eitaa logo
کانال علامه طهرانی
3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
789 ویدیو
190 فایل
❤️عرفان با طعم زندگی❤️ 💎نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه آیت‌الله حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفای بالله💎 ادمین: @Ya_bab_allah پیام ناشناس: daigo.ir/secret/allametehrani کانال خانواده و زندگی الهی: @ezdevaje_elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 ولادت با سعادت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در تمام عالم بشريّت غير از علىّ بن أبى‌طالب و اولاد طاهرينش و غير از دخت رسول‌الله فاطمهٔ زهراء و دختر برومندش سرّ أميرالمؤمنين: زينب كبرى، در زير اين آسمان نيلى‏‌فام چه ميزانى افضل و اشرف براى مردان و زنان سربرآورده است‏؟ آن درجه از طهارت و پاکى سرّ و ضمیر و قلب و نفس و خیال و حسّ، آن فتوّت و جوانمردى، آن ایثار و گذشت، آن محبّت در جلال خدا، آن عبودیّت و بندگى، آن‏ معرفت و علم غزیر و جوشان‏. 📚 «معادشناسی» ج۸، ص۱۷۶ 🆔 @allame_tehrani
💫 نمونهٔ انسان کامل مرحوم حضرت علامه طهرانی (رحمة‌الله‌علیه) حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را نمونهٔ انسان کامل می‌دانستند، چنانچه در جایی می‌فرمایند: حضرت زهراء دخت پیامبر آخرالزّمان‏ ... پنج فرزند آورد که نمونهٔ علم و تقوى و ولایت و صبر و تحمّل و یقین و معرفت و توحید بودند: حضرت حسن و حضرت حسین و حضرت محسن سقط شده و حضرت زینب و حضرت امّ‌کلثوم؛ آن فرزند سقطش هم معلوم نبود که اگر حیات داشت از برادران و خواهران عقب‌تر باشد. (معادشناسى، ج‏8، ص142) و در جای دیگری در وصف و مصداق انسان کامل حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را میزان انسان کامل و انسانیت دانسته می‌فرمایند: این افراد (انسان کامل) در خدا فانى و سپس به بقاء خدا باقى گشته‏اند، و بنابراین چون به کمال رسیده‏اند میزان انسانیّت هستند. در تمام عالم بشریّت غیر از علىّ بن أبى‌طالب و اولاد طاهرینش و غیر از دخت رسول‌الله فاطمهٔ زهراء و دختر برومندش سرّ أمیرالمؤمنین: زینب کبرى، در زیر این آسمان نیلى‌فام چه میزانى افضل و اشرف براى مردان و زنان سربرآورده است؟ آن درجه از طهارت و پاکى سرّ و ضمیر و قلب و نفس و خیال و حسّ، آن فتوّت و جوانمردى، آن ایثار و گذشت، آن محبّت در جلال خدا، آن عبودیّت و بندگى، آن‏ معرفت و علم غزیر و جوشان‏. (معادشناسى، ج‏8، ص177) مرحوم حضرت علامه در یکی از سخنرانی‌ها در توصیف حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌فرمودند: (می‌دانید) زینب یعنى چى؟ یعنى مردآفرین روزگار، یعنى افتخار همهٔ مردهاى عالم. 💬 به نقل از یکی از شاگردان 🆔 @allame_tehrani
💫 عنایت حـضـرت زیـنـب (سلام‌الله‌علیها) به علامه طهرانی از عنایات خاصّهٔ حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)، روزى که (همراه مرحوم حداد) در حرم مطهّر نشسته بودیم، این بود که حضرت آقا فرمودند: مسافرت و توقّف شما در خدمت حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا علیه‌السّلام خوب است؛ به مشهد می‌روید و در آنجا توطّن می‌نمائید. روى همین جهت بود که حقیر پس از چند ماه از مراجعت شام به آستان قدس حضرت ثامن‌الحجج (علیه‌السّلام) مشرّف شدم و بار خود را در این ارض مقدّس فرود آوردم. 📚 روح مجرد، ص648 🆔 @allame_tehrani
✍ نظر علامه طهرانی (قدس سره) در مورد مدفن حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) نظر شریفشان بر این بود که مدفن حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در مصر است و کسی که در شام مدفون است دختری دیگر از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) به نام زینب است که مادرش حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نبوده است. ایشان در کتاب نور ملکوت قرآن می‌نویسند: دكتورة عائشه بنت الشاطی در كتاب السيّدة زينب بطلة كربلاء در ص‌753 تا ص‌756 از مجموعة موسوعة آل‌النبیّ (صلّی‌الله‌عليه‌وآله‌) آورده است كه: زينب می‌خواست بقيۀ عمرش را در جوار جدش رسول خدا در مدينه بماند، و ليكن‌ بنی‌اميّه ناخوشايند بودند. سيّده زينب با زنان مدينه از جريان واقعۀ كربلا، و حادثۀ طف بيان می‌كرد. و چنان بيان وی مؤثّر بود كه‌ كافی بود آتش حزن و اندوه بر شهيدان را شعله‌ور سازد؛ و مردم را بر عليه طاغيان، بشوراند. و نزديک شد كه‌ كار بر بنواميّه‌ فاسد گردد. فلهذا والی آنها، عَمرو بن‌ سَعيد اشْدَق‌ به‌ يزيد نوشت‌: زينب زنی است‌ عاقل و با درايت و در گفتار فصيح؛ اقامتش در مدينه موجب تهييج افكار و انظار می‌گردد. او و همراهانش قصد قيام و گرفتن خون حسين را دارند. يزيد به‌ والی مدينه امر كرد تا بقيّه و بازماندگان از اهل‌بيت را در شهرها و نواحی متفرّقه تبعيد و متفرّق كند. والی پيام داد به‌ سيّدۀ زينب كه‌ از مدينه خارج شود؛ و هر جا می‌خواهد برود. زينب از روی غضب و خوانخواهی در پاسخ‌ گفت‌: خدا می‌داند بر سر ما چه‌ آمده‌ است‌؟ سوگند به‌ خدا از مدينه‌ بيرون‌ نمی‌رويم‌ گرچه‌ خون‌های ما ريخته‌ گردد. امّا زنان‌ بنی‌هاشم‌ از خشم‌ و غضب‌ يزيد طاغی بر زينب‌؛ رحم‌ آوردند و دور او را گرفتند و با لطافت‌ در كلام‌ و اظهار همدردی او را ترغيب‌ به‌ خروج‌ نمودند. زينب‌ حركت‌ كرد و عازم‌ مصر شد، و در وقت‌ طلوع‌ هلال‌ شهر شعبان‌ سنۀ 61 بود كه‌ زينب‌ وارد زمين‌ نيل‌ شد. و بحركت‌ ادامه‌ داد تا در قريه‌ای نزديكی بلبيس‌ فرود آمد. در آنجا مَسْلَمة‌ بن‌ مخلد انصاری أمير مصر با جماعتی از أعيان‌ مصر و علماء آن‌ به‌ استقبالش‌ آمدند. مَسْلَمة‌ زينب‌ را در خانۀ خود برد و قريب‌ يكسال‌ در آنجا به‌ عبادت‌ و انقطاع‌ به‌ سوی خداوند مشغول‌ بود تا در شب‌ پانزدهم‌ شهر رجب‌ سنۀ 62 رحلت‌ نمود. زينب‌ را در خانۀ مَسلمة‌ بخاک سپردند. و قبر او تا امروز مزار مباركی است‌ كه‌ مسلمانان‌ از راه‌های دور به‌ زيارتش‌ می‌روند. (نورِملکوتِ‌قرآن، ج‏1، پاورقی ص66) ایشان راجع به احترام اهل مصر به خانم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌فرمودند: یکى از دوستان می‌گفت: شبى در حرم مطهر حضرت زینب (علیهاالسلام) که در مصر است رفتم، دیدم غوغاى عجیبى است، شب جمعه است و سنى‏هاى شهر قاهره از هر جانب براى زیارت دختر على آمده‏اند و چنان عزادارى و گریه و ماتم دارند که براى من بسیار شگفت‌انگیز بود، که چگونه سنى‏ها براى زینب مرثیه مى‏خوانند و حرمش را معظم مى‏دارند و گرداگرد ضریحش طواف مى‏کنند و