند. من‌ وارد شدم‌، ولی‌ دیدم‌ اینها همه‌ با من‌ نامحرمند، لذا یک‌ دور استخر که‌ حرکت‌ کردم‌ از همان‌ راهی‌ که‌ آمده‌ بودم‌ به‌ بیرون‌ باغ‌ رهسپار شدم‌. مرحوم‌ آقا سیّد جمال یک‌ شاگرد مؤمن‌ از شاگردان‌ قرآن‌ کریم‌ بود، و یک‌ تربیت‌ شده‌ٔ به‌ چندین‌ واسطه‌ از مکتب‌ رسول‌ خدا صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم‌؛ ولی‌ چون‌ این‌ مکاشفه‌ قبل‌ از وصول‌ به‌ مقام‌ کمال‌ روحی‌ برای‌ ایشان‌ رخ‌ داده‌ است‌ و در سِرّ وجود ایشان‌ مسألۀ هلاکت‌ قوم‌ عاد و ثمود و نوح‌ بدست‌ عوامل‌ غیبیّه‌ کاملاً حلّ نشده‌ بوده‌ است‌، لذا در عالم‌ معنی‌ بصورت‌ اعتراض‌ حوریّه‌های‌ بهشتی‌ تجلّی‌ نموده‌ است‌، و گرنه‌ در عالم‌ معنی‌ و تجرّد اعتراضی‌ نیست‌ و تمام‌ اهل‌ ملأ أعلی‌ در تسبیح‌ و تقدیس‌ وجود و صفات‌ و افعال‌ حضرت‌ احدیّت‌ هستند. و نکتۀ مهمّ که‌ بشارتی‌ برای‌ آن‌ مرحوم‌ بوده‌ است‌ اینکه‌ ایشان‌ آن‌ حوریّه‌ها را بر خود نامحرم‌ دیده‌ است‌؛ و این‌ یک‌ مژدۀ روحی‌ است‌ که‌ از این‌ منزل‌ که‌ محلّ شبهه‌ و اعتراض‌ است‌ عبور خواهد نمود و به‌ منزلگاه‌ تسبیح‌ و تقدیس‌ مطلق‌ ذات‌ حضرت‌ احدیّت‌ عزّوجلّ خواهد رسید. کما آنکه‌ در مکاشفاتی‌ که‌ در اواخر عمر برای‌ ایشان‌ حاصل‌ شده‌ است‌ این‌ معنی‌ بخوبی‌ روشن‌ و مشهود است‌ که‌ به‌ این‌ مقام‌ نائل‌ شده‌اند؛ رحمةُ اللَه‌ علیه‌ رحمةً واسعة‌.(۱) 📚 معادشناسی، ج۱، ص۱۴۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- در کتاب آیین رستگاری می‌فرمایند: آقای گلپایگانی در مکاشفه دیده بودند که وارد شدند در یک باغ و استخری که دختران جوان دورش نشسته بودند، خب این‌ها همه واقعاً مال او است، البته با آنها هر کاری بکند حلال است، ولی اگر انجام بدهد همین‌جا می‌ایستد، این چیزهایی که الان می‌بیند و مسلّم مِلک طِلق اوست و به او نشان می‌دهند برای این است که به مقام عالی‌تر برسد، چون کلاس است، در این کلاس عبور می‌دهند که تماشا بکن مال توست، از اینجا باید عبور بکنی؛ اگر بماند همین‌جا مانده، باید عبور کند؛ و لذا عبارت صحیحی می‌فرمود: «دیدم که اینها بر من حرامند.» حرامند، یعنی ممنوعند، اگر من به این‌ها مشغول بشوم همین‌جا می‌مانم، لذا گفتند که: «از در باغ بیرون آمدم.» و خیلی این حرفِ صحیح و خوبی است و خدا را شکر که بیرون آمد و الّا همان‌جا مانده بود.(آیین رستگاری، ص۶۶) 🆔 @allame_tehrani
🔰ارتباط علّامه طهرانی با مرحوم آيت‌الله سيّد جمال‌الدّين گلپايگانى حضرت والد چون به نجف أشرف مهاجرت مى‌كنند به اشاره و دلالت مرحوم علّامه طباطبائى خدمت مرحوم آيت‌اللـه گلپايگانى رفته تا تحت تربيت ايشان قرار گيرند ولى ايشان قبول نكرده و مطلبى فرموده بودند كه محصّلش اين بود: من در زمان جوانى به برخى افراد به عنوان شاگرد ذكر دادم، ولى دو نفر از ايشان از تعادل در سير خارج شده و اوهام غلط و مكاشفات باطله براى آنان دست داد و من هر چه سعى كردم آنها را إصلاح كنم و از آن وادى مخوفى كه در آن گرفتار شده‌اند نجات دهم مثمر ثمر نشد، از آن زمان با حضرت موسى بن جعفر عليهماالسّلام عهد كردم كه ديگر به كسى ذكر ندهم، ولى اگر خواستيد مى‌توانيم با هم مرافقت نموده و مجالس انسى داشته باشيم.