آمدن نام بعضي از بتهاي خاص در قرآن
نام بتهاي خاص در قرآن كريم كم آمده است، اما اصل اصنام و اوثان و مانند آنها به طور رسمي آمده است. در سوره مباركه «نجم» نام دو سه بت آمده كه آيات نوزده به بعد سوره مباركه «نجم» عهدهدار آن نامهاست ﴿أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ﴾, يك; ﴿وَ الْعُزَّي﴾, دو; ﴿وَ مَناةَ﴾, سه; «لات» و «عزّي» و «مَنات» سه بُتی در جاهليّت بودند كه نام آنها در قرآن كريم آمده است: ﴿أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّي ٭ وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْري﴾؛[7]ولي در سوره مباركه «نوح» كه بتهاي آن قوم را ياد ميكند، چند بت را نام ميبرد؛ آيه 23 سوره مباركه «نوح» اين است که آنها به يكديگر ميگفتند حرف نوح(سلام الله عليه) را نپذيريد و بتهاي خودتان را حفظ كنيد: ﴿وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ﴾عموماً و بتهاي خاص را نام بردند ﴿وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً﴾«ودّ»، «سُواع»، «يَغوث»، «يعوق» و «نَسر» پنج بت خاص بودند كه در برابر آن آلهه و اصنام و اوثان عمومي يك قداست بيشتري داشتند. اين «عمروبنعبدود» از ديرزمان بود؛ ما «عبدالكريم», «عبدالله», «عبدالخالق», «عبدالباسط» و مانند اينها در اسلام داريم، آنها «عبدود», «عبدسواع», «عبديغوث», «عبديعوق» و «عبدنسر» داشتند که اين «عمروبنعبدود» به همان علت چنين نام گرفته است؛ «عمرو»ي است كه بندهٴ «وَد» است، «وَد» نام يكي از بتهاي پنجگانهاي است كه در سوره مباركه «نوح» مطرح است و «بَعل» هم نظير «لات» و ««عزّا» و «منات» و نظير «وَد» و «سواع» و «يغوث» و «يعوق» و «نسر», اسم بت خاصّي است كه مردم آن منطقه كه قوم حضرت الياس(سلام الله عليه) بودند، مبتلا به پرستش آن بودند
در مرحله دوم مىافزايد:" سلام و درود بر الياسين" (سَلامٌ عَلى إِلْياسِينَ).
تعبير به" الياسين" به جاى" الياس" يا به خاطر اين است كه الياسين لغتى در واژه" الياس" بود، و هر دو بيك معنى است، و يا اشاره به الياس و پيروان او است كه به صورت جمعى آمده است [2]
بعضى او را نيز" يحيى" تعميد دهنده مسيح دانستهاند.
اما آنچه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است اين است كه اين كلمه مستقلا نام يكى از پيامبران است غير از آنها كه نامشان در قرآن آمده، كه براى هدايت يك قوم بتپرست مامور گرديد، و اكثريت آن قوم به تكذيب او برخاستند، اما گروهى از مؤمنان مخلص به او گرويدند.
و به طورى كه قبلا هم اشاره كرديم بعضى با توجه به اينكه نام بت بزرگ اين قوم" بعل" بوده معتقدند كه اين پيامبر از سرزمين" شامات" برخاست، و مركز فعاليت او را شهر" بعلبك" مىدانند كه امروز جزء لبنان است و در مرز سوريه قرار دارد.
به هر حال در باره اين پيامبر داستانهاى مختلفى در كتابها آمده است و چون مورد اعتماد و اطمينان نبود از نقل آن صرف نظر مىكنيم [1]
زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (انعام 85).
ولى در اين كه الياس نام ديگر يكى از پيامبرانى است كه در قرآن نامشان آمده، يا مستقلا نام پيغمبرى است، و ويژگيهاى او كدام است؟ مفسران نظرات گوناگونى دارند:
الف: بعضى معتقدند" الياس" همان" ادريس" است (زيرا ادريس، ادراس نيز تلفظ شده، و با تغيير مختصرى الياس شده است).