مى‏بوسند و خاک داخل حلقه‏هاى ضریح را به چشم مى‏مالند. ساعتى گذشت خطیبى بسیار فصیح و بلیغ بر منبر رفت و از روایات وارده دربارهٔ اهل بیت مفصلاً سخن گفت و در آخر شروع کرد به دعا کردن و همهٔ مردم آمین مى‏گفتند و از جمله دعاهاى او این بود که: اللهم العن الوهابیة (خدایا طائفهٔ وهابى‏ها را لعنت فرست) و همهٔ مردم گفتند: آمین. (امام‌شناسى، ج‏9، ص176) حضرت علامه می‌فرمودند: مرحوم سید محسن امین عاملی که خود وصیت کرده او را در زینبیۀ شام دفن کنند تصریح دارد که من می‌دانم اینجا مرقد زینب کبری نیست، ولی چون عمری در این آستان بوده‌ام نمی‌خواهم قبرم جای دیگری باشد. [گرچه گفته شد که جناب سید محسن امین مرقد مطهر بی‌بی زینب را مدینه می‌دانستند و کلام علامه فقط ناظر به این است که یقیناً شام نبوده است.] شایان ذکر است که شاگرد حضرت آقای حاج سید هاشم حداد (أعلی‌الله‌مقامه) یعنی مرحوم حاج ابوموسی محیی که مدتها مسئول امور مالی زینبیهٔ شام بوده و مدتی میزبان آقای حداد در همان مکان بودند، نقل می کرد که ایشان قبر حضرت زینب را همین‌جا (شام) می‌دانست و می‌فرمود: من در این مرقد، انبیا را زیارت کرده‌ام. حاج ابوموسی می‌گفت: من به آقا سید محمدحسین گفتم که آقا، نظر شما با آقای حداد در مورد مدفن حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) مخالف و مختلف است ولی ایشان پاسخی نداده و مطلبی اظهار نفرمودند. در خاتمه لازم است در باب جمع بین نظر حضرت علامه طهرانی و مرحوم آقای حداد عرض شود: با اینکه نظر مرحوم علامه مقدم است زیرا ایشان جامع ظاهر و باطن و به تعبیر آقا سید هاشم سیدالطائفتین است اما مسلّم است که آن حرم منسوب به بانویی از خاندان عصمت است که متّصف و متّصل به ولایت کلیهٔ الهیه می‌باشد و سفر و زیارت مرحوم حدّاد و سایر بزرگان به جهت این اتصال و اتصاف و نسبت بوده است. ▪️ادامـــه دارد... ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل» ⬇️ همانطور که در مورد حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السلام) وارد است که هر کس وی را زیارت کند، مانند این است که سیدالشهدا (علیه‌السلام) را در کربلا زیارت کرده است. و یا در مورد مرقد مطهر حضرت دانیال نبی (علیه‌السلام) در شوش وارد است که هر کسی ایشان را زیارت کند، مانند این است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را در نجف زیارت کرده است. و این نیست مگر به جهت آنکه، عالم ولایت عین توحید است و آنجا هم وحدت است در آنجا دیگر دوتایی معنا ندارد؛ بنابراین، این زیارات و تشرّف‌ها به قصد ولایت بوده است که گفتیم همهٔ اولیای الهی در ولایت جمعند و این مقام همان مقام معیت است که آیات قرآن بر آن دلالت دارند. البته این معنا و وحدت فقط در مورد حضرت عبدالعظیم و امام حسین علیه‌السلام نیست بلکه در مورد تمام اولیای کامل الهی صادق است... مرحوم علامه می‌فرمودند: وقتی شما به دیدار یکی از اولیای الهی که حیّ است می‌رسی انگار تمام اولیاء را زیارت کرده‌ای. اما اینکه مرحوم حداد آنجا را حرم حضرت زینب می‌دانستند بر فرض اعتماد بر قول ناقل باید گفت: ممکن است حال مرحوم حداد در آن موقع منصرف از عالم کثرت بوده و متوغل در توحید و ولایت بوده است که در آنجا ولایت یک ولایت است و همهٔ اولیای الهی از حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) گرفته تا حضرت ام‌کلثوم فانی در آن می‌باشند لذا مرحوم حداد دیگر توجهی بر عالم تعیّن ولایت نداشتند. الله عالم. 💬 به نقل از یکی از شاگردان 🆔 @allame_tehrani
🔸در راه خدا علم کافی نیست ▪️مرحوم آیةالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی: علم با وجود غفلت سودی نمی‌رساند تا زمانی که انسان متذکّر شود. و یادآوری هم فایده‌اش دوام نخواهد داشت مگر آنکه انسان در آنچه متذکّر شده دائماً فکر کند. و نشانۀ فکر سودمند آن است که در تغییر حال او تأثیر داشته باشد. 📚 «أسرارالصلوة»، ص۲۲۱ 🆔 @allame_tehrani
سیر مطالعاتی علامه.mp3
17.22M
🔴 ضرورت و کیفیت مطالعهٔ دورهٔ علوم و معارف اسلام ✍ تألیف حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🎙استاد وکیلی (حفظه‌الله) 📚 دورهٔ علوم و معارف اسلام 📚 🆔 @allame_tehrani
لزوم اسوه قرار دادن رسول‌الله و احیای سنت‌های اسلامی.pdf
1.64M
💫 سالک آگاه - جلسهٔ 4 🔴 لزوم اسوه قرار دادن رسول‌الله و احیای سنّت‌های اسلامی ▪️حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🗓 تاریخ: 1414/08/16 (نیمهٔ شعبان‌المعظّم سنهٔ ۱۴۱۴ هـ.ق.) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰توضیحات: 🔹لزوم تبعیت از سنت رسول خدا در تمام شئون ظاهری و باطنی. 🔹توطئهٔ دشمنان اسلام بعد از سقوط عثمانی. 🔹وزیر خارجه انگلستان: «باید قرآن را از میان مسلمین کنار زد!». 🔹حمله به قانون اسلام و قرآن توسّط فراماسونرهایی از ایران. 🔹در زمان رضاشاه فقط چهارده نفر عمامه داشتند. 🔹حربۀ ملّیت و ملّی‌گرایی برای مقابله با قرآن و اسلام. 🔹از بین رفتن جامع الأزهر به دست فراماسونرهای مصر. 🔹مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه. 🔹علاّمه طباطبائی و آیةالله بروجردی طالب حقیقی علم هستند. 🔹لزوم حفظ لباس طلاب. 🆔 @allame_tehrani
💫 روش مطلوب تحصيل در حوزه 📖 تفقّه، و معناى صحيح آن حضرت علّامه والد رضوان‌الله‌تعالى‌عليه غرض از حوزه را تربيت فقيه عارف باللـه مى‌دانستند، نه اين كه طلبه مدّتى در حوزه بماند و با زبان عربى و برخى اصطلاحات آشنا شده و بعد درس را رها كند و صرفاً به وعظ و خطابه و اشتغالات ديگر مشغول شود. كراراً به حقير مى‌فرمودند: شما آنقدر درس بخوانيد كه مجتهد شويد، و تا قبل از رسيدن به درجهٔ اجتهاد، غير از درس و تحصيل كارى انجام ندهيد. وقتى مجتهد شديد خداوند وظيفهٔ شما را روشن می‌كند، حال تأليف باشد يا تدريس يا مسجددارى و اقامهٔ نماز و يا غير آن. از اين رو بارها فرمودند: اگر مسأله و اتّفاقى پيش آمد و من مسجد قائم را رها كردم، چنانچه أهل مسجد از شما تقاضا كردند كه ادارهٔ مسجد را بعهده بگيريد، نپذيريد و به هيچ وجه درس را رها نكنيد. و از قضا بعد از هجرت علّامه والد به مشهد مقدّس، أهل مسجد به حقير مراجعه كردند و بنده عرض كردم: آقا دستور داده‌اند درس بخوانيد و كارى قبول نكنيد. بارى، ايشان در اين زمينه بر دو نكته تأكيد مى‌نمودند: أوّل اينكه: طلبه در صورتى در جامعه آنچنانكه بايد و شايد، مفيد خواهد بود كه مجتهد و فقيهى باشد با فكرى عميق و نظرى دقيق، و به علوم و معارف كتاب خدا و سنّت