عظمت علمي و عملي جريان معاد
در بحث پاياني سوره مبارکه «زمر»، جريان معاد را که پايان عالم است مطرح فرمود؛ فرمود که نفخه اول هست، نفخه ثاني هست، قبض «أرضين» هست، طي «سماوات» و مانند آن هست. از اينکه در آيه 67 فرمود: قبض «أرض» و طي «سماوات» هست، ممکن است در اين جريان «زلزلة الساعة» که در اول سوره مبارکه «حج» آمده است، همزمان چند کار انجام گيرد. در آيه اول سوره مبارکه «حج» فرمود: ﴿يا أيها الناسُ اتقُوا ربكُم إن زلزلة الساعة شيءٌ عظيم﴾، اين «شیء عظيم» همراه با «قبض الأرض» است که ﴿و الأرضُ جميعاً قبضتُهُ يوم القيامة﴾ با طي «سماوات» همراه است که ﴿و السماواتُ مطوياتٌ بيمينه﴾ [1]با نفخ اول هست که ﴿فصعق من في السماوات و من في الأرض﴾ [2]و مانند آن كه اين امکان وجود دارد. جريان قيامت که شیء عظيم است، نه تنها از نظر عملي عظيم است، براي اينکه همه موجودات را «مُندک» ميکند و همه را فرو ميريزد؛ بلکه از نظر علمي هم عظيم است. از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال ميکردند که جريان قيامت چيست؟ ﴿يسئلُونك كأنك حفي عنها﴾؛ گويا شما مسئله قيامت را کاملاً آگاه هستيد و براي شما روشن است، در حالي در جريان قيامت، خود شما هم قالب تهي ميکنيد وقتي آن قيامت قيام ميکند، هيچ موجودي در «أرض و سماء» نميماند، همه ميميرند ﴿يسئلُونك كأنك حفي عنها﴾، بعد فرمود: بدان که ﴿ثقُلت في السماوات و الأرض﴾، [3]در جريان «ساعة»، بار آن را آسمانها و زمين نميتوانند تحمل کنند، براي اينکه هر که هست و هر چه هست فرو ميريزد؛ حتي خود شما هم ﴿إنك ميتٌ و إنهُم ميتُون﴾.[4]بنابراين اينطور نيست که مسئله ساعت چيزي جداي از شما و بيرون از شما باشد تا بتوانيد آن را از نزديک براي ديگران تشريح کنيد. پس ﴿إن زلزلة الساعة شيءٌ عظيم﴾، يک؛ عظمت آن هم طوري است که «سماوات» و زمين و اهل آن را فرو ميبرد، اين دو؛ همگان رحلت ميکنند، حتي انبيا و اوليا که فرمود: ﴿إنك ميتٌ و إنهُم ميتُون﴾، سه؛ يک چنين چيزي است
جوادی املی
مهم:
تبيين صورت مسئله تبديل زمين به زمين ديگر
مشکل اساسي در مسئله تبديل «أرض» به «أرض» ديگر دو چيز است: يکي تبديل «أرض» است که آسان است؛ ذات اقدس الهي ميتواند جايي كه مصلحت هست، موجودي را به موجود ديگر تبديل كند، به موجود بهتر تبديل کند يا به موجود بدتر تبديل کند؛ اين تبديل روزانه هست، اين مهم نيست؛ اما ما بايد بدانيم اينکه زمين تبديل ميشود به زمين ديگر که در بعضي از روايات دارد كه تبديل ميشود به زميني که روی آن گناه نشده،[8] اين چه زميني است؟ اين يک مشکل و مشکل ديگر اين است که اجساد ما و ابدان ما که از اين زمين دوباره برميخيزند ﴿منها خلقناكُم وفيها نُعيدُكُم ومنها نُخرجُكُم تارةً أُخري﴾؛[9]آيا قبل از تبديل، اين بدن برميخيزد يا بعد از تبديل؟ اگر قبل از تبديل باشد، هيچ تغييري در آن راه پيدا نميکند؛ اما اگر بعد از تبديل باشد، چگونه تغيير پيدا ميکند و به چه صورت در ميآيد؟ اين مقدار يقيني است که انسان با همين اندامي که در دنيا هست، «بعينه» در قيامت محشور ميشود؛ اما بررسي اين مسائل مياني، کار آساني نيست. در روايات دارد طوري افراد محشور ميشوند که «إذا رأيتهُ قُلت فُلانٌ» هر کس را ببيني کاملاً ميشناسي؛[10] حتي اگر ـ معاذ الله ـ کسي به صورت حيوان در بيايد بالاخره شناخته شده است، ﴿يُعرفُ المُجرمُون بسيماهُم﴾[11]با اينکه به صورت حيوانات درآمدند، همه شناخته شدهاند. شناخته شدن با تغيير هم هماهنگ است، پس اين دو معضل در اينجا هست که زمين به چه تبديل ميشود؟ وگرنه تبديل زمين از وضعي به وضع ديگر کار سهلي است
علامه جوادی املی:
🔴🟢🟣🔵ضرورت رعايت آداب تشييع جنازه
در روايات تشييع جنازه هم ملاحظه فرموديد که عدهاي کاملاً باخبر هستند که چه کسي به تشييع آنها ميآيد و چه چيزي ذکر ميکنند. گفتند تشييع را عبادت بدانيد، نه به کسي سلام کنيد، و نه توقع داشته باشيد كه کسي به شما سلام کند، غير از ذکر و ياد خدا، غير از توحيد چيزي نگوييد يک کار آساني نيست، بالاخره آن کسي که دارد ميرود، او هم مواظب است، انسان هيچ شايسته نيست، كه حرفي در حال تشييع بزند، اين مثل نماز است، تنها آن نماز ميت نيست که انسان نبايد در نماز حرف بزند، اين تشييع هم حکم آن را ندارد. سلام با اين همه فضيلتي که دارد را گفتند مکروه است؛ شما عالمي را ديديد و بگوييد من مستحب است كه به او سلام کنم، آن استحباب اينجا نيست، پس کراهت سلام نسبت به مؤمن نشان ميدهد که اينجا نبايد حرف زد. آن بيچاره يک وضع ديگري دارد، اصرار ميکند که قدري ديرتر ببريد، مرا نبريد در گور، بگذاريد طلب مغفرتي شود، اين صحنه است! بعضيها که آگاهتر هستند، اين روايات تشييع را که ملاحظه بفرماييد معلوم ميشود که روح باخبر است، بعد وقتي وارد قبر شد و سؤال و جواب شروع شد ميگويند: «نم قرير العين»، براي بعضيها که «نم» نيست و نميگويند بخواب، اين شخص بيدار است، شهدا همين طور هستند، ﴿يستبشرُون﴾[32] همين است
🔴🟢🟣خواب يا بيدار بودن ارواح به هنگام انتقال
🔴🟢🟣🔵اما حالا از نظر ارواح، روح افراد وقتي كه بخواهند منتقل شوند، بعضيها خوابيده منتقل ميشوند و بعضيها بيدار منتقل ميشوند؛ شهدا بيدار وارد برزخ ميشوند، بيدار از برزخ وارد قيامت ميشوند و باخبر هستند. يک عده هستند که خواب هستند که در روايات شب اول قبر، راجع به اينها دارد که «نم قرير العين»،[24]«نم»؛ يعني بخواب که فعل امر از «نام ينامُ» است، «نم قرير العين» يا «نم» با فلان وضع؛ يعني بخواب! اينها غالباً خواب هستند؛ لذا وقتي وارد قيامت ميشوند ميگويند: ﴿من بعثنا من مرقدنا هذا﴾ [25]از آنها سؤال ميکنند که چقدر شما در برزخ بوديد، ميگويند: ﴿يوماً أو بعض يومٍ﴾ [26]او اگر بيدار بود که اينطور حرف نميزد! بعد می گويند: ﴿بل لبثتُم فی الأرض عدد سنين﴾ [27]ساليان متمادي شما در برزخ بودي، الآن وارد قيامت شدي! کساني هستند که بيدار از دنيا وارد برزخ ميشوند و بيدار از برزخ وارد صحنه قيامت ميشوند. ﴿مُحضرُون﴾[28]ممکن است از همين گروه باشند؛ در چند جا فرمود: ﴿مُحضرُون﴾ يک حکم ويژهاي دارند ما در قيامت خيليها را احضار ميکنيم؛ ولي ﴿مُحضرُون﴾ مستثنا هستند.