ب: الياس از پيامبران بنى اسرائيل است، فرزند" ياسين" از نوادههاى هارون برادر موسى ع
ج: الياس همان خضر است، در حالى كه بعضى ديگر معتقدند الياس از دوستان خضر است، و هر دو زندهاند، با اين تفاوت كه الياس ماموريتى در خشكى دارد، ولى خضر در جزائر و درياها، بعضى ديگر ماموريت الياس را در بيابانها و ماموريت خضر را در كوهها مىدانند، و براى هر دو عمر جاودان قائلند، بعضى نيز الياس را فرزند" اليسع" دانستهاند.
هدایت شده از مســـجـد المـــهـدی (عج)
شنبه ۷٫۱۴.m4a
32.9M
#سخنرانی
حجت الاسلام محمدی
۱۴۰۳/۷/۱۴
🟣🟢تفسیرایات شریفه113تا126
#سوره مبارکه صافات
╭🖤
╰┈➤@mosque_almahdi_313
پرسش: «ظنَّ» معنايش چيست؟
پاسخ: گمان كرد, چون يقين كه نداشت؛ گمان كرد ما سخت نميگيريم، چون انسان حُسن ظن به پروردگار داشته باشد چيز خوبي است «أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِيَ»[11] اگر خداي سبحان فرمود كسي به من حُسن ظن داشته باشد، من او را مورد عنايت قرار ميدهم؛ اين هم يك حُسن ظنّي بود و گمان ميكرد كه خداي سبحان بر او سخت نميگيرد
پرسش: اينکه در روايات آمده که اميرالمؤمنين حضرت يونس را نجات داد درست است يا نه؟
پاسخ: آن ولايت كه ميگويند منظور همين است، ولايت الهي است. در بعضي از روايات دارد كه چون ولايت حضرت امير را قبول نكرد به اين صورت درآمده است؛ آن ولايت به اين معناي امامت خاص نيست، چون اول كسي كه در حوزه اسلام بعد از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) راه ولايت الهي را باز كرد وجود مبارك حضرت امير بود، براي اينكه خيليها عبادت ميكردند؛ اما حضرت فرمود شما ميخواهيد عابد شويد راه دارد, زاهد شويد راه دارد, از جهنم نجات پيدا كنيد راه دارد, وارد بهشت شويد راه دارد؛ اما هيچ كدام از اينها كسي را «وليّ الله» نميكند, «وليّ الله» يعني كسي كه «الله» سرپرستي او را به عهده بگيرد، نه «الله» ناصر او باشد, نه «الله» محبّ او باشد. محبّت يك درجه لطف دارد, نصرت يك درجه لطف دارد؛ نصرت معنايش اين است كه انسان يك مقدار از كارها را خودش انجام ميدهد و كمك به او چنين است که به وسيله لطف الهي کارش ترميم ميشود که ميشود ناصر. ميبينيد جوان وقتي يك مقدار كار را خودش انجام بدهد و كمبود آن را پدر و مادر تأمين كنند، ميگويند پدر و مادر ياري كردند و نصرت دادند؛ اما نوزاد تحت ولايت پدر و مادر است و كاري نميتواند انجام بدهد تا بگوييم پدر او را كمك ميكند يا مادر او را كمك ميكند؛ مادر تمام كارهاي كودك را انجام ميدهد، چون وليّ اوست، يعني سرپرست اوست؛ اينچنين نيست كه مادر او را ياري كند. افرادي كه تحت ولايت الهي هستند، طرزي از توفيق الهي برخوردارند كه همه كارهاي آنها را ذات اقدس الهي انجام ميدهد، نه خدا آنها را ياري كند
فرمود: ﴿لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ ٭ فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحينَ﴾؛[16] اگر نعمت الهي شامل حال او نميشد، ممكن بود در حالت مذموم به ساحل دريا بيفتد، اما الآن به ساحل دريا افتاد در حالي كه مرحوم و مورد رحمت ماست