كاملاً آشنا باشد؛ براى تبليغ و ترويج دين چنين اشخاصى لازم است و بدون به‌دست‌آوردن ملكهٔ اجتهاد غرض از تحصيل در حوزهٔ علميّه محقّق نمى‌شود. دوّم اينكه: رسول خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم و أئمّهٔ طاهرين عليهم‌السّلام دستور داده‌اند كه مؤمنين به دنبال علم بروند و در دين متفقّه شوند[۱] و تفقّه در دين فقط به معنى آموختن علم فقه و اصول نيست، بلكه انسان بايد همهٔ أبعاد و جوانب دين را بشناسد و فهمى عميق نسبت به آن پيدا كند. دين مشتمل است بر توحيد و معاد و ولايت و اخلاق و فروع فقهى، و لذا آموختن تفسير و أخلاق و فلسفه و عرفان و تاريخ و سيره نيز لازم است و تا كسى در همهٔ اين زمينه‌ها متخصّص و مجتهد نشود، فقيه واقعى نخواهد بود. سرچشمهٔ همهٔ علوم و معارف إلهيّه و حقائق ربّانيّه و مكارم أخلاق و أحكام شريعت غرّاء، توحيد حضرت حقّ است و كسى كه أهل توحيد نباشد گرچه در فروع جزئى مسلّط و متضلّع باشد، هرگز آن فقيه واقعى كه امام صادق عليه‌السّلام، از او تمجيد نموده‌اند نيست. كسى كه عرفان را ردّ كرده و راه توحيد را باطل می‌داند، عالم حقيقى نيست. بر اساس دو اصل گذشته، ايشان براى تعليم و تعلّم در حوزه‌هاى علميّه و تربيت علمى و عملى طلّاب نظرات بسيار دقيق و بينش عميقى داشتند كه سبب مى‌شد طلّابى كه تحت تربيت علمى‌عملى ايشان بوده و نظرات معظّمٌ‌له را بكار مى‌گرفتند، بسيار قوى و ممتاز باشند. و اگر اين نظرات در سطح عمومى حوزه‌ها جامهٔ عمل بپوشد بركات فراوانى را به ارمغان آورده حوزه را متحوّل مى‌سازد. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۲۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. در كافى از امام صادق عليه‌السّلام از رسول خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم روايت نموده است كه: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسلِمٍ. ألا إنَّ اللـهَ يُحِبُّ بُغاةَ العِلْمِ. «طلب علم بر هر مسلمانى واجب است. بدانيد كه خداوند طالبين علم را دوست دارد.» و نيز از امام صادق عليه‌السّلام روايت نموده است كه: لَوَدِدتُ أَنَّ أصْحابى ضُرِبَتْ رُؤوسُهُمْ بِالسّياطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا. «دوست داشتم كه با تازيانه بر سر اصحاب من زده مى‌شد تا به مرتبهٔ فقاهت و شناخت دين برسند.» (الكافى، ج۱، ص ۳۰ و ۳۱، باب فرض العلم و وجوب طلبه، ح ۱ و ۸.) 🆔 @allame_tehrani
🔴 اعتنا به كتب متقن درسى حوزه ♦️ هراس استعمار از طلّاب عميق و بصير و روشن‌ضمير ايشان روش تعليم‌وتعلّم متداول در سالهاى اخير را در حوزه‌ها صحيح ندانسته و مى‌فرمودند: «اين طريق، عالم نحرير و حاذق و متضلّع تربيت نمى‌كند.» و به همان منهاج أصيل و قويم علماء محقّق و ربّانى سفارش مى‌نمودند؛ زيرا كتاب‌هايى كه بزرگان ما در حوزه‌هاى علميّه از ديرباز بر قرائت و تدريس آنها مداومت مى‌نمودند، هر يک از بهترين و نافعترين مصنّفات و مؤلّفات و شروح در موضوعات خود مى‌باشند، به گونه‌اى كه علاوه بر مطالب عميق و نكات فراوان، جواهر علوم و فرائد فنون كتب پيشين را نيز درون خود گنجانده‌اند. و بزرگان ما بر اين معنا بخوبى واقف بوده‌اند كه اين كتب به واسطهٔ سبک عالمانه نگارش و تأليف، علاوه بر اين كه عالمانى محقّق و مدقّق تربيت كرده و می‌كند، حلقهٔ اتّصال علمى نسل حاضر را با علوم سابقين كاملاً حفظ نموده و سير و تاريخ اين علوم را براى هميشه زنده‌نگه‌مى‌دارد. همچنين اين كتب كيفيّت انشاء و اسلوب علمى را در شرح و تقرير و تفسير كلمات علماء به متعلّم آموخته و به وى تعليم مى‌دهد كه چگونه در مقدّمات استدلال و شكل قياسات آن تأمّل نموده و آنها را نقد يا تأييد كند و بالجمله در لابلاى مطالب، خواننده را با فوائد و نكات بسيارى آشنا نموده و مهارت‌هاى فراوانى را در او ايجاد می‌كند؛ لذا براى تغيير آن كتب به روشى كه فعلاً متداول است ضرورتى نمى‌ديدند، خصوصاً اگر برخى از بزرگان و اسطوانه‌هاى علمى بر آن كتب شرح و حاشيه نگاشته و نظرات بديع و نقد و تزييف خود را در آن بيان نموده بودند. ارزش شرح شافيه رضى‌الدّين استرآبادى بر مقدّمهٔ ابن‌حاجب در صرف و شرح كافيهٔ اين اديب بارع و خوش‌ذوق شيعه بر مقدّمهٔ ابن‌حاجب در نحو، ارزش مغنى‌اللبيب ابن‌هشام أنصارى با شواهد آن، ارزش و قيمت شرح عالم‌پرور مطوّل ملّاسعدالدّين تفتازانى بر تلخيص المفتاح و كتاب‌هايى از اين دست كه امروزه فقط در كتابخانه‌ها يافت مى‌شود و گردوغبار نسيان بر آنها نشسته است، زمانى روشن می‌گردد كه طلبه در تفسير آيات قرآن كريم يا در فهم كلمات أميرالمؤمنين علىّ‌بن‌أبى‌طالب عليه‌الصّلوه‌والسّلام وارد شود؛ و نيز هنگام فهم و توضيح معانى عاليهٔ عرفانيّه از تائيهٔ ابن‌فارض مصرى، و در دفاع و حراست از ادبيّات غدير و استدلال به كلمات حسّان‌بن‌ثابت و سيّد اسماعيل حميرى و شيخ كاظم ازرى و ديگران در إثبات ولايت أميرالمؤمنين و بيان مناقب و فضائل آن حضرت، معلوم می‌گردد. بارى، ما بايد در تعيين و تربيت أساتيدى كه از عهدهٔ تدريس اين كتابها به‌خوبى برآيند سعى و دقّت كنيم، و در جذب و گزينش جوانان متعهّد و خوش‌ذهن و خوش‌فهم و متخلّق و با إخلاص بكوشيم، و زمان را درست و صحيح مديريّت كنيم كه عمر و اوقات اين جوانان را كه از بلاد دور و نزديک به سوى حوزه‌ها گسيل مى‌شوند بيهوده تلف نكنيم؛ نه اينكه اين كتابها را كنار زده و بجاى آنها، كتابهايى سطحى و با انشائى ضعيف بياوريم كه نوعاً حاصل تقطيع و مثله‌كردن عبارتهاى همان كتب سابق مى‌باشند، به گونه‌اى كه در بعضى موارد چنان تقطيع شده است كه حتّى از افادهٔ أصل معنى و مراد نيز قاصر است، و با نام تلخيص و تحرير و... بدست طلّاب جوان بدهيم و در نتيجه آنان را با همان أذهان بسيط و ساده و عرفى كه وارد حوزه شده‌اند در جامعه براى تبيين و تبليغ معارف إلهى روانه كنيم. علامه والد رحمة‌اللـه‌عليه مى‌فرمودند: مرحوم آيت‌اللـه بروجردى رضوان‌اللـه‌عليه از مرحوم سيّد حسن مدرّس رحمة‌اللـه‌عليه سؤال مى‌كنند: من چه كنم تا خدمتم در دين مؤثّر باشد؟ ايشان در پاسخ انگشتان مسبّحه (سبّابه) دو دست خود را بلند می‌كند و هِىْ بالا مى‌برد و پايين مى‌آورد و می‌گويد: طلبه! طلبه درست كن! استعمار از هيچ نيرويى همچون همين طلبه‌هاى ألِف‌قَد نگران نيست.[۱] و البتّه معلوم است كه تمام هراس و دلهرهٔ استعمار و استعمارمآبان از طلبه‌هاى الف‌قدّى است كه در آينده دين‌شناسانى عميق و توانا و مسلّط بر همهٔ أبعاد شريعت گرديده و توان استنباط أحكام الهى را از كتاب و سنّت داشته و بر نقد آراء باطلهٔ مخالفين و نشان‌دادن نقاط ضعف آن قادر باشند، تا با ضميرى روشن و نورانى و فكر و بصيرتى عميق وارد جامعه شده و مردم را به سوى سبل سلام هدايت كنند و با دستگيرى از آنان، جامهٔ تقوا و عزّ و وقار را بر تن آنها پوشانده و در مواقع فتنه و مهالک روزگار با بصيرت نافذ خود مردم را از خطر سقوط در درّه‌هاى انحطاط و گمراهى برهانند و سياست‌هاى مزوّرانه و توطئهٔ دشمنان را، نقش بر آب و خنثى كنند؛ نه آن طلبه‌هايى كه بدون جامعيّت و إحاطهٔ كامل بر أبعاد گوناگون شريعت و بدون عمق و دقّت، به تبليغ دين مى‌پردازند و نمى‌توانند چهرهٔ زيباى دين را آن گونه كه هست، نشان دهند. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۳۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. نورملكوت‌قرآن، ج۲، ص۳۱۰. 🆔 @allame_tehrani