[۱] على‌أىّ‌حالٍ از آن پس مجالس فراوانى را در محضرشان داشته‌اند، مى‌فرمودند: مكرّر خدمت ايشان مى‌رسيدم و ايشان مطالب توحيدى بسيار عالى و بلندى مى‌فرمودند و مقيّد بودند كسى از اين مطالب مطّلع نگردد. به همين خاطر اگر در اين بين شخصى وارد مى‌شد گرچه از فرزندان و اهل منزل بود، فوراً كتاب عروةالوثقى را باز نموده و یک فرع فقهى مى‌خواندند و چون آن شخص مى‌رفت، عروه را بسته و ادامهٔ مطلب سابق را بيان مى‌فرمودند. 📚 نورمجرد، ص۲۳۱و۲۳۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. علّامه والد جريان اين دو شاگرد را در جُنگ‌خطّى، ج۱۵، ص۷۸ تا ص۸۳ به تفصيل آورده‌اند و با توجّه به تاريخ اين حادثه مشخّص مى‌شود كه اين جريانات حدوداً مربوط به ۴۵ سالگى مرحوم آية‌اللـه آقا سيّدجمال بوده است، چون ايشان در سال ۱۲۹۵ متولّد و در سنّ ۸۲ سالگى به جوار رحمت حقّ شتافتند (نقباءالبشر، ج۱، ص۳۰۹) و اين حوادث مربوط به حدود سال ۱۳۴۰ مى‌باشد. مرحوم آقا سيّدجمال از مقاماتى بسيار والا برخوردار بوده‌اند، ولى در آن زمان به اين معنى وقوف كامل نداشته‌اند كه دستگيرى و إرشاد نفوس حدّاقلّ مشروط به حصول فناء فى‌اللـه و اتمام سفر اوّل يا مأذون‌بودن از انسانى كامل است و به همين جهت در أثر اصرار برخى از شاگردان، دستورات سنگينى داده بودند كه آنها قابليّت و تحمّل آن را نداشته‌اند و اين باعث شده بود كه نفس آن دو شاگرد عقب‌زده و از راه خدا منحرف شوند. 🆔 @allame_tehrani
🔰شخصيّت مرحوم آيةالله گلپايگانى و ارتباط مستمر حضرت علامه طهرانی با ايشان‌ «مرحوم آيةالله آقاى سيّد جمال‌الدّين گلپايگانى رضوان‌الله‌عليه از علماء و مراجع تقليد عاليقدر نجف أشرف بودند، و از شاگردان برجستهٔ مرحوم آيةالله نائينى، و در علميّت و عمليّت زبانزد خاص بود، و از جهت عظمت قدر و كرامت مقام و نفس پاک مورد تصديق؛ و براى أحدى جاى ترديد نبود. در مراقبت نفس و اجتناب از هواهاى نفسانيّه مقام اوّل را حائز بود. از صداى مناجات و گريهٔ ايشان همسايگان حكاياتى دارند. دائماً «صحيفهٔ مباركهٔ سجّاديّه» در مقابل ايشان در اطاق خلوت بود، و همينكه از مطالعه فارغ مى‌شد بخواندن آن مشغول مى‌گشت. آهش سوزان، و اشكش روان، و سخنش مؤثّر، و دلى سوخته داشت. متجاوز از نود سال عمر كرد و فعلاً نوزده‌ سال‌ است‌ که‌ رحلت‌ فرموده‌ است‌. در زمان جوانى در اصفهان تحصيل مى‌نموده و با مرحوم آيةالله آقاى حاج آقا حسين بروجردى هم‌درس و هم‌مباحثه بوده است. و آيةالله بروجردى چه در اوقاتي كه در بروجرد بودند و چه اوقاتي كه در قم بودند نامه‌هائى به ايشان مى‌نوشتند، و دربارهٔ بعضى از مسائل غامضه و حوادث واقعه استمداد مى‌نمودند. حقير در مدّت هفت سال كه در نجف أشرف براى تحصيل مقيم و مشرّف بودم، هفته‌اى يكى دو بار به منزلشان می‌رفتم و يک ساعت مى‌نشستم. با آنكه بسيار اهل تقيّه و كتمان بود، در عين حال از واردات قلبيّهٔ خود در دوران عمر، چه در اصفهان و چه در نجف اشرف مطالبى را براى من نقل می‌فرمود. مطالبى كه از خواصّ خود بشدّت مخفى می‌داشت. منزلش در محلّهٔ حُوَيش بود و در اطاق كوچكى در بالاخانه بسر مى‌برد و اوقاتش در آنجا مى‌گذشت. و هر وقت به خدمتش مشرّف مى‌شدم و از واردات و مكاشفات و يا حالات و مقامات بيانى داشت، به مجرّد آنكه احساس صداى پا از پلّه‌ها مى‌نمود گرچه شخص وارد از أخصّ خواصّ او بود، جمله را قطع می‌كرد و به بحث علمى و فقهى مشغول مى‌شد تا شخص وارد چنين پندارد كه در اين مدّت ما مشغول مذاكره و بحث علمى بوده‌ايم.» 📚 «معادشناسى»، ج۱، ص۱۴۱ 🆔 @allame_tehrani