و ان كل لما جميع لدينا محضرون
لفظ (ان ) در اينجا حرف نفى است. و كلمه (كل ) مبتدا و تنوينش عوض از مضاف اليه است. و كلمه (لمّا) به معناى (الا) است. و كلمه (جميع ) به معناى مجموع است. و (لدينا) ظرفى است متعلق به همان مجموع. و كلمه (محضرون ) خبرى است بعد از خبر، كه همان جميع باشد. بعضى هم احتمال داده اند صفت جميع باشد.
به هر حال معنا اين است كه: (بدون استثناء همه شان دسته جمعى در روز قيامت براى حساب و جزا نزد ما حاضر خواهند شد). بنابراين آيه شريفه در معناى آيه (ذلك يوم مجموع له النّاس و ذلك يوم مشهود) مى باشد
در الدر المنثور است كه: ابو داوود، ابو نعيم، ابن عساكر، و ديلمى، همگى از ابى ليلى روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: صديقين (كه خداوند در قرآن ايشان را ستوده ) سه نفرند: (حبيب نجار) مؤمن آل يس، كه داستان ش در سوره يس آمده، كه گفت: (يا قوم اتبعوا المرسلين ) (حزقيل ) مؤمن آل فرعون، كه گفت: (اتقتلون رجلا ان يقول ربى اللّه ) و (على بن ابى طالب ) كه وى از آن دوتاى ديگر افضل است.
مؤلف: و در همان كتاب است كه: اين روايت را بخارى هم در تاريخ خود از ابن عباس از آن جناب نقل كرده، و عبارتش چنين است: صديقين سه نفرند: حزقيل، مؤمن آل فرعون، حبيب نجار، صاحب داستان سوره يس. على بن ابى طالب.
و در مجمع البيان از تفسير ثعلبى، و او به سند خود از عبد الرحمان ابى ليلى، از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) روايت كرده كه فرمود: سبقت يافتگان همه امتها سه نفرند، كه حتى چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيدند: على بن ابى طالب، صاحب داستان سوره يس و مؤمن آل فرعون، و صديقين همين هايند، و على از همه شان افضل است.
مؤلف: اين معنا را سيوطى هم در الدر المنثور از طبرانى و ابن مردويه - وى حديث را ضعيف خوانده - از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده، و عبارت آن چنين است: سبقت گيرندگان سه نفرند آنكه به سوى موسى سبقت جست، يوشع بن نون بود و آنكه به سوى عيسى سبقت گرفت، صاحب داستان سوره يس بود، و آنكه به سوى محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) سبقت جست على بن ابى طالب (عليه السلام) بود.
كلمه (ما) در جمله (و ما عملتة ) نافيه است و معنايش اين است كه: تا از ميوه آن بخورند، ميوه اى كه دست خود آنان درستش نكرده تا در تدبير ارزاق شريك ما باشند، بلكه ايجاد ميوه و تتميم تدبير ارزاق به وسيله آن از چيرهايى است كه مخصوص ماست، بدون اينكه از آنها كمكى گرفته باشم، پس با اين حال چه مى شود ايشان را كه شكرگزارى نمى كنند.
مؤيد اينكه: كلمه (ما) نافيه است، آيه اواخر سوره است كه در مقام منت گذارى بر مردم به خلقت چارپايان ، به منظور تدبير امر ارزاق آنان و حياتشان مى فرمايد: (اولم يروا انا خلقنا لهم مما عملت ايدينا انعاما... و منها ياءكلون و لهم فيها منافع و مشارب افلا يشكرون ) چون در اين آيه نيز مى فرمايد: خلقت چارپايان كه وسيله اكل و شرب شماست، عمل دست من است، يعنى عمل دست شما نيست، در نتيجه كلمه (ما) در آيه مورد بحث نافيه است.
ضبط صوت خبرنگاری_235.mp3
10.96M
🟢اگر مانند امیرالمومنین #علی علیه السلام وضو بگیریم چه اتفاقی خواهد افتاد؟
https://eitaa.com/almahditfser
الشمس تجرى لمستقرّ لها ذلك تقدير العزيز العليم
(جريان شمس ) همان حركت آن است، و لام در جمله (لمستقر لها) به معناى (الى به سوى ) و يا براى (غايت تا) مى باشد. و كلمه مستقر مصدر ميمى و يا اسم زمان و يا اسم مكان است.