ضرورت رعايت آداب تشييع جنازه
در روايات تشييع جنازه هم ملاحظه فرموديد که عدهاي کاملاً باخبر هستند که چه کسي به تشييع آنها ميآيد و چه چيزي ذکر ميکنند. گفتند تشييع را عبادت بدانيد، نه به کسي سلام کنيد، و نه توقع داشته باشيد كه کسي به شما سلام کند، غير از ذکر و ياد خدا، غير از توحيد چيزي نگوييد يک کار آساني نيست، بالاخره آن کسي که دارد ميرود، او هم مواظب است، انسان هيچ شايسته نيست، كه حرفي در حال تشييع بزند، اين مثل نماز است، تنها آن نماز ميت نيست که انسان نبايد در نماز حرف بزند، اين تشييع هم حکم آن را ندارد. سلام با اين همه فضيلتي که دارد را گفتند مکروه است؛ شما عالمي را ديديد و بگوييد من مستحب است كه به او سلام کنم، آن استحباب اينجا نيست، پس کراهت سلام نسبت به مؤمن نشان ميدهد که اينجا نبايد حرف زد. آن بيچاره يک وضع ديگري دارد، اصرار ميکند که قدري ديرتر ببريد، مرا نبريد در گور، بگذاريد طلب مغفرتي شود، اين صحنه است! بعضيها که آگاهتر هستند، اين روايات تشييع را که ملاحظه بفرماييد معلوم ميشود که روح باخبر است، بعد وقتي وارد قبر شد و سؤال و جواب شروع شد ميگويند: «نم قرير العين»، براي بعضيها که «نم» نيست و نميگويند بخواب، اين شخص بيدار است، شهدا همين طور هستند، ﴿يستبشرُون﴾[32] همين است
بارها فرموديد شهدا زنده وارد محشر می شوند، آيا به اين معنا نيست که بالأخره شهدا روحشان از اين بدن مثالی جدا می شود و به بدنی که در قبر دارد تعلق مي گيرد؟
پاسخ: آن كسي که با بدن اصلي برميگردد، آن در قيامت هستند؛ اما در برزخ با بدن مثالي هستند. آنهايي که بدن مثالي دارند مثل افراد عادي بعضي خواب و بعضي بيدار هستند؛ کساني هم که بدن مثالي دارند، بعضي خواب و بعضي بيدار هستند. اين «نم قرير العين» درباره بعضي از افراد در قبر است.
پرسش: شما فرموديد شهدا زنده؟
پاسخ: زنده برزخي هستند، نه زنده دنيايي؛ يعني کاملاً ميفهمند، کاملاً بيدارند و کاملاً باخبر هستند؛ از خداي سبحان بشارت طلب ميکنند: ﴿ويستبشرُون بالذين لم يلحقُوا بهم﴾[34]ميگويند خدايا! بشارت بده، اينها که همرزم ما بودند، الآن کجا هستند؟ اينها راه افتادند؛ ولي به ما نرسيدند. ﴿بالذين لم يلحقُوا﴾، عدم ملکه است؛ کسي که راه نيفتاده به او نميگويند كه هنوز نرسيد، به او ميگويند هنوز راه نيفتاد؛ اما کساني که راه افتادند و قدري عقب ميباشند، ميگويند هنوز نرسيد؛ شهدا ميگويند همرزمان ما، همفکران ما، آنها که همراهان ما بودند هنوز به ما نرسيدند، کجا هستند؟ و در کدام مقطع راه هستند؟ از اين بيان معلوم ميشود كه زنده ميباشند؛ البته زنده برزخي هستند.