🔰سفارشات خاص به برخى كتب و شروح 💬 نظرات مرحوم علامه راجع به نحوهٔ فراگرفتن علوم حوزوى على‌أىّ‌حالٍ حضرت والد مقيّد بودند كه ما همان كتابهايى را كه سابقاً در حوزه تدريس مى‌شد بخوانيم و درس بگيريم. مى‌فرمودند: مغنى‌اللبيب، مطوّل، شرح‌شمسيّه، جوهرالنّضيد، معالم‌الأصول و قوانين‌الأصول بايد خوانده شود. از اينكه در حوزه بجاى مطوّل، مختصر و يا به جاى مغنى، تلخيص‌مغنى متداول شده، بسيار تأسف مى‌خوردند و مى‌فرمودند: اگر فردى با مختصرخواندن عالم شود، عالم مختصر مى‌شود و هرگز عالم متبحّرى نخواهد شد. در مدّتى كه در طهران بوديم، براى ما درسى خصوصى تعيين كرده بودند و بنده قبل از خواندن شرح‌لمعه خدمت يكى از آقايان فاضل و دانشمند، معانى و بيان و بديع مطوّل را درس گرفتم. نظرشان اين بود كه معالم‌الأصول و بعد از آن قوانين حتماً خوانده شود، حتّى مى‌فرمودند كه مبحث عامّ و خاصّ قوانين نيز خوانده شود، زيرا بسيارى از مطالب مفيد اصولى را، مرحوم ميرزاى قمّى در اين بحث مطرح كرده كه در كتاب درسى ديگرى نيامده است. مى‌فرمودند: اگر كسى قوانين را با حواشى آن خوب بخواند از درس گرفتن أصول‌الفقه مستغنى است و با مطالعه يا مباحثه آن را بخوبى مى‌فهمد. مى‌فرمودند: بايد يک دورهٔ كامل درس خارج أصول به مقدار متعارف (حدود هشت يا نه سال) با اتقان و دقّت خوانده شود، و هر چه انسان دقيق‌تر و عميق‌تر بخواند در استنباطش موفّق‌تر است. فقيه آن كسى است كه در استنباط أحكام شرعيّه در موارد ضرورى به أصول رو بياورد و بيشتر در مضمون روايات تعمّق داشته و مهما أمكن بين روايات جمع نمايد. اگر با زبان روايات و فقه‌الحديث خوب آشنا باشد و در علم رجال و درايه نيز مسلّط باشد، روايات را زود رها نكرده و به أصل عملى تمسّک نمى‌نمايد؛ الأصلُ دَليل حَيثُ لا دَليل. فقيه كسى است كه بتواند در أغلب موارد، حكم را از أدلّه استنباط كند و محتاج به أصل نشود، و اگر جايى واقعاً چاره‌اى نبود به أصول عمليّه مراجعه كند؛ و سبک فقهى خود ايشان نيز بر همين منوال بود. به خواندن كتب فلسفه و حكمت نيز علاوه بر دروس عمومى حوزه سفارش مى‌كردند و چنانچه عرض شد به جهت شدّت اهتمام به اين علوم، منظومه و قسمت معظم جلد اوّل أسفار را خودشان براى ما تدريس نمودند و نيز بخش ديگرى از أسفار و إلهيّات شفا را طبق سفارششان از محضر حضرت آيت‌اللـه حسن‌زاده آملى مدّفى‌عمره‌الشّريف درس گرفتم. حتّى به علومى چون رجال و تفسير نيز سفارش مى‌كردند. براى علم رجال به حقير سفارش كردند مدّتى كه حدود يک سال شد از محضر حضرت آيت‌اللـه شبيرى زنجانى مدّظلّه استفاده كنم و خواندن درايهٔ مرحوم شهيد ثانى رضوان‌اللـه‌عليه را كافى نمى‌دانستند. نسبت به تفسير مى‌فرمودند: درس گرفتن تفسير ضرورت ندارد. اگر كسى دروس پايه را خوب بخواند، می‌تواند با مطالعهٔ كتب تفسيرى استفادهٔ لازم را ببرد. ولى در عين حال ممارست و مداومت بر مطالعهٔ تفاسير را براى طلبه ضرورى مى‌دانستند و به انس با قرآن و تدبّر در آيات آن سفارش أكيد مى‌نمودند و يكى از نقائص حوزه را آشنانبودن طلّاب با قرآن مى‌شمردند. مى‌فرمودند: طلبه بايد دوره‌هايى از كتب تفسير را از آغاز تا انجام مطالعه نمايد و در سالهاى آخر عمر شريفشان به طلّابى كه در زمرهٔ شاگردان ايشان بوده و مطوّل را تمام كرده بودند دستور فرمودند كه هر يک روزانه يک صفحه از تفسير بيضاوى را مطالعه نموده و يک دوره اين تفسير را بخوانند. دربارهٔ مطالعهٔ حواشى كتابهاى درسى مى‌فرمودند: طلبه بايد از حواشى به‌مقدارى كه ممهّد و مبيّن درس است مطالعه كند و صرف درس‌گرفتن متن بدون مطالعهٔ حاشيه، عمق و دقّت لازم را بوجود نمى‌آورد. مثلاً براى مطوّل حاشيهٔ مير سيّد شريف را توصيه كرده و براى قوانين، حاشيهٔ جواد و حاشيهٔ مرحوم سيّد على قزوينى و براى رسائل، أوثق‌الوسائل را سفارش مى‌نمودند. از بحرالفوائد مرحوم آشتيانى و نيز حاشيهٔ مرحوم آخوند بر رسائل نيز تعريف مى‌كردند، ولى بحرالفوائد را براى طلبهٔ محصّل كه در حال درس‌گرفتن است كمى سنگين مى‌دانستند. از حواشى مكاسب نظر خاصّى به حاشيهٔ سيّد رحمة‌اللـه‌عليه داشتند. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۳۳ 🆔 @allame_tehrani
💫 تخصّصى‌شدن علوم پس از اجتهاد در مورد تخصّصى‌شدن علوم حوزوى بر خلاف نظر عدّه‌اى كه مى‌گويند: طلبه پس از اتمام مقدّمات يا اتمام دورهٔ سطح، به جاى مشغول شدن به علوم مختلف از فقه و حكمت و كلام و تفسير و... بايد رشتهٔ مورد نظر خود را انتخاب نموده و به صورت تخصّصى به آن بپردازد و ديگر علوم را در همان حدّ عمومى رها كند، ايشان مى‌فرمودند: طلبه حتماً بايد مجتهد شود و تا مجتهد نشده به هيچ رشته‌اى به صورت تخصّصى نبايد وارد شود. هر وقت به اجتهاد رسيد اين قوّه و توان را پيدا می‌كند كه در هر رشته‌اى تعمّق كرده و متخصّص شود. عمده اين است كه به حدّ اجتهاد برسد، پس از آن اگر بخواهد در يک زمينهٔ خاصّ چون تفسير يا كلام يا فلسفه يا... وارد شده و به صورت تخصّصى تحقيق كند، مانعى ندارد. و در مجموع، خواندن كتبى كه ذكر شد و شركت در درس خارج را تا حدّ اجتهاد براى همهٔ طلّاب لازم مى‌دانستند و تخصّص را مربوط به بعد از آن مى‌شمردند. مى‌فرمودند: در طول تحصيل، تا انتهاى درس خارج، طلبه بايد عمدهٔ اوقات خود را روى متون درسى و شروح و حواشى آن صرف كند. آرى در أيّام تعطيلى دروس يا در أيّام تحصيل اگر فرصتى حاصل شد، می‌تواند به مطالعات جانبى مشغول شود. مى‌فرمودند: مطالعات جنبى، مربوط به پس از اجتهاد است، بعد از اين كه مجتهد شديد وقت واسع است و مى‌توانيد در زمينه‌هاى مختلف به نحو گسترده مطالعه كنيد. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۳۶ 🆔 @allame_tehrani