در جريان سلام كردن، فرقي كه بين اين شش يا هفت پيامبر در اين قصص هست، آن است كه نسبت به وجود مبارك نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و الياس بعد از قصص اينها، عنوان سلام مطرح است؛ ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ﴾,[6] ﴿سَلامٌ عَلي إِبْراهيمَ﴾,[7] ﴿سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هارُونَ﴾,[8] ﴿سَلامٌ عَلي إِلْياسينَ﴾؛[9]يعنی نسبت به اين پنج بزرگوار, پايان قصه سلام است؛ اما نسبت به وجود مبارك لوط و يونس، بعد از قصه اينها سخن از تسليم نيست و نفرمود «سلام علي لوط» يا «سلام علي يونس»، گرچه در پايان همين سوره مباركه «صافات» آيه 181 فرمود: ﴿وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ﴾ و در وصف همه اينها هم مثلاً فرمود: ﴿وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلينَ﴾,[10]﴿وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ﴾ و بعد در پايان هم فرمود: ﴿سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ﴾؛ به اين عنوان, سلام بر اين دو بزرگوار هم مطرح است، اما آنطوري كه در پايان آن قصه پنج بزرگوار; يعني حضرت نوح, حضرت ابراهيم, حضرت موسي و هارون و حضرت الياس فرموده که ﴿سَلامٌ عَلَي﴾ و مانند آن، چنين تسليمي درباره اين دو بزرگوار نيامده است؛ البته در پايان كه جمعبندي است، فرمود: ﴿سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ
پرسش: مجلاي فيوضات گوناگون و معنوي در هر زمان مگر از طريق پيغمبر صورت نمی گيرد؟
پاسخ: بله, براي هر پيغمبرِ آن عصر در همان حد است. پيغمبر هر عصري مجلاي فيوضات خاصّه همان عصر است و هر كس به اندازه كتاب خودش, وحي خودش, نبوّت خودش مجلاي فيض خالقيّت ذات اقدس الهي است
بنابراين هر مؤمني به اين مقام نميرسد؛ مؤمنين در عالم فراوان هستند، اول كسي كه راه ولايت را باز كرد و خودش اين راه را رفت ـ در بين امّت نه در اسلام، در اسلام اول كسي كه اين كار را كرد، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، اما در بين امت اسلامي اصرار سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه ـ وجود مبارك حضرت امير بود. او فرمود از جهنم ميخواهيد نجات پيدا كنيد، راه هست؛ از بهشت ميخواهيد محروم شويد، راه هست؛ بخواهيد محبّ خدا شويد، راه هست؛ بخواهيد منصور الهي باشيد كه خدا شما را ياري كند هست, اگر بخواهيد «وليّ الله» شويد فقط يك راه دارد و آن اين است كه نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» عبادت كنيد نه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»[18] فقط و فقط «حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَل»[19] عبادت كنيد؛ وقتي انسان چيزي غير از خدا نخواست كم كم ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا﴾[20] ميشود و خدا تمام كارهاي او را به عهده ميگيرد. اگر يك وقت او بخواهد بلغزد، فوراً توجه ميدهد؛ اشتباه كند، توجه ميدهد؛ خطا و خطيئهاي داشته باشد، توجه ميدهد؛ اين شخص تحت ولايت «الله» است. بنابراين در بين امت اسلامي غير از وجود مبارك حضرت امير كسي اين حرفها را ندارد كه عابدان سه قسم