و معناى آيه اين است كه: خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت مى كند و يا تا آنجا كه قرار گيرد حركت مى كند، يعنى تا سرآمدن اجلش، و يا تا زمان استقرار، و يا محل استقرارش حركت مى كند
بنا به گفته او زوجيت زوج عبارت است از اينكه در وجود يافتن محتاج به تالّف و تركّب باشد، به همين جهت به هر يك از دو قرين البته از آن جهت كه قرين است زوج مى گويند، مثلا به يك يك دو عدد قالى كه قرين همند زوج مى گويند، چون احتياج به آن لنگه ديگرش دارد، و نيز به هر دو قرين زوج مى گويند، به خاطر اينكه در جفت بودن هر دو محت اج همند. پس زوج بودن اشياء عبارت شد از مقارنه بعضى با بعضى ديگر براى نتيجه دادن يك شى ء سوم، و يا براى اينكه از تركيب دو چيز درست شده
مراد از بيرون كشيدن روز از شب (و آية لهم الليل نسلخ منه النهار)
و در اين معنا هيچ شكى نيست كه: آيه شريفه مى خواهد به پديد آمدن ناگهانى شب به د نبال روز اشاره كند، و كلمه (نسلخ ) از مصدر (سلخ ) است كه به معناى بيرون كشيدن است، به همين جهت با كلمه (من ) متعدى شده، چون، اگر به معناى كندن بود، همچنان كه در عبارت (سلخت الاهاب عن الشاة پوست را از گوسفند كندم ) به اين معنا است (و به همين جهت كسى را كه شغلش اين كار است سلاخ مى گويند)، مى بايستى در آيه مو رد بحث هم با كلمه (عن ) متعدى شده باشد، پس از اينكه با كلمه (من ) متعدى شده مى فهميم كه سلخ در اين آيه به معناى بيرون كشيدن است، نه كندن
ذلك تقدير العزيز العليم ) - يعنى جريان مزبور خورشيد تقدير و تدبيرى است از خدايى كه عزيز است، يعنى هيچ غلبه گرى بر اراده او غلبه نمى كند، و عليم است، يعنى به هيچ يك از جهات صلاح در كارهايش جاهل نيست.
اين معنا هيچ شكى نيست كه: آيه شريفه مى خواهد به پديد آمدن ناگهانى شب به د نبال روز اشاره كند، و كلمه (نسلخ ) از مصدر (سلخ ) است كه به معناى بيرون كشيدن است، به همين جهت با كلمه (من ) متعدى شده، چون، اگر به معناى كندن بود، همچنان كه در عبارت (سلخت الاهاب عن الشاة پوست را از گوسفند كندم ) به اين معنا است (و به همين جهت كسى را كه شغلش اين كار است سلاخ مى گويند)، مى بايستى در آيه مو رد بحث هم با كلمه (عن ) متعدى شده باشد، پس از اينكه با كلمه (من ) متعدى شده مى فهميم كه سلخ در اين آيه به معناى بيرون كشيدن است، نه كندن.
مؤيد اين معنا اين است كه: خداى تعالى در چند جا از كلام عزيزش ا ز وارد شدن هر يك از روز و شب در دنبال ديگرى، تعبير به (ايلاج داخل كردن ) كرده، از آن جمله فرموده: (يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل ) و وقتى وارد شدن روز بعد از شب، ايلاج و ادخال روز در شب باشد، قهرا آمدن شب به دنبال رو ز به طور ناگهانى نيز، اخراج روز از شب خواهد بود، البته هم آن ادخال اعتبارى است ، و هم اين اخراج.
و گويا ظلمت شب بر مردم احاطه كرده، و آنان را در برگرفته ناگهان روز اين روپوش را پاره مى كند و داخل ظلمت شده، نورش به تدريج همه مردم را فرا مى گيرد، و در هنگام غروب به ناگاه بار ديگر شب چون روپوشى روى مردم مى افتد، و ظلمتش همه آن جاهايى را كه نور روز گرفته بود، مى گيرد، پس در حقيقت در اين تعبير نوعى استعاره به كنايه به كار رفته است.
حال ببينيم معناى جريان و حركت خورشيد چيست ؟ از نظر حس اگر حساب كنيم، حس آدمى براى آفتاب اثبات حركت مى كند، حركتى دورانى پيرامون زمين، و اما از نظر بحثهاى علمى قضيه درست به عكس است. يعنى خورشيد دور زمين نمى چرخد، بلكه زمين به دور خورشيد مى گردد. و نيز اثبات مى كند كه: خورشيد با سياراتى كه پيرامون آنند به سوى ستاره (نسر ثابت ) حركتى انتقالى دارند.
و به هر حال حاصل معناى آيه شريفه اين است كه: آفتاب پيوسته در جريان است، مادامى كه نظام دنيوى بر حال خود باقى است، تا روزى كه قرار گيرد و از حركت بيفتد، و در نتيجه دنيا خراب گشته، اين نظام باطل گردد
البته آيه شريفه - به طورى كه گفته شده - طورى ديگر نيز قرائت شده و آن قراءتى است منسوب به اهل بيت (عليهم السلام) و بعضى ديگر غير از اهل بيت و در اين قرائت به جاى لام در (لمستقر) لاى نافيه آمده و خوانده اند: (الشمس تجرى لا مستقر لها خورشيد حركت مى كند، و هيچگاه ساكن نمى شود)، ولى معناى اولى هم سرانجام به اين معنا برگشت مى كند.
و اما اينكه: بعضى (جريان خورشيد را بر حركت وضعى خورشيد به دور مركز خود حمل كرده اند) درست نيست، چون خلاف ظاهر (جريان ) است، زيرا جريان دلالت بر انتقال از مكانى به مكانى ديگر دارد.