🔰كيفيّت عملى تحصيل در حوزه در مورد روش و كيفيّت تحصيل مى‌فرمودند: طلبه بايد در روز، به سه درس اشتغال داشته باشد، به اين نحو كه هر سه درس را پيش از حضور در مجلس درس، پيش‌مطالعه كند و سعى كند درس را كامل بفهمد تا در زمان حضور در محضر استاد، بار ديگر با بيان و تقرير استاد، آن درس در قلب او كاملاً متمكّن شود و دقائق و اشاراتى را كه در متن درس بوده و خود بدان پى نبرده و همچنين نحوهٔ ورود و خروج و كيفيّت تقرير را از استاد خود بياموزد؛ يا لاأقلّ بداند كه موضوع درس امروز چيست، تا ذهن او براى تلقّى و دريافت مطالب مربوط به آن موضوع، مهيّا گردد. بعد از انجام اين مهم، در ساعت مقرّر و قبل از استاد با ظاهرى مرتّب و بدون تشويش‌قلب و ملال‌خاطر و بدون گرسنگى و خستگى، بلكه با شور و نشاط در مجلس درس حاضر شده و روبروى استاد با كمال ادب بنشيند و توجّهش كاملاً به وى بوده و با حواس جمع به سخنان او گوش فرا دهد، تا مبادا رشتهٔ بحث از دست او برود و يا نكته و مطلبى از او فوت شود. در مجلس درس، خصوصاً درس خارج از نوشتن درس پرهيز كند، زيرا كسى كه هنگام درس مشغول نوشتن است، ذهن او از ابتدا براى حكايت و نقل آماده شده نه براى تلقّى و فهميدن، و آن درس ديگر درس نيست بلكه املاء مى‌باشد. البته می‌تواند رؤوس مطالب درس را در دفترى كه با خود بهمراه دارد يادداشت كرده و بعد در منزل و يا حجره، تقرير درس را كامل بنويسد. اگر هنگام درس مطلبى را نفهميد از استاد بخواهد كه آن را اعاده كند تا براى او واضح و روشن شود و اگر اشكالى به نظر او رسيد آن را مطرح كند و حيا ننمايد، امام صادق عليه‌السّلام می‌فرمايد: إنَّ هَذا الْعِلْمَ عَلَيْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتاحُهُ الْمَسْألَةُ.[۱] «بر اين علم قفلى نهاده شده و كليد آن پرسش است.» 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۳۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. كافى، ج۱، ص۴۰، كتاب فضل‌العلم، باب سؤال‌العالم‌وتذاكره، ح۳. 🆔 @allame_tehrani
💬 قضايائى از پيگيرى‌هاى علمى مرحوم علّامه در زمان تحصيل حضرت علّامه والد قُدِّس‌سرُّه‌العزيز يک بار مى‌فرمودند: زمانى كه به معالم‌الأصول اشتغال داشتم و آن را درس مى‌گرفتم، شبى هنگام مطالعه يک اشكال درسى در ذهنم آمد كه حل نمى‌شد، درست پنج ساعت از شب رفته بود. و منزل ما كنار منزل مرحوم آيت‌اللـه صدر و آيت‌اللـه خوانسارى و آيت‌اللـه حجّت قدّس‌سرّهم بود و در انتهاى كوچه نيز منزل مرحوم آقا سيّد محمّدباقر سلطانى داماد آيت‌اللـه صدر قرار داشت. به مناسبت اين‌كه ايشان با يكى از عموزاده‌هاى ما رفاقت داشتند، ما هم با ايشان ارتباط داشتيم. همان موقع و بدون درنگ به در منزل ايشان رفتم و در زدم، ايشان خودشان آمده و در را باز كردند، معلوم شد همه خواب بوده و فقط خود ايشان در بيرونى منزل بيدار بوده‌اند. گفتم: من اشكالى از معالم دارم. گفتند: بفرمائيد. رفتم داخل و اشكال را مطرح كردم و ايشان جواب گفتند و مشكله حل شد. مى‌فرمودند: روزها يک‌ساعت به غروب براى رفع اشكال به مدرسهٔ فيضيّه مى‌رفتم و معمولاً عدّه‌اى از آقايان مى‌آمدند، هر كس را پيدا مى‌كرديم سؤال و اشكالهاى خود را مطرح كرده و جواب مى‌گرفتيم. وقتى شرح‌لمعه مى‌خواندم يک روز اشكالى برايم پيدا شد و آن اين بود كه چرا در نذر قصد قربت لازم است، به كدام دليل؟ به كدام روايت و خبر؟ در قم مرحوم آيت‌اللـه خوانسارى نمازجمعه مى‌خواندند و من هم علاقه داشتم و شركت مى‌كردم. روزى در حين رفتن به نمازجمعه، مرحوم آيت‌اللـه شيخ مرتضى حائرى را ديدم، رفتم خدمتشان و همين سؤال را پرسيدم. فرمودند: «أصل و ماهيّت نذر، قصد قربت مى‌خواهد، چون ميگويد: لِلَّه عَلَىّ كذا.» و با اين فرمايش ايشان اشكال حل شد. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۳۸ 🆔 @allame_tehrani
🔹نحوهٔ درس‌خواندن طلبه مى‌فرمودند: طلبه پس از آنكه درس را از محضر استاد فرا گرفت بايد به مطالعهٔ دقيق آن بپردازد و نكات و دقائق آن را استخراج كند؛ در مورد ألفاظ و كلمات و تعابير مصنّف و شارح تأمّل كند و در آن بينديشد و از كنار آن سرسرى و بى‌توجّه عبور نكند. مثلاً اگر به قرائت شرح‌سيوطى بر ألفيه مشغول است، در ابتداى اُرجوزه كه ابن‌مالک می‌گويد: وَ أسْتَعينُ اللّٰـهَ فى ألْفيَّة و شارح در شرح آن می‌گويد: وَ أسْتَعينُ اللّٰـهَ فى ـ نَظمِ اُرْجوزَةٍ ـ ألْفيَّةٍ بايد فكر كرد و به دنبال آن گشت كه چرا ـ نَظمِ اُرْجوزَةٍ ـ را بين جار و مجرور قرار داد و دليل اين توسّط چيست؟ از حواشى مقدار لازم را مطالعه كند و بعد با شريک علمى خود به مباحثهٔ آن درس مشغول شوند؛ به اين كيفيّت كه همهٔ مطالب درس را در ذهن و خاطر خود داشته باشد و همه را از حفظ بگويد و آنچنان زيبا تقرير كند كه گويى مشغول تدريس است و در اين هنگام، هم‌بحث او بايد با دقّت به مطالب و تقرير او گوش دهد و مواضع اشتباه را تصحيح كند. بعد از بيان مطالب، نوبت به تطبيق آنها با عبارات كتاب مى‌رسد كه بايد عبارات عربى را صحيح ادا كند و إعراب آنها را كاملاً اظهار كند و وقف به سكون ننمايد! مى‌فرمودند: طلبه بايد ليلاً و نهاراً و سفراً و حضراً درس بخواند و از دقائق عمر خود استفاده كند. طلبه‌اى كه يک ساعت بى‌كار باشد طلبه نيست، چون «طلبه» جمع «طالب» است و طالب يعنى جوينده و خواهان. و زمانى اين عنوان به نحو حقيقت بر او صادق است كه متلبّس به مبدأ اشتقاق يعنى طلب باشد. بر اين أساس، سفارش مى‌فرمودند كه أيّام تعطيل را نيز درس بگيريد. و ما طبق فرمايش ايشان، هميشه در أيّام تعطيل نيز چند درس خصوصى داشتيم. خود ايشان نيز از آغاز طلبگى تا بازگشت از نجف أشرف هيچ وقت تعطيلى نداشتند و تمام أيّامشان تحصيل بود و تحصيل! مى‌فرمودند: ما در دوران طلبگى أصلاً اوقات فراغت نداشتيم و معنى اوقات فراغت را نمى‌فهميديم. تمام روزهاى تعطيل را درس مى‌گرفتم و با اين همه آن مقدار از نهج‌البلاغه را كه حفظ نموده‌ام، مربوط به پنجشنبه و جمعه‌هاى قم است كه نهج‌البلاغه مى‌خواندم. و اين روش متداول در حوزه‌ها صحيح نيست كه پنجشنبه و جمعه و ماه مبارک رمضان و تابستان و مناسبت‌ها و وفات علماء و غيره، دروس تعطيل باشد، با اين روش چيزى از سال براى درس باقى نمى‌ماند. 📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۳۹ 🆔 @allame_tehrani
