eitaa logo
المتقین
107 دنبال‌کننده
193 عکس
71 ویدیو
1 فایل
اخلاق، مهارت های اجتماعی، قرآن و علم ارتباط با مدیر @admin40
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺ظالمِ پوست کلفت!😳😏 🎭در یه مجموعه اي بودیم با حدود 300 همکار مسئول مجموعه، آدم ظاهر الصلاح اما شارلاتانی بود!!! تو یه سري کارها شیطون😈 رو درس میداد! از طرفی هم به دلیل اینکه با برخی مسئولین داخلی و خارجی مرتبط بود، همه ازش حرف شنوي داشتن. چه برسه به اینکه یکی بهش بگه بالاي چشمت ابروئه! ... ظلم هاي کوچک و بزرگ ازش سر میزد اما متاسفانه هیچکس عکس العملی نشون نمیداد. من نتونستم طاقت بیارم.😖😡 دو تا کار باید اتفاق میفتاد: ✅ تشکیل تیم پاي کار ✅جمع آوري اسناد و مدارك و ... جالب این بود که از اون جمعیت حدودا 300 نفره، تقریبا 20 نفر همراه شدند! بازم خدا رو شکر، اینم بگم فعالترین ها یا همون هسته مرکزي، شدیم 5 نفر. 🔰کار رو شروع کردیم: جمع آوري اسناد، روشنگري بین دیگران، نامه هاي گوناگون به مسئولین مربوطه، و بعدها برخورد کلامی تُند حتی با خودش! (که قبلا هیچکی جرات نمی کرد) خلاصه دو سااااالی طول کشید. طرف خیلی پوست کلفت بود، فکر میکنم ژِن تمساح🐊 داشت! اما پوستش رو اونقدر کَندیم که بالاخره نازك شد 😎😉 کم کم بعضی بالادستی هاش مجبور شدن اونو محدود کنن و چون اعتراض و نامه هاي تیمی ما ادامه داشت، بالاخره اونو از کل مجموعه و بقیه ي شُعب کشور حذف کردند (چه جاي ما، چه شهرهاي دیگه) و فرد دیگه اي رو به عنوان مسئول مجموعه، برامون جایگزین کردند.😊 👈خواستن توانستن است. 🎯چون کشورمون به نام اسلامه، مسئولین خیلی وظیفه شون سنگین تره! من و شماي مردم هم اما هرکس میزش بزرگتر، مسئولیتش سنگین تر. ✅ بنابراین باید از کنار چنین مواردي که به نام اسلام و انقلاب و شهدا و ارزشها تموم میشه، به راحتی رد نشیم و در برابر فساد و ظلم عمومی متحد شده و با سند و مدرك، از طرق صحیح، به مقابله با آن برخیزیم. 🆔 @almotaqin 💯
❗❗حتی به فرماندار 🔸یک شهرستانی، براي سخنرانی دعوت شده بودم. سخنرانی در ساختمان فرمانداري بود. شخصیتهاي علمی و فرهنگی شهر بودند، همچنین برخی عواملِ فرمانداري بویژه خود فرماندار ... قبل از جلسه، مسئول فرهنگی آمد به من گفت: «حاج آقا، 20 دقیقه⏰ صحبت میکنن، بعد شما ساعت زمان دارید». گفتم ایرادي نداره و داخل جلسه شدم. جایگاه صحبت، مثل منبر و اینا نبود، مثل جایگاه صندلی هاي مجلس شوراي اسلامی که 5 – 6 تا کنار هم هستند، بود. 🔸فرماندار و سه نفر از مسئول دیگه هم آنجا نشسته بودند، بنده هم رفتم کنار فرماندار محترم نشستم. جلسه با قرائت کلام خدا آغاز شد. سپس فرماندار به بنده تعارفی زد و شروع کرد به صحبت. جاتون خالی، فکر میکنم یکساعت حرف زد!🧐 دیگه 50 دقیقه رو مطمئنم بعد هم رو به من، عذرخواهی کرد و گفت: حاج آقا در خدمت شما هستیم.😐 من میکروفن🎤 رو روشن کردم و گفتم: «ضمن تشکر، استفاده کردیم از فرمایشات فرماندار محترم، اما بنده چون دقت بر برام خیلی مهمه، لذا فقط 20 دقیقه صحبت می کنم». فرماندار با حالت لبخندي گفت: «نه؛ ایرادي نداره، شما بیشتر حرف بزنید، بفرمایید». 🍃در پاسخ با روي 😊گفتم: «شما لطف دارید، اما چون وقت دیگران هم مطرحه، بنده سر ساعت، صحبت رو تموم میکنم، گرچه اصراري هم ندارم که حتما حرف بزنم، اگر شما 20 دقیقه دیگه ادامه می دادید مطمئنا بنده دیگه به خودم اجازه ي صحبت نمی دادم» ... جالب بود! این حرفا رو کسی داشت می زد که اصلا جلسه براي شنیدن صحبتهاي او تشکیل شده بود. 🔺 فکر میکنم رنگش کمی قرمز شده بود، خلاصه شروع کردم به صحبت و راس ساعت هم تموم کردم. 🛑 بعد از جلسه، چند نفر از فعالان فرهنگی شهر آمدند و ضمن گلایه از اتفاقی که پیش آمد و عذرخواهی از من، گفتند: «حاجی دمت گرم! خوب بهش فهموندي» ... البته من براي دل خنکی خودم این حرفارو نزده بودم، 🔺🔺همه مون باید کنیم چون ، ولی مسئولینِ بزرگتر، باید بیشتر رعایت کنند.👌 🆔 @almotaqin 💯