eitaa logo
مسجدالمهدی تفسیرقران کریم
281 دنبال‌کننده
517 عکس
86 ویدیو
14 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم ایدی مدیر کانال @jahad1113
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظا من كل شيطان مارد مـراد از (شيطان ) افراد شرير از جن است و مراد از (مارد) فرد خبيثى است كه عارى از خـيـر بـاشـد. و كلمه (حفظا) مفعول مطلق براى فعلى است كه حذف شده و تقدير آن (حفظناها حفظا) است. لا يسمعون الى الملا الاعلى و يقذفون من كل جانب كلمه (يسمعون ) در اصل (يتسمعون ) بوده و (تسمع ) به معناى گوش دادن است. و ايـنكه فرمود: شيطانهاى خبيث نمى توانند به آنچه در ملا اعلى مى گذرد گوش دهند، كـنـايـه است از اينكه آنها از نزديكى بدانجا ممنوع هستند، و به همين عنايت است كه عبارت مـذكـور صـفـت هـمـه شـيـطـانـهـا شـده، و اگر اين معناى كنايه اى مراد نباشد و معناى تحت اللفظى منظور باشد و بخواهد بفرمايد: شيطانها به آنچه در ملا اعلى مى گذرد گوش نـمـى دهند، ديگر معنا ندارد دنبالش بفرمايد: و از هر طرف تيرباران مى شوند. پس به خاطر همين جمله بايد بگوييم: عبارت قبلى كنايه است، و صريح آن مراد نيست. كلمه (ملا) به معناى (اشراف ) از هر قوم است، آنهايى كه چشم ها را پر مى كنند، و (مـلا اعلى ) همان ملائكه مكرمى هستند كه شيطانها مى خواهند به گفتگوى ايشان گوش دهـنـد، و آنـهـا سـكـنـه آسـمـانـهـاى بـالا را تـشـكـيـل مـى دهـنـد، بـه دليل اين آيه كه مى فرمايد: (لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولا). و مـقـصـود شـيـطـانـهـا از گوش دادن به ملا اعلى اين است كه: بر اخبار غيبى كه از عالم ارضـى پوشيده است اطلاع پيدا كنند، مانند حوادثى كه بعدها در زمين رخ مى دهد و اسرار پنهانى كه آيه (و ما تنزلت به الشياطين و ما ينبغى لهم و ما يسطيعون انهم عن السمع لمـعـزولون ) بـدان اشاره دارد، و همچنين آيه (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شـديدا و شهبا و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا) و كـلمـه (قـذف ) در جـمـله (و يـقذفون من كل جانب ) به معناى تيراندازى است. و كلمه (جانب ) به معناى جهت و ناحيه است. دحورا و لهم عذاب واصب كـلمـه (دحور) به معناى طرد و راندن، و هم به معناى دفع است، و اين كلمه مصدر است بـه مـعـنـاى مـفـعـول كـه چـون حال واقع شده منصوب شده است. و اين كلمه مصدر به معنى مـفـعـول اسـت يـعـنـى ايـن شـيـطـانـهـا مـدحـور و رانـده شـده درگـاه خـدايـنـد مـمـكـن هـم هـسـت مفعول له و يا مفعول مطلق باشد. و كلمه (واصب ) به معناى واجب و لازم است. الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب كلمه (خطفة ) به معناى قاپيدن و چيزى را دزدكى ربودن است. و كلمه (شهاب ) به مـعـنـاى سـتـارگـانى است كه در فضا به سرعت حركت مى كنند و نابود مى شوند و كلمه (ثاقب ) از (ثقوب ) است كه به معناى فرو رفتن و نفوذ چيزى