eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
8هزار ویدیو
478 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، علاقه‌مند به خوشبختی همه، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. بگو تابگم @barannejat https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
 آخرین شعر منتشر شده از نابغه بزرگ زمان، حضرت رهبرو دیده بودین؟ 😍😍😍😍😍😍😍📕 قربون ایشون بشم که حکمت و علم و فلسفه و هنر و خلاصه هرچه خوبی همه دارند، او یکجا دارد؛ بخوانید و عشق کنید. گوارای وجودتون👇👇👇👇 متن غزل گامی به راه و گامی در انتظار دارم سرگشته روزگاری پرگاروار دارم دلبسته‌ی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بی‌شکیب پویم، دل بی‌قرار دارم یک عمر می‌زدم لاف از اختیار و اینک چون شمع، اشک و آهی بی‌اختیار دارم گو ابر غم ببارد تا همنشین عشقم از غم چه باک دارم کاین‌ غمگسار دارم نَبوَد روا که گیرم جا در حضیض پستی سیلم که هستی خود از کوهسار دارم سرشار از جوانی، هرچند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم از خاک پاک مشهد، نقشی است بر جبینم شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم   محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
هدایت شده از اهل قلم
داستانی واقعی از جدال مرگ و زندگی؛ وساطت شهید و رضایت رضوی! ✍ اردوی دانشجویی بود اتوبوس کنار یک زمین کشاورزی با درختان سرسبز و چاه آب با یک پمپ برقی که نهر آبی خنک از دل زمین جاری کرده بود توقف کرد همه پیاده شدند و هرکسی روانه به سمتی برای تفریح و تفرج شد. دختری به سمت نهر آب حرکت کرد و غافل از آنکه حادثه ای در کمین اوست وارد آب شد، برق سه فازِ پمپ اتصالی داشت! دیگر هیچ نفهمید، به سختی به سمتی بیرون از آب پرتاب شد. بیهوش به بیمارستان رسید چند جای گردن و کمر آسیب و شکستگی داشت اما بدتر از همه وضعیت کما و سطح هوشیاری چهار و پنج بود. روزها پی در پی می گذشت و امید خانواده اش رنگ خزان می گرفت پدر و مادرش با جسم بی حرکتِ او بر روی تخت بیمارستان ذره ذره آب می شدند و چاره ای جز صبر و دعا نداشتند تا رسید لحظه ای که ترس آن را داشتند! پزشکان قطع امید کرده، پیشنهاد اهدای عضو برای نجات زندگی دیگران دادند. زندگی سراسر غرق غم و اندوه شد باورش برای خانواده سخت بود مرضیه با پای خویش از خانه رفت و پای غم و غصه را به خانه باز کرد. بیش از ۲۰ روز است که لبخند و شادی از آن خانه رخت بسته و قرار به بازگشت ندارد. پدرومادر چاره ای جز تسلیم و رضایت به رضای حق نداشتند اما هنوز کور سوی امیدی از مهر و محبت رضای اهل بیت، علی بن موسی الرضا علیه السلام در دلشان وجود داشت. از مهربانی و لطف و کَرَمَش زیاد دیده و شنیده بودند حال پناهی جز مضجع شریف او نداشتند. تصمیم گرفتند به زیارت و پابوسی شاه خراسان، قدری غم و اندوه بر زمین گذاشته و پس از سفر، به اهدای عضو رضایت دهند تا با نجات جان دیگران کمی بیشتر، داغ دختر جوان را تحمل کنند. راهی شدند و به مشهد رسیدند قبل از اقامتگاه به زيارتگاه ضامن آهو آمدند و پشت پنجره فولاد طلایی حضرت، آتش دل را به تمنای اجابتِ دعا فریاد زدند. هنوز از حرم بیرون نرفته بودند که صدای زنگ تلفن همراه این بار به جای خبر بد از حادثه ای تلخ، نوید فرار غم و موسم شادی سر داد. از بیمارستان بود.. با لغزش انگشت پدر بر روی صفحه، تماس وصل شد.. الو... الو آقای حسنی! بله بفرمایید.. از بیمارستان بقیه الله تماس می گیرم.. استرس تمام وجود پدر را فرا گرفت..! با دلهره و اضطراب گفت: چیزی شده برای دخترم اتفاقی افتاده؟! نه نه! نگران نباشید خبر خوش دارم! شما کجا هستید؟ دخترتان به هوش آمده.. باورش نشد دوباره پرسید و همان را شنید دوست داشت باز هم بپرسد و شیرینی این خبر خوش را با تمام وجود مزه کند! نمی‌دانست بخندد یا گریه کند حال عجیبی بود، از حرم بیرون نرفته حاجت روا شد گویی خواب می دید به زمین نشست و سجده شکر بجا آورد حال مادر دست کمی از پدر نداشت..روبه گنبد طلای رضا زار می زدند و شکر خدا می کردند. دل راضی به‌ خروج از حرم رضا نبود به سمت ضریح آمدند تا قدری آرام شوند.. همگان از زائران و مجاوران نظاره گرشان بودند نشانه های گره گشایی شمس الشموس، انیس النفوس، غریب شهر توس، آقای مهربان را می دیدند. در کمال ناباوری بعد از ۲۸ روز کما و سطح هوشیاری پایین و درماندگی علم و طب، مهر و محبت رضوی شامل حال مرضیه شد تا به زندگی برگردد. غم و غصه و اندوه و ماتم همگی باهم رخت بستند و رفتند تا شور و سرور و شادی به خانه برگردد. خداحافظی نکرده رفتند تا دوباره با دخترشان به پابوسی برگردند.. به شهر خویش نرسیده قصد بیمارستان کردند و با چشم خویش نظر لطف و رحمت حق به زندگی دخترشان مرضیه را دیدند. قدری که آرام گرفتند از روزهای سخت و دلتنگی، غم ها و غصه هایشان در نبودش گفتند که مرضیه لب به سخن گشوده و گفت: خبر دارم! به نگاه متعجب و پرسشگر آنها لبخندی زد و گفت: من همه چیز را می دیدم دلهره و دلشوره، غم و درد و رنج و بی تابی شما، حتی سفرتان به مشهد و دعا و اشک و آه و التماس پای پنجره فولاد امام رضا را.. من در این مدت تنها نبودم پسر عموی شهیدم حسین را بارها دیدم که با من سخن می گفت تا آرام شوم! آن لحظه که پای پنجره فولاد از امام رضا خواستید واسطه شود ضمانت کند من به زندگی برگردم گفتند قرار به بازگشت نیست و قضا و قَدَر الهی برآن شده تا از دنیا بروم. ناامیدانه دوان دوان از حرم خارج می شدین که حسین واسطه شد! از آقای مهربان خواست تا به من فرصتی دوباره دهند. حضرت فرمود: به حرمت این شهید که واسطه شده است این دختر به زندگی بر می گردد..! @ahalieghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز دهر هر خبری هست به زیر پای رضاست. ‌تو شب امام رضا، خوبه یاد کنیم به حکم قدردانی از خادم الرضا علیه السلام شهید دکتر آیت الله رییسی رحمت الله علیه و همراهانش محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
❌ ماهل بلوچ،دختر ۲۰ ساله،دانشجوی حقوق که در حمله انتحاری در پاکستان ۳۹ انسان را کشت. او عضو یک گروه پان بلوچ در پاکستان بود. او نه شاخ دارد و نه دم. فقط با افکار پان و اتنیک بازی،مغزش را شستشو دادند و از او یک ادمکش ساختند.اخر اتنیک بازی و نفرت پراکنی قومی همین است! @bidariymelat محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
بسیار مهم فوری مهم به همه ی دوستان مخاطبینم و ادمین های کانال های دیگر آقای پزشکیان به زودی راهی عراق میشود ابوعباس در عراق اسیر است فضای مجازی چندان بزرگ نیست انقلابی ها هم چندان کم تعداد نیستند ما باید صدای خودمان را به مسئولان برسانیم تا آزادی اش را پیگیر شوند. با همت شما کارزار پیگیری امروز به 196 هزار امضا رسید. فقط یک ایمیل یا یک شماره تلفن بزنید کارزار رشد میکند و پیگیری میشود و احتمالا به گوش آقای پزشکیان و عراقچی میرسد. خواهش میکنم امضا کنید بدهید دوستانتان امضا کنند و در کانالهاتان بگذارید تا جانباز مدافع حرم ابوعباس زود تر آزاد شود لینک امضا : https://www.karzar.net/140297 @mrtahlilgar1
