eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2.1هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
483 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، علاقه‌مند به خوشبختی همه، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. بگو تابگم @barannejat https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله «کمی تغییر موضع دهیم» می‌دانی یک‌وقتهایی با وجود نامردی‌خودم، دلم برایش می‌سوزد. مثل مواقعی که هزار ویک کار برایم می‌کند و من تمام آن هزار ویکی را از عرضه مندی خود، یا حسن خانوادگی یا فلان ویژگی ذاتی ام می‌دانم. اما وقتی یک بدی رخ می‌دهد؛ حالا تقصیر خودم باشد یا کس دیگر، اورا مقصر می‌دانم. گاهی آن قدرجفامی‌کنم و سکوت می‌کند که داد خودم در می‌آید:«خب یک چیزی بگو . یک کاری بکن» گاهی آنقدر دیده ام کور می‌شود که هرقدر هم عذرخواهی می‌کنم، ته ته همه اش، خودم را مبرا می‌کنم نه اورا. قصه ی پیچیده ای‌ست قصه‌ی ما. نه بنا دارد با ماست مالی، سروته قصه را، هم بیاورد ،نه حتی اندکی از مواضعش پایین می آید. اما انصافا حتی دیروز که بعد یک هفته ده روزی نق نق شنیدن از من، بلاخره کوتاه آمدم و گفتم: «باشد بابا حالا بیا آشتی»! آمد! خیلی ساده! خیلی دوستانه وشاید عاشقانه. خیلی راحت‌تر از هر فرد صمیمی ، آنقدر که از تلالو نگاهش درچشمم، اشکم روی گونه جاری شد. راستش را بخواهی حرصم هم گرفت :«یعنی این همه روز صبر کردی تا این را بشنوی؟ من که برتر بودن تورا قبول داشتم، فقط کافی بود یک قدمی ،کلمه ای، چیزی می‌گفتی !» مثل همیشه سکوت کرد، اما حال خوشم نشان می‌داد آشتی کرده بودیم... گاهی وسط این همه گرفتاری وجیغ وقیل وقال، یادمان می‌رود چقدر درحقش جفا می‌کنیم و او بزرگوارانه، کوتاه می آید وما حتی با سکوتی که از مقام کبرییاییش، ناشی می‌شود، مشکل داریم. آری قصه‌ی پیچیده ایست قصه‌ی ما وخدا... گاهی یادمان می‌رود ناسلامتی او خداست و ما بنده. @zedbanoo