💬 نظر علامه طهرانی دربارهٔ شرایط مفتی 🔹در فتوى دادن، علاوه بر اجتهاد ظاهرى، يقين و نور باطن لازم است 🔸فتوى بايد معاينةً باشد قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ‌السَّلامُ: لَاتَحِلُّ الْفُتْيَا لِمَنْ لَايَسْتَفْتِى مِنَ اللّٰهِ بِصَفَآء سِرِّهِ، وَ إخْلاصِ عَمَلِهِ وَ عَلانِيَتِهِ، وَ بُرهَانٍ مِنْ رِبِّهِ فِى كُلِّ حَالٍ. «فتوى دادن و تصدّى در امور مردم كردن، و إظهار نظر نمودن و پردهٔ جهل را برداشتن حلال نيست مگر براى آن كسى كه از صفاى باطن و سرّ خودش از خدا استفتاء كند، و با پاكيزگى عملش در ظاهر، و با برهان و حجّت قويم از طرف پروردگار وارد مسأله بشود.» اين مطلب بسيار عالى است؛ گرچه مرحوم مجلسى جملهٔ: وَ مَنْ حَكَمَ بِخَبَرٍ بِلا مُعَايَنَةٍ فَهُوَ جَاهِلٌ مَأْخُوذٌ بِجَهْلِهِ وَ مَأْثُومٌ بِحُكْمِهِ را اينطور معنى كرده است كه: شخص مفتى بى‌آنكه معنى خبر را بفهمد و وجه صدور آن را بداند، و بى‌آنكه بوجه جمع آن خبر با أخبار ديگر در صورت مخالفت و تعارض - از هر جهت كه باشد - آشنا باشد، حكم كند و فتوى دهد.[۱] وليكن اين روايت در مقام بيان مطلب ديگرى است. اين روايت می‌خواهد بفهماند كه: مُفْتِى اگر تنها به امور ظاهر اطّلاع داشته باشد، و به موارد تعادل و تراجيح كاملاً وارد باشد، و مواقع تقيّه را از غير تقيّه خوب تشخيص بدهد، و از اينها گذشته متن فرمايشات أئمّه عليهم‌السّلام را هم خوب بفهمد، و از نقطه نظر علوم اصطلاحى ظاهر تامّ و تمام باشد، باز كافى نيست. مُفْتِى چيز ديگرى هم لازم دارد، و آن اين است كه: از قلب خودش استفتاء كند و بپرسد كه خدايا آيا مطلب اينطور است يا نه؟! و به قلبش بيايد كه مطلب اينچنين است، و مطمئنّ شود و از تحيّر و شکّ بيرون آيد؛ و آن مطلبى هم كه مى‌آيد عين همين شريعت باشد و از آن تجاوز نكند. يعنى علاوه بر اينكه بايد مصداق حقيقى: مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا باشد، و علاوه بر اينكه بايد به علوم مصطلح ظاهرى و قرآن هم وارد باشد تا بتواند جوابگو بوده و با آيات قرآن و سنّت صحيحهٔ آن از فتواى خود دفاع كند، علاوه بر اينها بايد در قلب خودش از خداى خود استفتاء كند، و از دل و ضمير خود بپرسد و به قلبش إلهام شود، و از عالم غيب روشن بشود كه مطلب اينست!! اين را مى‌گويند: صَفاء سرّ. اين مطلب، بسيار مهمّ است كه إنسان كارى كه می‌خواهد بكند بايد به اطمينان و يقين برسد. فتوى دادن از روى روايات تنها، كه إنسان روايات متعارضه را كنار هم بگذارد و از راه قاعدهٔ «تعادل و تراجيح» و يا قاعدهٔ «عامّ و خاصّ» و دانستن ناسخ و منسوخ و أمثال آن، يكطرفِ معارض را انتخاب كند، و يا به سبب ترجيح بعضى از روايات بر بعض ديگر، بواسطهٔ مرجّحات باب «تزاحم» به فتوى و نظريّه‌اى برسد، و از روى قطع ادّعا كند كه مطلب اينطور است (در حالى كه خودش هم نمى‌تواند از عهده برآيد، قسم هم نمى‌تواند بخورد) اين صحيح نبوده و به تنهائى كافى نيست؛ بلكه فتوى دهنده بايستى از روى اطمينان فتوى بدهد، و آن فتوى توأم با مُدركاتش باشد. علاوه بر مدركات‌ فكرى، توأم با مدركات قلبى و سرّى او بوده باشد. و لذا سيّد ابن طاووس فتوى نمى‌داد و مى‌گفت: من كه در أمر خودم نمى‌توانم از عهده برآيم؛ چگونه از عهدهٔ امور مردم برمى‌آيم؟! در كتاب «كشف‌المَحَجّة» به فرزندانش (محمّد و علىّ) كه دو بچّهٔ كوچک بودند و اين كتاب را به عنوان وصيّت براى آنها مى‌نويسد، مى‌گويد: مردم از من فتوى خواستند و من ندادم، بجهت اينكه به اين آيه از قرآن رسيدم كه خدا به حبيبش (پيغمبر) مى‌فرمايد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ* لَأخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ* فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِين.[۲] «اگر اين محمّد (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم) مطلبى را از پيش خود بگويد و به ما نسبت بدهد، ما با دست قدرت او را مى‌گيريم (لِهْ مى‌كنيم و هلاكش مى‌نمائيم) و رگ حياتى قلب او را قطع مى‌كنيم. آنوقت كداميک از شما مى‌توانيد او را از دست ما بگيريد و ميان او و ميان كار ما حاجز شويد (او را از دست ما نجات بدهيد)؟!» وقتى خدا چنين آيهٔ تهديدآميزى به پيغمبرش دارد من چكار كنم؟! و خدا با من چه مى‌كند؟! فتوى دادن، به خدا نسبت دادن است؛ يعنى خدا اينطور مى‌گويد، پيغمبر اينطور مى‌گويد. و تا إنسان به مرحلهٔ يقين نرسد خيلى مشكل است. ▪️ادامـــه در پست بعدی... ⬇️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- «بحارالأنوار» طبع كمپانى، ج۱، باب النّهى عن القول بغير علم و الإفتآء بالرّأى، ص۱۰۱. ۲- آيات ۴۴ إلى ۴۷، از سورهٔ ۶۹: الحآقّة. 🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
💬 نظر علامه طهرانی دربارهٔ شرایط مفتی 🔹در فتوى دادن، علاوه بر اجتهاد ظاهرى، يقين و نور باطن لازم اس
↩️ ادامـــهٔ «پست قبلی» ⬇️ ... و لذا در عبارت «مصباح» دارد كه: فتوى بايد معاينةً باشد؛ يعنى ببيند كه خدا دارد اينطور مى‌گويد. و روى همين زمينه أئمّه عليهم‌السّلام فتوى می‌داده‌اند؛ آنان اينطور بودند؛ پيغمبر اينطور بود؛ و آن فقهاى أصيل مثل سيّد ابن طاووس اينطور بودند. يعنى بالمعاينه مطلب را إدراک مى‌كردند و فتوى می‌دادند؛ و إلّا فتوى نمی‌دادند. و علّت اينكه سيّد ابن طاووس و بعضى از بزرگان فتوى نمى‌دادند، همين جهت بود. البتّه جهات كثيره‌اى دارد كه يكى از آن جهات اين بود. آنها در بسيارى از مسائل كه يقين داشتند عمل مى‌كردند، و در بسيارى از مسائل كه براى خودشان يقينى نبود از فتوى دادن در آنها اجتناب مى‌نمودند. 📚 ولایت‌فقیه‌در‌حکومت‌اسلام، ج۱، ص۶۴تا۶۷ 🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
🔰پیشنهادهای بیست‌گانهٔ علامه طهرانی به رهبر فقید انقلاب (قدس سرهما) 📚 «وظیفهٔ فرد مسلمان در احیای ح