در چيز ديگراست. و (شـهـاب ) را از ايـن بابت (ثاقب ) ناميده اند كه از هدف خطا نمى رود و همواره به هدف مى خورد. و مـراد از (خـطـفه ) اين است كه: شيطانى دزدكى خود را به صدارس ملائكه برساند تـا حـرفـهـاى آنـان را گـوش دهـد. و در جـاى ديـگـر از ايـن عـمـل بـه (اسـتـراق سـمـع ) تعبير كرده، و فرموده: (الا من استرق السمع ف اتبعه شـهـاب مـبـيـن ) و ايـن اسـتـثـنـاء اسـتـثـنـاى از ضـمـيـر فاعل در جمله (لا يسمعون ) است. و بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: جـايز است آن را استثنايى منقطع، و نامربوط به ما قبل بگيريم. و مـعـناى آيات پنجگانه مورد بحث اين است كه: ما آسمان دنيا يعنى نزديك ترين آسمانها بـه شـمـا - و يا پايين ترين آسمانها - را با زينتى بياراستيم، و آن همان ستارگان بـود كـه در آسـمـان قـرار داديـم، و آن آسـمـان را از هر شيطانى خبيث و عارى از خير حفظ كـرديـم، و حـتـى از ايـنكه سخنان ساكنين آسمان را بشنوند منعشان نمود يم، تا از اخبار غـيـبـى كـه ساكنان ملا اعلى بين خود گفتگو مى كنند اطلاع نيابند، و به همين منظور از هر طـرف تـيـربـاران مـى شـونـد در حـالى كـه مـطرود و رانده هستند و عذابى واجب دارند كه هرگز از ايشان جدا شدنى نيست. پـس كـسـى از جـن نـمـى تـوانـد بـه اخـبـار غـيـبـى كـه در آسـمـان دنـيـا بـيـن ملائكه رد و بـدل مـى شـود، اطـلاع يابد مگر آنكه از راه اختلاس و قاچاق چيزى از آن اخبار را به دست بـيـاورد كه در اين صورت مورد تعقيب (شهاب ثاقب ) واقع مى شود، تير شهابى كه هرگز از هدف خطا نمى رود. گـفـتـارى در مـعـنـاى شـهـاب (در ذيـل آيـه: (الا مـن خـطـف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب )) مفسرين براى اينكه مسأله (استراق سمع ) شيطانها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوى شيطانها با شهاب ها تيراندازى مى شود بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مى رسد توجيهاتى ذكر كرده اند كه همه بر ايـن اسـاس استوار است كه آسمان عبارت است از: افلاكى كه محيط به زمين هستند، و جماعت هـايـى از مـلائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك در و ديوارى دارند كه هيچ چيز نمى تواند وارد آن شود، مگر چيرهايى كه از خود آسمان باشد و اينكه در آسمان
مـنـظـور از كـلمـه (مـشـارق ) نـقـطـه هـايـى از افـق هـايـى اسـت كـه خـورشـيـد در فـصـول چـهـارگـانـه از آن نـقـطـه هـا طـلوع مـى كـنـد. 🟢🔴البـتـه احـتـمـال ايـن مـعـنـى هـسـت كه مراد از (مشارق ) مشرقهاى خصوص خورشيد نباشد، بلكه مـشـرقـهـاى مطلق ستارگان و يا مطلق مشارق باشد. 🟢 و اگر نامى از مغربها نياورد و تنها مـشـرقـها را نام برد، به خاطر مناسبتى بود كه مشرق با طلوع وحى از آسمان به وسيله مـلائكـه داشـت، هـمـچنان كه در جاى ديگر وحى را به طلوع تشبيه كرده، و فرموده: (و لقد راه بالا فق المبين ) و نيز فرموده: (و هو بالافق الاعلى ).