هستند: بعضيها «خَوْفاً», بعضيها «شَوْقاً» و من «شُكْراً»[21] عبادت ميكنم و اين راه, راه خاصّ ولايي است. اگر ولايت به اين معناي عام باشد، در همين آيه دارد که نعمت الهي و ولايت الهي به آن معنا شامل حال او شد; لذا دستور ميدهد كه ماهي با اينكه گرسنه بود و جلوي كشتي را گرفت مأمور شد كه اين را به عنوان يك امين حفظ كند، درون ماهي يك بستر آسايش و استراحتي براي يونس باشد، اين امانت را تا ظرف معيّن نگهداري كند، وقتي موقع تأديه اين امانت رسيد بيايد كنار ساحل و آرام اين امانت الهي را تحويل صاحب بدهد. زمينِ سوزان آنجا كه «اعراء» بود يعني عاري بود و هيچ چيزي نداشت مأمور شد كه گياهي بروياند، آن هم گياهي كه از روي زمين خودش را بكشاند و نظير بوتهها نباشد؛ بايد ساقه داشته باشد, «شجر»گونه باشد كه سايه داشته باشد تا وجود مبارك يونس در آنجا بياسايد که اينها را ميگويند ولايت الهي، چون ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا﴾است و ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ﴾[22]من تحت ولايت او هستم و كارهاي مرا او انجام ميدهد. اگر كسي نظير نوزاد بود و همه كارهای او را پدر و مادر انجام دهند اينكه نصرت نيست, اين ياري نيست, اين معاونت نيست, اين مساعدت نيست, اين معاضدت نيست, اين ولايت است؛ اما وقتي نوجوان شد، بخشي از كارها را خودش انجام ميدهد، كمبود را پدر و مادر تأمين ميكنند ميگويند پدر و مادر او را ياري كردند, كمك كردند و مانند آن. پس خدا ناصر بعضي و وليّ بعضي ديگر است، البته ولايت مثل نبوّت و رسالت مراتبي دارد
روايات قرعه چند نكته را به همراه دارد: يكي اصل ترغيب به قرعه است, مشروعيّت قرعه در موارد مشكل است كه «أَنَّ الْقُرْعَةَ لِكُلِ أَمْرٍ مُشْكِل»،[18] اما آنجا كه انسان هيچ مشكلي ندارد، دليل عقلي و نقلي دارد, اماره دارد, اصول دارد جا براي قرعه نيست، اما آنجا كه نه امارهاي و نه اصلي هست و هيچ راهي نيست، بله جای قرعه است؛ نظير درهم «ودعي» و مانند آن. در مسئله درهم «ودعي» در بعضي از روايات دارد كه از امام(سلام الله عليه) سؤال كردند دو نفر هركدام يك درهم را نزد يك آقا وديعه گذاشتند و او هم بدون افراط و تفريط در حفظ و نگهداري اين مال «ودعي» كوشيد، اتفاقاً يكي از آن دو درهم به سرقت رفت و معلوم نيست كه اين درهمِ مسروق براي زيد بود يا براي عمرو بود؛ اينجا نه امارهاي در كار است, نه اصلي در كار است, اين ميشود امر مشكل كه «أَنَّ الْقُرْعَةَ لِكُلِ أَمْرٍ مُشْكِل».[19] كدام اصل از اصول عمليه اينجا ميتواند مشكل را حل كند؟ چه خبري و چه امارهاي در كار است كه دلالت كند اين درهم مسروق براي چه كسي بود و اين درهم موجود براي چه كسي است؟ در اين گونه از موارد كه مشكلي از نظر موضوعات خارجی پيش ميآيد «أَنَّ الْقُرْعَةَ لِكُلِ أَمْرٍ مُشْكِل». جريان مصالحه كردن و مانند آن گرچه راهحل است، اما راهحلي نيست كه هر كسي آن را تطرّق و طي كند؛ اين گونه از موارد «أَنَّ الْقُرْعَةَ لِكُلِ أَمْرٍ مُشْكِل». دو مطلب ديگر در همين روايات قرعه است يكي اينكه قرعه براي تعيين «ما هو الواقع» است و يكي اينكه براي رفع حيرت است