🔰تصحیح طریقهٔ شهریهٔ طلاب شهريهٔ طلّاب شيعه در حوزه‌ها از خود مردم و از وجوه خمس و سهم امام داده مى‌شود و اين داراى محاسنى و معايبى است. امّا محاسنش آن است كه: به دستگاه حكومتى مربوط نيست و طلبه‌ها و فضلا و علما را مطيع و جيره‌خوار حكومت نمى‌گرداند بلكه ايشان را آزاد و مستقلّ بار مى‌آورد. به خلاف شهريهٔ طلّاب اهل تسنّن كه از ادارهٔ حكومتى داده مى‌شود. فلهذا آنان را مطيع و غيرمستقلّ تربيت مى‌كند. و اين روى زمينهٔ فقه شيعه و فقه عامّه است. چرا كه فقه شيعه براى حاكمان جور ارزشى قائل نيست، امّا فقه عامّه هر شخص امير و حاكم را واجب‌الإطاعه و أولواالأمر مى‌داند؛ شهريهٔ او را حلال و پيروى از او را واجب و لازم بشمار مى‌آورد.(۱) در اطاق و منزل شخص شيخ محمود شلتوت حتماً بايد عكس جمال عبدالناصر آويخته باشد، اما در اطاق پست‌ترين و پائين‌ترین طلبهٔ ما اگر عكس شاه را ببينید آن طلبه از درجهٔ اعتبار و حيثيّت ساقط مى‌شود. در زمانى كه ما در نجف اشرف تحصيل مى‌كرديم و قيمت دينار گران شد و طلّاب در مضيقه افتادند، از طرف دكتر محمّد مصدق به محضرت آيةالله‌العظمى حاج آقا حسين بروجردى رضوان‌الله‌عليه پيشنهاد شد كه دولت ايران تقبّل مى‌كند شهريهٔ طلّاب نجف را با ارز دولتى كه قريب ۹ تومان بود بفرستد. حضرت آيةالله قبول نكردند در حالى كه در نجف دينار عراقى قريب ۴۰ تومان شده بود. و معلوم است از چه نفع سرشارى آيةالله صرف‌نظر كردند براى اينكه حوزه و شيعه استقلال خود را حفظ كند و زير بار منّت حكومت كه تحقيقاً مستلزم پى درآمدها و عواقب نامعلومى است، نرود. يک روز ما كه به بغداد رفته بوديم، بديدن يكى از مدارس اهل تسنّن رفتيم و با فضلا و طلّاب آنجا مذاكره كرديم. آنها از ما پرسيدند مخارج شما از كجا تأمين مى‌گردد؟! ما گفتيم: از قوت لايموتى كه هر طلبه از ده يا شهر او به او مى‌رسد، و يا از مختصر شهريّه‌اى كه به طلّاب می‌دهند و حدّاكثر در آن زمان به طلّاب يک دينار مى‌دادند. امّا آنها گفتند: هر طلبهٔ معمولى و عادى ما ماهيانه هشت دينار مى‌گيرد و همينطور مى‌رود بالا تا سى دينار كه به مدرّسين و فضلاء ما مى‌دهند. ولى اى كاش كه ما مانند شما بوديم و داراى حريّت و آزادى. اما ما آزادى نداريم. تحقيقاً حكم يک مهره از دستگاه حكومت به عنوان وزرات اوقاف مى‌باشيم. بارى در آن روز فضلا و طلّاب آن مدرسه به ما با نظر غبطه مى‌نگريستند. اين محاسن طريق توزيع شهريه در ميان حوزه‌هاى علميّهٔ ماست. و امّا معايب آن: اوّلاً طلّاب بواسطهٔ ضيق معاش و فقر شديد، پيوسته در نفسشان احياناً ممكن است يک نوع اهميّت و ارزشى بمال پيدا شود، و در آتيه كه صاحب علم و كمال مى‌گردند طبعاً اين نوع احترام را به اغيناء پيدا نمايند و بالأخره هر نوع صاحب مكنتى در نزد آنها بزرگ جلوه كند. و اين مصيبتى است بزرگ. و ثانياً بواسطهٔ انحصار واسطهٔ درآمد از ناحيه بيت‌المال و عدم توزع آن بطور آبرومندانه و محترمانه يک نوع ذلّت و اهانتى را در برابر اصل منبع توزع و وسائط توزيع بر خود هموار نمايند كه اينهم بسيار مضر است؛ چرا كه طلّاب را از ابتداى امر با روح ذلّت بار مى‌آورد و رشادت و شهامت را از آنان مى‌زدايد، و روح تسليم و تمكين را نسبت به امور مالى و غير مالى به آنها تزريق مى‌كند. شهريه بايد طورى توزيع گردد تا اصالت و عزّت‌نفس طلبه محفوظ بماند و خرد و شكسته نگردد. و اصولاً ممكن است در حوزه افراد بسيار نجيب و عفيف وجود داشته باشند كه دنبال اينگونه مقرّرى نروند. و يا از ابتداء شهريه گرفتن را قبول ننمايند در حالی كه در نهايت عسرت و نياز باشند، و در عين حال طلابى محصّل و درس‌خوان بوده باشند كه قوام علمى و عملى و رشد حوزه و بقاى دين منوط و مربوط به آنان شود. و اصولاً بايد در حوزه افرادى معيّن و مشخص گردند براى تفحّص خائبانه از حال و درآمد و مصارف هر طلبه و آنچه مورد احتياج اوست به وى برسانند؛ نه آنكه مثلًا طلبه‌اى ضعيف و يا فقير و يا مريض گردد، كسى از حال او با خبر نباشد و لازم باشد كه خودش به افراد ذى‌صلاحيّت مراجعه كند و رفع عسرت بجويد آنگاه تازه او به خصوص افراد مورد نظر خود چيزى دهد و محروم بماند. 📚 وظیفهٔ فرد مسلمان در إحیای حکومت اسلام، ص۲۸۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- ‌رجوع شود به: ولایت فقیه در اسلام، ج۴، درس۴۶، ص ۱۸۶ تا ۱۹۷ 🆔 @allame_tehrani
🔰دیدگاه علامه طهرانی نسبت به حوزه‌ها و طلاب 📍اساس حوزه‌هاى علميّهٔ دينيّه (علّت تشكيل حوزه‌های علميّهٔ دينيّه، وصول به اهداف عاليهٔ قرآن بوده است) ♦️لزوم تحمل زحمات علمى و عملى براى رسيدن به مقصد منظور و مقصودِ از حوزهٔ علميّه، درس علمى و عملى قرآن كريم است، فهميدن قرآن و عمل كردن به آن است. و براى تحقّق اين مراد بايد علم معارف در سطح عالى، و عقائد و اخلاق را بخوبى فرا گرفت. و براى حصول اين مطلب بايد از علم تفسير قرآن و حديث و درايه و رجال مدد جست. راه وصول به علم صحيح و عمل صحيح، علم فقه (و لازمهٔ آن علم اصول) و كلام و حكمت و عرفان است. و اين معانى متحقّق نمى‌شود مگر زمانى كه به لسان قرآن و زبان پيغمبر أكرم و اوصياى گراميش عليهم‌الصّلوة‌و‌السّلام آشنائى و اطّلاع كامل داشته باشيم و بر سيره و سنّت و روش علمى و عملى آنها واقف گرديم. فلهذا بايد اطّلاع بر علوم عربيّت و ادبيّت از صرف و نحو و لغت و اشتقاق و معانى و بيان و بديع و محاورات نثرى و نظمى داشته باشيم و از سيره و تاريخ آنها باخبر باشيم. رشته‌هاى فوق كه همگى آنها بسيار مهمّ است، آدمى بايد در هر يک از آنها صاحب‌نظر و متخصّص شود تا بتواند اجتهاد كند و اجتهادش صحيح باشد و گرنه نتيجه تابع أخسّ مقدّمتَين است؛ گرچه خودش ادّعاى اجتهاد نمايد ولى در عمل مقلّد خواهد بود. علمای بزرگ ما از صدر اسلام تا کنون که هر یک وزنه‌ای در عالم عقل و علم و درایتند، از این حوزه‌ها برخاسته‌اند. و تا شعاع و أمدِ وسیعی را به انوار خود، چه در دوران حیات و چه بعد از مماتشان روشن نموده‌اند. عالم شدن و متخصّص شدن در دانش‌هاى بالا بسيار زحمت دارد. عمرى را بايد طلبهٔ خوش‌فهم و خوش‌استعداد و باهوش، كه هم قواى فكريّه و هم حافظه‌اش خوب باشد، آنهم با عشق و علاقهٔ سرشار، آنهم با صبر و حوصله و استقامت در مشكلات و توجّه به خدا و استمداد از فيوضات ربّانيّه‌اش سپرى كند تا بدين مرحله نائل آيد. طلبه بايد با دو بال علم و عمل حركت كند، و پا بر دنياى دون نهد، و نطفهٔ حبّ رياست و آقائى و سرورى را در كانون وجود خويشتن نابود كند، و پشت بر همهٔ اعتبارات و تعيّنات مانعِ از وصول بنمايد؛ تا بحول و قوّهٔ الهى بتواند كامياب شود. تازه از ميان دهها و صدها طلبه يكى دو نفر بيشتر نمى‌توانند اين راه را به پايان برسانند و به جامعيّت و كمال موفّق آيند. مدارس علوم دينى بايد دور از ازدحام و جمعيّت و بازار و مردم دنياخواه، و دور از ظواهر و مظاهر عيش و راحت‌طلبى و وقت گذرانى باشد، تا جمعيّتِ فكر براى طلّاب ميسّر باشد. بهمين جهت است كه محلّ اين مدارس را نجف اشرف و يا كربلاى معلّى و يا كاظمين و سامّراء و مشهد مقدّس و شهر مقدّس قم انتخاب كرده‌اند، و مدارس را قريب به صحن مطهّر ساخته‌اند، تا طلبه بواسطهٔ نزديكى و قرب با مركز معنوى و روحانى بيشتر بتواند بهره يابد. و تحقيقاً كسى كه بخواهد درسش اساسى و اصولى باشد در تمام شبانه‌روز پنج دقيقه را فراغت ندارد تا به مطالعهٔ كتابهاى خارج از متن دروس و يا به كارهاى دگر مشغول شود، و گرنه درسش سطحى و بدون پايه‌ می‌شود. در اینصورت وارد کردن دروس جدیده را در حوزه‌های علمیّه، و یا ضمیمه کردن فلسفهٔ غرب را با حکمت اصیل اسلام جز تباهی و زیان مثمر ثمری نیست. طلبه‌ای که برای دروس متن خود وقت کم دارد چطور می‌تواند به این دروس هم روی آورد؟ آنهم دروسی که بر اساس تخیّلات در برابر حقّانیّات ترتیب داده شده است و سهمیّهٔ کمتری از معنویّات را داراست؟ و بنابراین حال، طلبه از اینجا مانده و از آنجا رانده می‌شود. و علومش حفظی و سطحی و سبک و کم‌مایه می‌گردد. حوزه‌ها دیگر محقّق بار نمی‌آورند؛ وزنه و ستون تربیت نمی‌کنند. همانطور که در دانشگاه‌ها می‌بینیم: محقّق و بصیر و خبیر و اصولی نمی‌پرورد. این چه زیان بزرگی است؟ همین محقّقین بزرگ و ارزشمندی که هر کدام افتخار عالم اسلام بوده و جهان تشیّع را به نور علم خود در زمان اخیر روشن کرده‌اند؛ همچون شیخ جواد بلاغی نجفی، و سیّد شرف‌الدّین جبل عاملی، و سیّد محسن عاملی، و علّامه شیخ عبدالحسین امینی، و علّامه شیخ آغابزرگ طهرانی، و محدّث کبیر شیخ عبّاس قمی، و حضرت استادمان آیةالله علّامه طباطبائی قدَّس‌اللهُ‌أسرارَهم جميعاً، همگی تربيت شدهٔ اين حوزه‌ها بوده‌اند كه در فنّ خود محقّق و صاحب‌نظر بوده‌اند. 📚 نگرشى بر مقالهٔ بسط و قبض تئوريک شريعت، ص ۱۲۰ تا ۱۲۲ 🆔 @allame_tehrani
🔴 تأکید علامه طهرانی بر ضرورت همراهی عرفان الهی با علوم ظاهری و در ضرورت اتّصاف طلّاب به كمالات معنوى و إشراب از عرفان الهى و رسيدن به علوم حقيقيّه و روشنى دل و بصيرت باطنى - علاوه بر داشتن تخصّص در علوم رائج حوزوى - و عدم اكتفا به علوم ظاهرى بدون رسيدن به توحيد و حقيقت بندگى و عبور از حجابهاى ظلمانى و نورانى؛ بحث مفصّلى را با استناد به آيات و روايات مطرح نموده و نهايةً در جمع‌بندى كلام به لزوم وجود مربّيانى الهى و ملكوتى در حوزه‌ها كه جامع بين ظاهر و باطن باشند اشاره می‌فرمايند: « ... چنين فقيهانى كه جامع بين علم ظاهر و باطن و ميان علم و عمل هستند بايد مربّى طلّاب و حوزه‌ها باشند. آنها علم حقيقى را از جانب حضرت ربّ مى‌گيرند و بر متعلّمين پخش مى‌كنند. شب‌ها در محراب عبادت قيام دارند و با پاى محكم و استوار به كرنش و نيايش به درگاه حضرت معبود، دلهايشان مجذوب جذوات إلهيّه و سبحات ربّانيّه می‌شود، و روزها آنچه را گرفته‌اند پس می‌دهند و در اين عالم وسيع شنا مى‌نمايند و به عالم وجود إفاضهٔ فيض مى‌نمايند: إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً* إِنَّ لَكَ فِى النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاّ.[۱] «تحقيقا آنچه در شب مى‌رسد، براى تو گامى استوارتر و گفتارى پايدارتر است. و تحقيقاً از براى تو در روز مجال واسعى است كه در اين عالم كثرات شنا كنى (و آنچه را در شب گرفته‌اى، در روز مصرف نمائى).»[۲] و در لزوم پرورش مجتهدانى قوى و كارآمد كه در اوج علم و عمل، و متخصّص در علوم حوزوى و متّكى به ملكوت أعلى، و جامع بين ظاهر و باطن باشند، كه فتاوايشان از قوّت ظاهرى و باطنى برخوردار باشد، به استناد ادلّهٔ قرآنى و روائى می‌فرمايند: «بنابراين، اجتهادى كه فقط از روى قواعد صورت گيرد اجتهادى فرمولى می‌باشد. اين اجتهاد همچون ناودان است كه آب حيات نيست. اگر هم آبى فرضاً در وى جارى گردد و حكمْ مطابق با واقع درآيد، ظرف و وسيله براى گذر آن آب حيات بوده است. و خداى ناكرده اگر اين ناودان شكسته و پاره شود خرابى‌هاى آن بى‌شمار است. مولانا در دفتر پنجم مثنوى گويد: علم چون در نور حق پرورده شد پس ز علمت نور يابد قوم لُدّ هر چه گوئى باشد آنهم نور پاک كاسمان هرگز نبارد سنگ و خاک آسمان شو ابر شو باران ببار ناودان بارش كند نبود بكار آب اندر ناودان عاريّتى است آب اندر ابر و دريا فطرتى است‌ فكر و انديشه است مثل ناودان وحىِ مكشوف است ابر و آسمان‌ آب باران باغ صد رنگ آورد ناودان، همسايه در جنگ آورد[۳] و همچنين در دفتر دوّم گويد: علم تقليدى بود بهر فروخت چون بيابد مشترى خوش بر فروخت‌ مشترىّ علم تحقيقى حق است دائما بازار او با رونق است‌ لب ببسته مست در بيع و شرى مشترى بى‌حد كه اللّٰهُ اشْتَرَى‌ٰ درس آدم را فرشته مشترى محرم درسش نه ديو است و پرى‌ آدم أنبِئْهُمْ بِأَسْما درس گو شرح كن أسرار حق را مو به مو[۴] 📚 آیتِ نور، ج۱، ص ۴۰۵ تا ۴۰۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- آيهٔ ۶ و ۷، از سورهٔ ۷۳: المزّمّل‌. ۲- نگرشى بر مقالهٔ بسط و قبض تئوريک شريعت»، ص۱۲۶ ۳- «مثنوى» ملّا جلال‌الدّين رومى، طبع ميرخانى، ج۵، ص۴۸۵، سطر ۲ تا ۴؛ و از طبع ميرزا محمودى: ص۴۹۸، سطر ۱۲ تا ۱۴. ۴- مثنوى»، ج۲، ص۱۸۵، سطر ۲۲ و ۲۳ 🆔 @allame_tehrani
💬 روايتى عجيب از حضرت صادق عليه‌السّلام وارد است كه حقّاً موجب تنبّه و بيدارباش است در «وافى» از «كافى» از محمّد از ابن عيسى از ابن فضّال از علىّ بن عقبه از عمر از حضرت أبى‌عبدالله عليه‌السّلام روايت است كه راوى گفت: قَالَ لَنَا ذَاتَ يَوْمٍ: تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يُخطِى‌ءُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِيباً مِسْقَعاً، وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّيْلِ الْمُظْلِم؛ وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَايَسْتَطِيعُ تَعْبِيراً عَمَّا فِى قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ، وَ قَلْبُهُ يَزْهَرُ كَمَا يَزْهَرُ الْمِصْبَاحُ.[۱] «حضرت روزى به ما گفتند: شما مردمى را مى‌يابيد كه در سخن گفتن چنان استادند كه حتّى در يک حرف همچون لام و يا واو اشتباه نمى‌كنند؛ خطيبى هستند بليغ، و يا جَهْورىّ‌الصّوت، و يا بطور مسلسل بدون ارتعاش و لكنت لسان خطبه می‌خوانند؛ امّا قلبشان تاريكتر است از شب تاريک. و همچنين شما مردمى را مى‌يابيد كه توانائى ندارند كه آنچه را در نيّت دارند بر زبان آورند؛ امّا قلبشان همچون چراغ درخشان نور می‌دهد.» ... اين حقير در مباحث اجتهاد و تقليد به ثبوت رسانيده‌ام كه از شرائط حتميّهٔ إفتاء و حكم، «از جزئيّت به كلّيّت پيوستن» است؛ و تا عبور از عالم نفس نگردد و معرفت حضرت ربّ پيدا نشود، اين شرط متحقّق نمى‌شود...»[۲] 📚 آیتِ نور، ج۱، ص ۴۰۷ و ۴۰۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- وافی، ج۱، جزء۳، ص۵۱؛ باب أصناف القلوب و تنفل احوال القلب ۲- نگرشى بر مقالهٔ بسط و قبض تئوريک شريعت»، ص ۱۲۶ تا ۱۲۹ 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا