#نماز_آزادگان
💥 تنبیه با چوب!
💠 بعثی ها یک وطن فروش را ارشد اتاق ما کردند. او هم در خدمت گزاری به آن ها کم نگذاشت.
دیگر، عراقی ها خیالشان راحت بود؛ چون او بهتر از خودشان مواظب ما بود.
بعثی ها گفته بودند هیچ اسیری حق ندارد قرآن بخواند و اسرا حق ندارند بیشتر از دو نفر در یک زمان، نماز بخوانند؛ یکی جلوی اتاق و دیگری آخر اتاق.
یک روز ظهر دو تن از بچه ها در حال #نماز خواندن بودند. من به خیال این که یکی از آن ها نمازش تمام شده، در وسط اتاق نمازم را شروع کردم.
یک باره دیدم که ارشد خودفروخته مثل جنّ جلوی من ظاهر شد و به من گفت: «پدر...! کی به تو گفته نماز بخوانی؟»
من هم در حال نماز بودم و جوابی به او ندادم. او با چوب چنان بر فرق سرم کوبید که چوب سه تکه شد.
بعد با تکه ای از آن بر بدن من می زد و ناسزا می گفت. فریاد می زد: «نماز خواندن بیش از یک نفر ممنوع است».
فشارهای این گونه افراد بر سرِ ما آن قدر زیاد شد که اعتصاب کردیم. درگیر شدیم و به صلیب سرخ شکایت کردیم.
فرمانده ی اردوگاه را عوض کردند و کمی راحت شدیم. از آن پس، نگهبان می گذاشتیم و نماز جماعت می خواندیم.
📖 قصه ی نماز آزادگان، ص ۸۱، خاطره ی بهروز بیرقدار.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است... 🌺
#طرح | ۳ روز تا ولادت عشق
امام کاظم عليهالسلام:
کسی که قبر فرزندم علی عليهالسلام را زيارت کند و شبی را نزد او به سر برد، مانند کسی است که خداوند را در عرش زيارت کرده است.
#همه_خادم_الرضاییم
🌸 السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق🌸
#همه_خادم_الرضاییم