eitaa logo
باران نجاتی| محنـــــــ💝ـــا
3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
518 فایل
«محنا» محلی برای حرکت به سمت حیات طیبه🌱🤌🏼 👩🏻‍🍼با افتخار مادر شش فرزند، کمی نویسنده و در پناه حفظ نیمی از قرآن مربی🌼 زهرام ولی از روز اول فجازی، باران صدام میکنن🌦 با کمال میل پذیرای نکات شما هستم👇 @barannejat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺بنیاد علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری با همکاری انتشارات صدرا برای اولین بار اقدام به تهیه نسخه PDF همه کتاب های آیت الله مرتضی مطهری باکیفیت بالا و عرضه آن در فضای مجازی نموده است. لازم به ذکر است که تاکنون نسخه های گوناگونی از متن و فایل PDF کتاب های استاد در محیط مجازی منتشر شده بود که اولا شامل همه آثار آن استاد شهید نمی شد. ثانیا دارای اغلاط فراوان تایپی و نگارشی بود و ثالثا با نسخه چاپی کتاب ها منطبق نبود. از امکانات و مزایای نسخه فعلی می توان موارد زیر را برشمرد: – تطبیق کامل نسخه PDF کتاب ها با آخرین نسخه چاپی آنها – درج فهرست تفصیلی کتاب ها در کنار متن هر کتاب – حجم پایین اغلب فایل ها فایل PDF همه کتاب های آیت الله مرتضی مطهری 👇 https://3danet.ir/morteza-motahhari-books-pdf/ 🆔@mahdavi_arfae @zedbanoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حامیان انقلاب
پیشنهاد پروفایل التماس دعا
4.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨کشیک نفس را بکشید... خیلی دقیق بوده باشید... تمام شؤون زندگی‌تان را روی عدل پیاده کنید... ┈•✾• 🍂🍁🍂•✾•┈ قدّس‌سرّه @zedbanoo
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | دین و سینما (بخش دوم) 👈استاد محمدحسین فرج‌نژاد 📎فیلم کامل را اینجا مشاهده کنید. 🆔 eitaa.com/fekrat_net 🆔 eitaa.com/farajnezhad110 @zedbanoo
بسم الله «نفس راحت» آخیش. راحت شدم. از استرس داشتم می مردم. همش خدا خدا می‌کنم این کسایی که چپ وراست از بیخ شوهرم رد میشن، دلشو نبرن ونگاهشو به من سرد و بی روح نکنه. هر دفعه قلبم میاد تو دهنم. عرق سرد روی پیشونیم میشینه... هردفعه ده بار نگاهشو کنترل می‌کنم. بعد چشمم رو می‌گردونم روی چشمای خستش که بین خودمون باشه گاهی وقتا تازه این‌جور وقتا باز میشه. گاهی ده بار مسیر نگاهش رو تا اون خانوم، با نگاهم دنبال می‌کنم. راستشو بخوای هرچقدر هم خودم رو شبیهشون می‌کنم، فایده نداره. هر دفعه آس دیگه ای دارن که رو کنن. راستش مدتی بود داشتم باهاشون مسابقه می‌دادم. هربار که آرایش های جدید کذایی مد میشد، در اولین فرصت با ساعتها گشتن تو اینستاگرام و آرایشگاه‌ها، اونو تمرین می کردم تا توش اوستا می‌شدم. هربارکه لباسای کوتاه و پاره مد شد، هربار که روسری وشال و مانتپ، کوتاه تر و نازکتر شد، تلاشمو کردم تا تو این مسابقه عقب نمونم اما می‌دونی چیه؟!! دیگه خسته شدم. یک چیزی میگم یک چیزی می‌شنوی. از جایی به بعد احساس کردم این مسابقه تمومی نداره. دیگه نمی تونستم ازون هم شل تر بشم. نمی تونستم ته مونده ی حیام رو هم قی کنم. دوست نداشتم شوهرم بی غیرت بشه. دوست نداشتم شوهرم چشمش هرز بره دوست نداشتم واسه کس دیگه ای دلبری کنم. من تو بد بودن، خوب نبودم واز این قضیه خیلی راضی بودم. امشب تویک جمعی اومدم که دوستای جدید شوهرم هستن. برای اولین بار خانم صاحبخونه، ازما خواست زن ومرد جدا بشینیم. اولش بهم برخورد اما وقتی دیدم تو جمع زنونه بدون مردها خبری از دلبری از مردای دیگه نیست، نفس عمیق کشیدم. امروز توی بازار، یه سر به مغازه ی همسرم مجید رفتم. همیشه تو خونه هزار مدل فکر وخیال سراغم میاداما وقتی اومدم دیدم دوتا خانوم وارد شدند که چشماشون اصلا به نگاه شوهرم خیره نشد. دقت کردم نه از ابروهای تتو شده خبری بود نه از ناخنهای کاشته شده. حتی ازصدای نازک هم خبری نبود، خیلی سنگین وموقر خواستشونو گفتن ورفتن. بعد گفتم شاید به خاطر حضور من بود. دفعه‌ی بعد اومدم بیرون و از پشت شیشه نگاه کردم. رفتار خانوم‌های محجب با رفتار بقیه، زمین تا آسمون فرق می کرد. آخریشون که از مغازه رفت بیرون، صدای آخیش دراومد ونفس راحتی کشیدم. خدا خیرشون بده. حق زنانگی رو ادا کردن. شیر مادرشون حلالشون. @zedbanoo