پرسش: ؟پاسخ: اين براي قبر نيست، اين شخص بعد از اينکه در 🔴🟢🟣🔵نفخه دوم که وارد قيامت ميشوند، از اينها سؤال ميکنند: ﴿كم لبثتُم في الأرض عدد سنين﴾، اينها ميگويند: ﴿من بعثنا من مرقدنا هذا﴾، بعد ميگويند ذات اقدس الهي امر کرد و شما هم بيدار شديد؛ بعد از آنها سؤال ميکنند که چقدر شما در قبر بوديد؟ ميگويند: ﴿يوماً أو بعض يوم﴾؛ اينها گوشهاي از مسائل قيامت است
پرسش: ... اين روايت «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتبهُوا»[33]چيست؟
🟢🔴🟣🔵پاسخ: بله، «الناسُ»، اما هر عامي قابل تخصيص است و هر مطلقي قابل تقييد است، اين «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتبهُوا» مربوط به اين طرف قبر است؛ يعني خيليها خواب هستند، وقتي مُردند بيدار ميشوند؛ مثلاً آدم خواب ميبيند كه مقامي و منزلتي و منصبي دارد صبح که از رختخواب برخاست، ميبيند كه خبري نيست. فرمايش نوراني حضرت که فرمود: «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتبهُوا» هم به اين تفسير شده است؛ خيليها خواب ميبينند كه چيزي دارند، هنگام مرگ ميبينند که دستشان خالي است، ميگويند اين همه مقام و اين همه آيت و عظمايي که به ما بستند پس کو؟! «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتبهُوا»؛ همانطوري که آدم خوابيده، خيلي چيزها را خواب ميبيند، وقتي بيدار شد دست او خالي است، غالب مردم خوابيده هستند و خيال ميکنند كه چيزي دارند؛ اين «من و ما» برايشان مقام است، اين منزلتها برايشان مقام است، «عند الاحتضار» ميبينند كه دستشان خالي است.
پرسش: ؟پاسخ: اين براي قبر نيست، اين شخص بعد از اينکه در نفخه دوم که وارد قيامت ميشوند، از اينها سؤال ميکنند: ﴿كم لبثتُم في الأرض عدد سنين﴾، اينها ميگويند: ﴿من بعثنا من مرقدنا هذا﴾، بعد ميگويند ذات اقدس الهي امر کرد و شما هم بيدار شديد؛ بعد از آنها سؤال ميکنند که چقدر شما در قبر بوديد؟ ميگويند: ﴿يوماً أو بعض يوم﴾؛ اينها گوشهاي از مسائل قيامت است
نظر علامه طباطبايي در آيهٴ ﴿تحسبُها جامدةً وهي تمُر مر السحاب﴾
يک راه ديگري سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در اين رسائل دهگانه بيان فرمود؛ اين آقاي طباطبايي را نميدانم چه موجودي است! اين موارد را در آن رسالهها در سن كم نوشته، در بعضي از اين رسالهها دارد که اين حرف را ما در هيچ جا نگفتيم؛ شايد اين مطالب تقريرات درس مرحوم قاضي باشد يا از طريق ديگري باشد. ايشان اسفار را سالها تدريس کرده، تعليقه بر اسفار دارد آن هم در سن هفتاد هشتاد سالگي! اين چند رسالهاي که در سن كم دارد، خيلي قوي است! از آن تعليقات او بر اسفار، قويتر است! اين حرفها را ايشان کجا ياد گرفته!؟ بعضي از مراجع قبلي و از اساتيد ما که خدا رحمتشان كند! چندين بار از مرحوم آقاي طباطبايي به عنوان انسان کامل ياد کرد، كه ايشان يک انسان کامل است، اين حرفها را هم فرمود از خودش است، براي اينکه من اساتيد او را در نجف ميشناسم، مرحوم آقاي صدرا و مانند اينها، هيچکدام از اينها به اين عظمت نبودند، گفت اين حرفها براي خودش است. شما نگاه کنيد اين مسئله نفخ اول و نفخ دوم و اينها را چگونه ايشان بين🔴🟣🔵🟢🟢 ﴿تحسبهُا جامدةً و هي تمُر مر السحاب﴾يا ﴿و سُيرت الجبالُ فكانت سراباً﴾؛[44]🟢🟣🟣🔵🔵🟣🟣جمع ميكند. يک وقت است كه انسان دست به تأويل ميبرد و مدام مضاف در تقدير ميگيرد يا اضافه در تقدير ميبرد و تشبيه ميکند، اينها قرينه ميخواهد! اگر حرفهاي اوحدي از اهل معرفت که يک چيزهاي ديگري ميبينند درست باشد و برهان هم آنها را هم تأييد کند؛ آن وقت اين ظواهر سر جاي خود محفوظ است که اين در عين حال که محفوظ است به سمت سراب ميرود و چيز ديگري است که ظهور ميکند، يعنی پردهها کنار ميرود و فعل ديگري، ظهور ديگری، نور ديگري ظهور ميکند.