ن الاهكم لواحد خـطـاب در ايـن جمله به عموم مردم است. و سوگندهاى مزبور به خاطر همين جمله است. مى خواهد بفرمايد به آنچه ذكر شد سوگند كه معبود شما انسانها يكى است و اين كلامى است كه دليل خود را همراه دارد، كه توضيح آن خواهد آمد. رب السموات و الارض و ما بينهما و رب المشارق ايـن جـمـله يـا خبر دوم است براى كلمه (ان ) و معنايش اين است كه: (به درستى معبود شما يكى است و معبود شما پروردگار آسمانها و زمين است )، و يا خبر است براى مبتدايى حـذف شـده، و تـقـديـرش (هـو رب السـمـوات ) اسـت، و يـا اصـلا خـبـر نـيـسـت بـلكه بدل است از كلمه (واحد
بل عجبت و يسخرون (12) و اذا ذكّروا لا يذكرون (13) و اذ ا راوا آية يستسخرون (14) و قالوا ان هذا الا سحر مبين (15) ءاذا متنا و كنّا ترابا و عظما ءانا لمبعوثون (16) او آباونا الاوّلون (17) قـل نـعـم و انـتم داخرون (18) فانّما هى زجرة واحدة فاذا هم ينظرون (19) و قـالوا يـا ويلنا هذا يوم الدّين (20) هذا يوم الفصل الّذى كنتم به تكذبون (21) احشروا الّذيـن ظـلمـوا و ازواجـهـم و مـا كـانوا يعبدون (22) من دون اللّه فاهدوهم الى صراط الجحيم (23) وقـفـوهـم انـهـم مـسـؤولون (24) 🟢نـه تنها ايمان نمى آورند) بلكه وقتى تو از گمراهى آنان تعجب مى كنى تو را مسخره مى كنند (12). و چون تذكر داده مى شوند پند نمى پذيرند (13). و چون آيتى مى بينند مسخره مى كنند (14). و مى گويند: اين نيست مگر سحرى آشكار (15). آيا وقتى مرديم و خاك و استخوان شديم دوباره زنده مى شويم ؟ (16). (ما) و حتى پدران گذشته ما؟ (17). بـگـو: بـله، زنـده مـى شـويـد در حـالى كـه خـوار و ذليل باشيد (18). و ايـن زنـده شـدن انـسـانها با يك نهيب صورت مى گيرد كه ناگهان همگى نگران برمى خيزند (19). و مى گويند: اى واى بر ما اين همان روز جزاست (20). اين روز جدايى حق از باطل است كه تا در دنيا بوديد تكذيبش مى كرديد (21). (هـان اى فـرشـتـگـان ) هـمـه آنـهـا كه ظلم كردند و اتباع و اشباه آنها را و آنچه را كه مى پرستيدند يكجا جمع كنيد (22). آرى آنچه كه به جاى خدا عبادت مى كردند، پس آنگاه به سوى دوزخ ببريد (23). آنجا نگهشان بداريد كه بايد بازخواست شوند (
مکی بودن سوره صافات و شروع آن به سوگند سوره مبارکه «صافات» مثل سوره مبارکه «يس» در مکه نازل شد و اوّلين سوره‌اي است از نظر نظم ترتيب قرآني که با سوگند شروع شده است که ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾. قسم‌هاي الهي، چون همه موجودات را خدا آفريد و همه در اختيار قدرت او هستند مي‌تواند به همه سوگند ياد کند؛ ولي بشر حق ندارد به غير خدا سوگند ياد کند
فرمود: او نسبت به ابلاغ وحي «ضِنّت»؛ يعني بخل نمي ورزد, «ضَنين» نيست, بخيل نيست ﴿وَ ما هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنينٍ﴾؛ هر چه ما گفتيم اين سخاوتمندانه به شما ابلاغ مي‌کند چيزي را کم و زياد نمي‌کند، اين يک قضيه. در طرف ديگر، آن هم وحياني بودن حرم امن نبوّت را تأمين کرد و فرمود: ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‌ ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي‌﴾؛[17] فرمود او هم غير از وحي چيزي نمي‌گويد، هر چه مي‌گويد وحي است. اين دو اصل کلي را درباره حرم امن نبوي بيان فرمود؛ يعني آنچه ما گفتيم او به شما مي رساند و آنچه را او می‌گويد گفته ماست ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾؛ يعني او وقتي بخواهد درباره قرآن، درباره دين، درباره خدا و اسماي خدا و اوصاف خدا و افعال خدا سخن بگويد هيچ حرفي ندارد مگر حرف ما، ما هم هر چه گفتيم او به شما رساند و مي‌رساند ﴿ما هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنينٍ﴾ که بخل بورزد، بعضي چيزها را بگويد و بعضي چيزها را نگويد
مکی بودن سوره صافات و شروع آن به سوگند سوره مبارکه «صافات» مثل سوره مبارکه «يس» در مکه نازل شد و اوّلين سوره‌اي است از نظر نظم ترتيب قرآني که با سوگند شروع شده است که ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾. قسم‌هاي الهي، چون همه موجودات را خدا آفريد و همه در اختيار قدرت او هستند مي‌تواند به همه سوگند ياد کند؛ ولي بشر حق ندارد به غير خدا سوگند ياد کند. بيّنه بودن سوگندهای الهی و مقابل نداشتن آن مطلب دوم آن است که سوگند خدا در مقابل بيّنه نيست، بلکه به خود بيّنه است. قسم‌ها معمولاً در محاکم در مقابل بيّنه هستند که «الْبَيِّنَةُ عَلَى‌ الْمُدَّعِي‌ وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ»؛[1] کسي که در محکمه دعوايي دارد و ادّعا بر چيزي دارد او بايد بيّنه اقامه کند، دليل و شاهد بياورد و کسي که منکر است و قول او مطابق با اصل است او سوگند ياد مي‌کند. سوگند در محاکم قضايي در مقابل بيّنه است؛ ولي قسم‌هاي الهي به خود بيّنه است، نه در مقابل بيّنه. اگر خداي سبحان به چيزي سوگند مي‌خورد؛ يعني ما را به آن دليل و حدّ وسط آشنا مي‌کند؛ مثلاً کسي که در يک اتاق تاريک قرار دارد از ديگري سوال مي‌کند که الآن روز شد يا نه؟ او مي‌گويد روز شد و براي اثبات آن، چون دليلي ندارد سوگند ياد مي‌کند و مي‌گويد به فلان شيء سوگند که الآن روز است؛ ولي کسي که دليل دارد ممکن است اين پرده را کنار بزند، اين در را باز کند و بگويد به اين آفتاب قسم الآن روز است؛ سوگند به آفتاب در مقابل استدلال نيست، سوگند به خود دليل است؛ قسم‌هاي الهي از همين قبيل است. اين‌طور نيست که خداي سبحان براي اثبات دعواي خود دليل نداشته باشد و به چيزي سوگند ياد کند. اگر خدای سبحان به خود سوگند ياد کرد، براساس «يَا مَنْ دَلَ‌ عَلَى‌ ذَاتِهِ‌ بِذَاتِهِ»[2] خودش دليل است و اگر به «صافات» و «زاجرات» و «تين» و «شمس» و «قمر» و امثال اينها سوگند ياد کرد، همه اينها مخلوق هستند و مخلوق هم دليل بر وجود خالق است، هم نظم و ترتيب مخلوق دليل بر وحدانيت خالق است. بنابراين تمام قَسَم‌هاي قرآن کريم که از ذات اقدس الهي شروع شده است، همه اينها به بيّنه برمي‌گردد؛ نه به چيزي که در مقابل بيّنه است.
فهميدن کلام الهی مشروط به سعه قلب انسان هر چه ما گفتيم به شما رساند، منتها هر کسي به اندازه سعه قلب خود مي‌فهمد. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) که فرمود: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»[18] همين است، فرمود دل‌هاي مردم ظروف معارف الهي است و شما در اين ظرف سعي کنيد حرف‌هاي غير الهي نزنيد، مگر گنجايش آن چقدر است؟! آدم مگر می‌تواند که وقت صرف ‌کند و قصه بخواند؟! حرف‌هاي غير علمي بخواند؟! هر چيزي را بخواند و هر چيزي را گوش دهد؟! اگر عتيقه‌اي به آدم دادند، اين عتيقه را فقط بايد جاي قرآن قرار دهد؛ يک روميزي خوبي که به تو دادند، اين ديگر شايسته نيست انسان هر روزنامه باطله‌اي را آن‌جا بگذارد يا رحلي را که به آدم دادند اين جاي قرآن است. اين قلب فقط جاي قرآن است و روايات اهل بيت(عليهم السلام). فرمود اين دل مگر چقدر ظرفيت دارد؟ هر حرفي را, هر قصه‌اي را, هر چيزي را شما وارد اين حرم امن کنيد، اين مناسب نيست «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»؛ بهترين دل آن است که ظرفيت آن بيشتر باشد. اين مراقبت از گوش شروع مي‌شود تا به دل، فرمود: ﴿تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾؛[19] ذيل اين آيه ملاحظه فرموديد، درباره وجود مبارک حضرت امير است که ﴿أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾ گوش شنوا, گوش علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) است.[20] اذن اين است، چشم اين است و مانند آن؛ اگر «هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ» است، فرمود ما برابر ظرفيت شما معارف را گفتيم و ما کم نگفتيم؛ ولي شما برابر ظرفيتتان به همين اندازه استفاده کرديد. پس آنچه خدا فرمود، وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابلاغ کرد و آنچه هم وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابلاغ مي‌کند حرف خداست
مراسم مولودی خوانی و پخش شیرینی و اطعام به مناسبت ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام صادق علیه‌السلام ╭❣ ╰┈➤https://eitaa.com/almahditfser