چادربلند بهشتی روی زمین کشیده میشد،
ومن ...
منی که دوملک دست و پایم را به سمت جهنم میکشاندند،تها فرصت کردم،یک لحظه،
فقط یک لحظه، دست به گوشهی چادربلند بهشتی بانو بزنم...
بانوانگار بخواهد چیزی بگوید نیم نگاهی انداخت ...
وآن وقت،همه چیز عوض شد...
زیر باران نگاه بانو،ازخودم وحجابم،خجالت زده شدم...
وقول دادم تا دیگری شوم،
دیگری که سالهاست برای شدنش تلاش میکنم.
...
قلم کوتاه است از نوشتن برای همچون تویی.
اما فقط میتوانیم آه حسرت بکشیم از داغی که بردل از حتی زیارت هم مانده،
از جنایتی که نه تنهابرشما که برعالم وآدم رفته،
واز اینکه داغش هزار و چهارصد سال،هنوز حتی تاریخ شهادتت هم دقیق نمیدانیم..
مافقط دلخوشیم به گوشه ی چادرتو، که مامن ما خواهد بود وبه روایتی که مژده میداد:«بانوی دو سرا به بهشت نخواهد رفت مگر آنکه محبینش را چون دانه ای که مرغ برچیند،جدا میکند،جدا کند وباخود به بهشت خواهدبرد»
ما دلخوشیم به فاطمه بودنت که جهنم را ازمحبینت دورخواهد کرد...
بارهاوبارها درخلوت سجاده هایمان،به یک حقیقت رسیده ایم وآن اینکه توشهای ،جز محبت شما وخاندانتان، دربساط مان نیست...
وچه خوش توشه ایست...
...
یامولاتنا! اغیتثینا در این دنیای پرواهمه،
تا پروانه وار،دور شما بگردیم وفاطمی بمانیم وتربیت کنیم...
#شهادت_بی بی دوعالم_حضرت_فاطمه_سلام الله_علیها_تسلیت_باد.
#سبک_زندگی
@zedbanoo