غرض اين است که ملاحظه بفرماييد اين اگر به لحاظ دنيا باشد که مرحوم صدرالمتألهين و اينها اين را به حرکت جوهري تطبيق کردند، اين درست درميآيد که شما به حسب ظاهر اين کوهها را آرام ميبيني؛ ولي اينها مثل ابر در حرکت هستند؛ اما با سياق آيه سازگار نيست، سياق آيه درباره نفخ صور و قيامت است. درباره قيامت باشد که ﴿تحسبهُا جامدةً﴾ نيست، مخصوصاً خطاب به پيغبر است؛ چه چيزي جامد است؟ همه ميبينند که ﴿فدُكتا دكةً واحدة﴾، همه ميبينند ﴿و سُيرت الجبالُ﴾، همه ميبينند ﴿ينسفُها ربى نسفاً﴾، همه ميبينند؛ اين ﴿تحسبهُا﴾ نيست! اين است که وقتي حضرت ظهور کرد، ميگويند قرآن تفسير نشده است؛ اين سؤالها همه مانند اجناس انباري تا زمان حضرت ميماند. اينکه ميگويند حضرت(سلام الله عليه) ظهور کرده طرزي قرآن را معنا ميکند که قرآن بکر است، به همين علت است؛ خيلي از سؤالات است که انسان جواب آن را نميگيرد و براي او روشن نيست
تبيين معناي رُسل در آيهٴ ﴿ألم يأتكُم رُسُلٌ﴾
در بحثهاي قبلي هم ملاحظه فرموديد، اينجا منظور از «رُسُل»، غالب آنها رسل «مع الواسطه» است، نه رسل «بلاواسطه»؛ براي اينکه اکثري مردم کساني نيستند که انبيا مستقيماً با آنها تماس بگيرند، حتي در زمان خود پيغمبر(صلی الله عليه و آله و سلم)، حضرت که با تکتک آنها تماس نميگرفت، شاگران اينها مبلغين اينها علما و دستپروردههاي اينها به مناطق ميرفتند، تعليم ميدادند، تزکيه ميکردند تبليغ ميکردند. بنابراين اگر کسي ـ معاذ الله ـ دوزخي شد، فرشتگان ميگويند، مگر عالم آن مسجد و حسينيه آن حرفها را زد نشنيديد؟ به تو هم گفت! بنابراين علما بايد قدردان اين نعمت الهي باشند، کار اينها طوري است که فرشتگان در يوم قيامت به اين کار استدلال و استشهاد ميکنند. در زمان خود ائمه(عليهم السلام)هم اينطور نبود که خود ائمه(عليهم السلام) بروند روستاها، يا اقصي نقاط شهر، به تکتک اين احکام الهي را ابلاغ کنند! اين ﴿أ لم يأتكمُ نذير﴾؛ يعني مگر شاگردان انبيا نيامدند؟ مگر علما نيامدند؟ مگر سخنرانان نيامدند؟ مگر وعاظ اين حرفها را به شما نگفتند؟ اين کم مقامي نيست که انسان کاري کند، حرفي بزند، سخنراني کند، منبري برود و کتابي بنويسد که فرشتهها به اين کتاب و کتيبه و گفتار و رفتار استدلال کنند. منظور يقيناً اين نيست، مگر پيغمبر بلاواسطه نيامد! کدام پيغمبر بلاواسطه با تکتک افراد جامعه تماس ميگرفت؟! آن ﴿أ لم يأتكمُ نذير﴾ همين است، اين ﴿أ لم يأتكُم رُسُلٌ منكُم يتلُون عليكُم آيات ربكُم﴾ هم همين است، چون اين علما حرف انبيا را ميزنند، حرف غير انبيا را که نميزنند! ﴿و ليُنذرُوا قومهُم إذا رجعُوا إليهم﴾ همين است! اگر ﴿فلو لا نفر من كلُ فرقةٍ منهم طائفةٌ ليتفقهُوا فى الدين و ليُنذرُوا﴾ اين ﴿يُنذرُوا﴾ باعث ميشود که فرشتگان بگويند ﴿أ لم يأتكمُ نذير﴾، اين همان سمت انبيا و ائمه(عليهم السلام) است که عالمان دين دارند؛ آن وقت حيف انسان اين را به چيز ديگر بفروشد! ﴿أ لم يأتكمُ نذير﴾، ﴿رُسُلٌ منكُم يتلُون عليكُم ءايات ربكُم و يُنذرُونكُم لقاء يومكُم هٰذا قالُوا بلي﴾؛ حالا ﴿و فُتحت أبوابُها﴾، بله آمدند و