eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
491 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، حافظ نیم قرآن، مربی نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. https://harfeto.timefriend.net/173774543300 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله زن سنی نداشت. چادرش را دور کمرش پیچیده بود و زیر سایه‌ی درخت، درست زیر درخت سیب چهل ساله‌ی خانه ملاحسین، نشسته بود و داشت برای فاطی خانم، قصه‌ی بزرگ کردن چهار بچه آن هم بدون مرد را می‌گفت‌:«میدانی خواهر ازمن میشنوی، مادر یک بچه، یا دو بچه، با مادر چند بچه فرق می‌کند. اصلا انگار هرقدر بیشتر بچه می‌آوری، مادرتر می‌شوی. هربار و باهربچه، کلی تجربه‌ی جدید به دست می‌آوری که اصلا قابل مقایسه با تجربه‌ی دیگری نیست» فاطی خانوم، بی آنکه بخواهد این‌قدر محو سخنان تند وتند زن شده بود، که ناخودآگاه کله اش را به نشان تایید پایین می‌آورد. خودش هم بارها همین راحس‌کرده بود، وقتی وسط مشکلات‌ زندگی، دو بچه داشت، حال و روزش با قبلتر خیلی فرق می‌کرد. بعدها هم که شش فرزند داشت و برای هر کدامشان، خواستگاری می‌رفت، یا عروسشان ‌می‌کرد، انگار هربار بیشتر ازقبل، تجربه‌مندتر ومادرتر شده بود. همین‌طور که برای زن، میوه را با کارد سفید رنگ پوست می‌گرفت ودر بشقاب گل قرمز چینی، می‌‌چید، گفت:«راست می‌گویی؛ انشالله خدا به همه‌ی زنها، طعم خوش مادری را بچشاند. کاش یکی بیاید به اینها که همه‌اش یکی بچه می‌آورند، بفهماند چقدر کار خودشان وبقیه‌ را سخت می‌کنند.تازه بعضیشان خیلی هم ادعا دارند» دو زن صحبت می‌کردند و صدای نوه‌هایشان در حیاط لای عطر بوته های گل سرخ، می‌پیچید. @zedbanoo