💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
باران نجاتی:
بسم الله
«آنچه میخواهیم»
به عنوان کسی که در ایران زندگی میکند، نگاهتان به ایران چیست؟
✔️مشکلات هست.
✔️دروغ هست.
✔️اختلاس هم شاید باشد.
من هربار خودم را در فضای فکرم رها می کنم وبا خودم فکر میکنم دوست دارم در دهکده ی بزر گ سویس یا هوای همیشه بارانی کشورهای اروپایی باشم یا مثلا در میان پیشرفت وتمدن آمریکا، ذهنم سکوت میکند. هنگ می کند گویی.
تمام سلولها یش گویا عادت کردهاند به همین هوایی که بیشتر آفتابی است به این که در تمام فصلهایش میوه باشد، تقریبا تمام میوهها.
به این که هروقت دلش تنگ شود، نذری درست کند وبین دوست وآشنا پخش کند و آنها خوشحال بیایند و بخوریم.
برخلاف آلمان که دوستم ناچارشده بود ساعتی را در بازداشتگاه بگذراند و حدس بزنید به چه جرمی؟ به جرم پخش کردن خوراکی که ممکن است سوءنیتی درآن بوده باشد
. و بعد دورهمی، صدای اذان بپیچد لا به لای دیوارهایی که بعضی کوتاهند و بعضی بلند اصلا یکرنگ نیستند.
ادمها نه مثل هلند،ناچار هستند که نتوانند از حدی بیشتر سرمایه داری کنند نه مثل چهل میلیون فقیر امریکا. درهم است. همه چی درهم است. آدمهای خوب اداره جاتی قاتی آدمهای ناپاک هستند.
دوستهای خدا لابه لای همین آدمهای هایی هستند که به نظر من وتو شاید خاکستری بیایند.
💠ولی ذهن من، قلب من، مولکولهای وجود من انس گرفته است به همین بوی چوب سوختهی زمستانی که بی هوا بپیچد و حالی ام کند چندروز دیگر همزمان که در چند شهر و استان سرزمینم برف میبارد، چند شهر در شرف بارش باران هستند و همزمان بخشهایی از کشورم، هنوز زیر آفتاب نیمه گرم هستند و هیچ یک از اینها باعث نمیشود خوراکی در کشورم نباشد.
واین است کشور چهارفصل زیبای من که همه ی اینها بخشی از زیبایی های ان است وهنوز نگفته ام که دلم برای چه قیر ویر میرود!
برای یک پیرعارف هشتاد سالهی زیبا رو و نورانی که یک روزهایی مثل نوزدهم هر بهمن، ازهمیشه صافتر، سرفرازتر و سربلندتر راه میرود. بعد هزاران نیروی نظامی وطن، دستهایشان را روی گوشه ی سمت راست پیشانی می گذارند و سلام نظامی می دهند.
و البته که اینها تنها گوشه ای از دفتر هزاربرگ اقتدار کشور من است. کشوری که برخلاف امریکا که برای جنگ کشور به کشور می گردد، اما کشور من هرکجا پا گذاشته، صلح آورده و دست وپای جانیان را از آنجا کوتاه کرده است.
وامریکا که زمان شاه مخلوع، دلخوشیش به پایگاه قدرتش در سرزمین ما وشما بود، حالا از ترس گربهی شیر شدهی سرزمین من، دم روی کولش گذاشته و کنار دست روباه فریبکار، سر در جیب کرده و با ترس و لرز، توطئه هایی بی صدا می چیند.
💠بی شک امریکا همان امریکاست اما کشور من هرروز بیشتر تکیه کرده بر بندای دعای امامم، اقتدار بی مثال رهبرم و مردان مقتدری که عشق را با خونهایشان، شرمنده کردهاند.
#نوزده_بهمن
#اقتدار
@zedbanoo