بسم الله *خرابکده* 🔹بارها و بارها بر طبل تساوی کوبیدند و از مساوی بودن حق مرد و زن گفتند. گفتیم این دو یکی نیستند و جسم و روحشان، متفاوت است، گفتند:« اینها الزامات اجتماعی است، مناسبات و الزامات را که تغییر دهیم، تفاوتی وجود ندارد.» 🔹گفتیم که جسم و روح مرد و زن از ازل متفاوت آفریده شده. گفتند ایرادی ندارد جسمش را هم تغییر می‌دهیم. دست و سر و لباس گشودند و گمان کردند با پوشیدن شبیه مردان، می‌توانند مرد شوند. 🔹گفتیم:« جسم زن با مرد متفاوت است چون جنسش برای مسیولیت و ماموریت دیگری، آماده شده.» گفتند: جسمش را دگرگون می‌کنیم.عمل کردند و جنس را تغییر دادند اما نشد که نشد.. 🔹گفتیم و گفتند، گفتیم نکنید و کردند، گفتیم:« نمی‌شود» وگفتند:« می کنیم.» حالا این جنازه را تحویل بگیرند. جنازه دخترکی که به خیال تساوی در قفس رفته و در بوکس، با ضربه پسر جان باخته. حالا روی کاغذهایشان بنویسند:« تساوی و بخوانند مرگ بر اثر شکستگی قفسه سینه به دلیل توهم تساوی.» رونوشت به اهالی خرابکده زن زندگی آزادی... ✍محنــــــ❤️ـــــــا محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـ⁣⁣⁣⁣🌼 این حدیث معتبره که «هرکس پایان ماه صفر را به من اطلاع دهد، بهشت بر او واجب می‌شود.»؟ ✅ بذارین اصل داستان رو براتون توضیح بدم، خودتون می‌فهمین معتبره یا نه. 📚 یه روز پیامبر عزیزمون توی مسجد قبا بین جمع زیادی از یارانشون فرمودن: «اولین کسی که الآن از در وارد بشه، مردی از اهل بهشته».😍 چند نفر از اصحاب که این رو شنیدن، یواشکی از مسجد بیرون رفتن تا دوباره وارد بشن و بهشتی بشن. ⭕️ پیامبر متوجه شدند و به اون‌هایی که توی مسجد بودن، فرمودن: الآن عده زیادی وارد مسجد می‌شن، از بین اونا فقط کسی که پایان ماه آذار رو به من خبر بده، بهشتیه😉 🔹 اصحاب وارد شدن، درحالی‌که ابوذر هم بین‌شون بود. ❓پیامبر(ص) پرسیدند الآن توی کدوم ماه رومی هستیم؟ ابوذر جواب داد: یا رسول‌الله! از ماه آذار خارج شدیم. ✍️ پیامبر(ص) فرمودن: من این رو می‌دونستم و فقط دوست داشتم مردم کسی از یاران من رو که اهل بهشته، بشناسن.✌️ 👓 می‌بینین؟ 👈 اصلاً بحث درباره ماه صفر نیست، بلکه درباره ماه آذاره که از ماه‌های رومیه؛ شاید اون سال با ماه صفر عرب‌ها هم‌زمان شده بوده و به‌همین خاطر، بعضی فکر می‌کنن منظور ماه صفره. ✌️ اما از این گذشته، کل بحث درباره اثبات جایگاه جناب ابوذر بوده و هیچ ربطی به ماه صفر یا آذار یا هر ماه دیگه‌ای نداره. ✅ در نتیجه، انتشار حدیث به اون شکل اصلاً درست نیست و یه‌جور دروغ‌بستن به پیامبر (ص) و گناهه. 🔺 علل‌الشرايع، ج۱، ص۱۷۶. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
رونمایی از اثر استاد حسن روح الامین با نام مناظره هم زمان با روز شهادت امام رضا (ع)، با حضور قائم مقام تولیت آستان قدس رضوی از این اثر فاخر در حرم مطهر رضوی رونمایی شد. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
1_13229197050.mp3
2.54M
آقام حسین... این محرمو و صفر هم گذشت و ما تو روضه جون ندادیمـــ😭😭😭😭😭😭 محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
‍ ‍ اسماعیل‌طلا کیست؟ چرا سقاخانه حرم به نام او مشهور است؟ سقاخانه معمولاً ظروف سنگی بزرگی بود که آب آشامیدنی را در آن‌ها می‌ریختند و پیاله‌هایی را با زنجیر به آن‌ها می‌بستند. از میان سقاخانه‌هایی که وجود دارد، سقاخانه «اسماعیل طلا»ی صحن کهنه حرم رضوی یکی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار گذاشت و یکی از فرماندهان فتحعلی‌شاه، بهای روکش طلای آن را مهیا کرد. نادرشاه و سنگ اول بنای سقاخانه حضرت ماجرای سقاخانه حرم مطهر امام رضا (ع) از آنجا آغاز می‌شود که بین سال‌های ۱۱۴۴ تا ۱۱۴۵ه.ق به دستور نادرشاه افشار، سنگابی یکپارچه از سنگ مرمر در صحن عتیق نصب شد. این سنگاب را که از جنگ هرات به غنیمت گرفته شده بود، در کنار جوی آبی که از چشمه گیلاس (گلسب) تا صحن حرم کشیده شده بود، نصب کردند تا مردم برای رفع تشنگی از آب درون آن که سه کُر گنجایش داشت، استفاده کنند. اسماعیل طلا کیست؟ این سقاخانه سال‌ها بعد، به دست یکی از سرداران فتحعلی شاه با روکشی از طلا تزئین شد. ماجرا از این قرار بود که در زمان این شاه قاجار از طرف يكی از دولت‌های خارجی بسته‌ای به عنوان هديه به دربار رسيد و شاه قصد گشودن آن را كرد. «اسماعيل‌خان» كه جزء ملتزمين بود استدعا كرد اين كار در محوطه كاخ به وسيله خدمتگزاران انجام شود، چرا که احتمال سوء قصد را نمی توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز كردن، بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد. فتحعلی شاه با اطلاع از اين امر، دستور داد برای اين دورانديشی، هم وزن سردار اسماعيل‌خان سكه‌های طلا به او مرحمت شود. چنين كردند و اسماعيل خان معروف به «زر ريز خان» شد. او این طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد تا گنبد و پایه‌های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود. از آن زمان این سقاخانه را به «سقاخانه اسماعیل طلا» میشناسند. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
🔻 برای خادم اسیر امام رضا قرار بود با پیگیری شهید رئیسی تولیت آستان قدس تعدادی از جانبازان مدافع حرم به عنوان خادم امام رضا انتخاب شوند. نام محمد رضا هم بود. تماس گرفتند گفتند: مدارک جانبازی نباشد نمیشود. همه می دانستند محمد رضا چند بار جانباز شده و یک بار تا شهادت هم رفته با این وجود حاضر نبود دنبال مدارک جانبازی برود و پرونده تشکیل دهد. هرچه به او میگفتند که حالا یک پرونده ی جانبازی به جایی بر نمی خورد قبول نمیکرد. وقتی شنید که باید حتما پرنده ی جانبازی اش باشد تا به عنوان خادم انتخاب شود گفت: اگر دستور است که حتما باید مدارک جانبازی باشد، حتما قسمت این است و من سعادت خادمی ندارم... خود شهید رئیسی شخصا پیگیر شد تا ایشان خادم حضرت شود. خادم آقا امام رضا امروز اسیر است. بیش از 500 روز از اسارت ایشان میگذرد. لطفا به لینک ذیل بروید و امضا کنید. (با یک شماره تلفن یا ایمیل) برای بقیه هم بفرستید امضا کنند. تا رئیس جمهور در سفرش به عراق پیگیری کند: https://www.karzar.net/140297 خواهش میکنم برای دیگران بفرستید. مجازی چندان بزرگ نیست و جمعیت ما کم نیست. بفرستید همه شرکت کنند. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
بسم‌الله «او.....ــــــَش» صبح با هروله و فریاد زنان از خواب برخاسته و حالا اینجا هستم کنارـــَش نشسته‌ام اینجا کنار تابوت«_َش» او که به قدر زمین تا آسمان با ما توفیر داشت اما در عمق وجود و مهربانی‌اش، ما را از فرزند دوست تر می‌داشتــ، شنیده بودم که فرموده:«امام، شیعیانش را دوست می، دارد، مانند مادری که طفل صغیر شیرخواره‌، دارد». امروز که زنان نوغان برسر زنان و شیون کنان، پای تابوتــــــــَش آمدند تازه شستمان خبردار شد که امام چرا پایان شعر دعبل دو بیت اضافه کرد که:«غریبی به توس دفن می شود». تازه فهمیدم جدــــــَش که تابوت نداشت و تشییع نشـــــــد، چه آتـــــشی بر دل زینب کبــــری افتاد. امروز زنان نوغان، یاد و خاطره زنان بنی اسد را زنـــــــده کردند وقتی مردانشـــــــان بدنهای عریــــــان و به غارت رفته کربلایـــــی‌ها را دفن می‌کــــــردند و آنان شیون زنان، برسر می کوفتنـــــــد. امــــــــروز وقتی همسر سهل، از تنهایی َش، در دم جان سپردن می‌گفت و اشک می ریخت، تازه فهمیدم چرا «او» به ابن شبیب گفته بود:«ان کنت َ باکیاً لشیٍ فابکـــــــِ للحسیــــــــن» و عجب پیوندی داشت غربت ــــَش و لب تشنه ـــــَش و آهــــــــَ ش و آن طور که شنیــــــــــــــــــده ام؛ جوانــــــــَش با اباعبدللــــــــــــــه. اما راست بود که «لایوم کیومک یا اباعبدلله» امروز زنان نوغان و خراسان، برای زنان دنیا، آبرو خریدند... خداکنـــــــــد نام مرا نیز،در زمره شیعیانــــَش بنگارند. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 خانواده سه نفره همدانی، هفت نفره شدند 🔹مادر این خانواده در دومین زایمان، چهار قلو به دنیا آورد. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741