ديگر نميتوانند انکار کنند ﴿قالُوا بلي و لكن حقت كلمةُ العذاب علی الكفرين﴾؛ ما کفر ورزيديم و ـ معاذ الله ـ انکار کرديم كه به اين روز مبتلا شديم، آنگاه ﴿قيل ادخُلُوا أبواب جهنم خلدين فيها﴾؛ البته آنهايي که استحقاق خلود دارند که خالد هستند، آنهايي که بايد در مکث طويل باشند تا بعد مورد عفو و تخفيف قرار بگيرند، آنها حساب جدايي دارند، ﴿فبئس مثوي المُتكبرين﴾ اينها کساني هستند که ﴿كالأنعام﴾ ميباشند، عدهاي اينها را از پشتسر «هي» ميکنند كه ميشوند «سوق
رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ
غافر11
گروهی از مفسران بر آنند که مراد از دو مرگ و دو زنده کردن در سخن کفار: «رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ...»، میراندن در آخرین روز زندگى دنیا و زنده کردن در برزخ، و سپس میراندن از برزخ، و زنده کردن در قیامت، براى حساب و کتاب است. بنابر این، آیه شریفه که سخن از دو میراندن و دو زنده کردن دارد، اشاره به میراندن بعد از زندگى دنیا و میراندن بعد از زندگى در برزخ، و احیاى در برزخ، و احیاى در قیامت دارد؛ چراکه اگر زندگى در برزخ نبود، دیگر میراندن دومى تصور صحیحى نداشت؛ زیرا هم میراندن باید بعد از زندگى باشد و هم احیا باید بعد از مردن، و هر یک از این دو باید مسبوق به خلافش باشد، و گرنه «میراندن» و «زنده کردن» معنا ندارد. در نتیجه زندگى داراى سه مرحله مىشود: یکى زندگى در دنیا، دوم در برزخ، سوم در قیامت، و کفار در این کلام خود متعرض حیات دنیوى نشدهاند، و گرنه باید می گفتند: «و أحییتنا ثلاثا» و ما را سه زندگى دادى، با این که زندگى دنیا هم احیا بود، براى این که این زندگى هم بعد از مرگ یعنى بعد از دورانى واقع شده که هنوز روح در بدن دمیده نشده؛ به این دلیل که مرادشان از احیا آن احیایى بوده که باعث پیدا شدن یقین به معاد گشته، و آن عبارت است از احیاى در برزخ، و احیاى در قیامت. و اما زندگى دنیا هر چند که آن هم احیا است، اما به خودى خود باعث پیدا شدن یقین به معاد نیست، به شهادت این که کفار تا زمانی که در دنیا زندگی می کردند نسبت به معاد در شک و تردید بودند.
با این بیان صحیح نبودن اعتراضى که به این بحث شده روشن مى شود که اگر مراد از دو احیا، زنده کردن در برزخ و زنده کردن در قیامت باشد، باید مى گفتند: «امتنا اثنتین و احییتنا ثلاثا»؛ زیرا منظور شمردن مرگ ها و زندگی هایى است که بر آنان گذشته، و آن عبارت است از دو میراندن و سه زنده کردن؛ دلیل وارد نبودن اعتراض همان است که بیان شد: منظور تنها شمردن مطلق مرگ ها و زنده کردن هایى که بر آنان گذشته نبوده، بلکه آن اماته و احیایى منظور بوده که در حصول یقین براى آنان دخالت داشته، و احیاى در دنیا چنین دخالتى نداشت.
🔴طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج17، ص 313، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ آلوسی، سید محمود، روح المعانى فی تفسیر القرآن العظیم، ج 12، ص 304، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج20، ص 43، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.