eitaa logo
المتقین
108 دنبال‌کننده
193 عکس
71 ویدیو
1 فایل
اخلاق، مهارت های اجتماعی، قرآن و علم ارتباط با مدیر @admin40
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆ویدئویی زیبا در مورد اسراف و هدر رفت مواد غذایی به مناسبت ماه مبارک رمضان👌🏼 🆔 @almotaqin 💯
⛔ یزید هاي قرن 21 ! ⛔ ✅ همونطور که مستحضرید روحانیون از لحاظ نوع و موضوع فعالیتشون سه دسته اند: 1 -بعضی شون، بسیار جهادي و انقلابی اند. 2 -بیشترشون زندگی عادي دارند و از جهت فعالیت، طبیعی و میانه اند. 3 -اما بعضی شون (که درصد پایینی رو شامل میشه) نسبت به مسائل نظام و انقلاب، مواضع سرد و بی روحی دارند! بلکه استعداد سازِمخالف زدن هم دارن! گاهی حنجره شون بر جدایی دین از سیاست به کار میفته اما براي زدنِ سیاست معاویه، سیاست علی علیه السلام را هم له میکنند! بی بصیرت هاي به ظاهر متدینی که چهره هاي مثبت و موجه شون، زبان تو رو به التماس دعا حرکت میده! 🔺من در شهر بزرگی زندگی میکنم که حدود 20 حوزه علمیه داره و از این تعداد، یک دونه شون مشکوك به مدلِ دسته ي سومه! نزدیک اطراف این حوزه بودم. وقت نماز ظهر شد. چون خودم لباس روحانیت به تن داشتم، تصمیم گرفتم جهت اقامه ي نماز، به داخل این حوزه برم و یه حرکتی بزنم. 🛑 داخل شدم. آدرس سرویس رو پرسیدم و وارد وضوخانه شدم. حدود هفت هشت نفر از طلبه ها (ي حدودا 16 تا 20 ساله) مشغول وضو بودند. سلام بلندي کردم، چون چهره ام براشون جدید بود، جلب توجه شد. منم که شکارچی، گفتم وقت شکاره 😉 تیر رو گذاشتم داخل کمان و خوووووب کشیدم تا محکم به قلبشون اثر کنه! 🔺 مهربان اما قاطع و محکم گفتم: «مراقب باشید خونِ حسین رو نریزن اما شما حواستون گرم حکم خونِ پشه باشه که پاکه یا نجس؟!» یهو نگاهشون پر تعجب شد! 😳 توقع شنیدن چنین جملاتی نداشتند ... 😎 👈 ادامه دادم : «توي مسیر راهشون، دانه خرمایی که از درخت افتاده بود رو نمیخوردند که شاید صاحبش راضی نباشه اما مسلم بن عقیل رو تنها گذاشتند و امــام رو در برابر مستکبرین تنها گذاشتند. هم درس تونو خوب بخونید، هم مراقب باشید گولتون نزنند! هم حسین علیه السلام و همراهانش رو بشناس، هم صهیونیستها و قُلدرهاي قرن 21 رو» ✅ همه شون ساکت بودند و متعجب. خداحافظی کردم و رفتم نمازخانه ... بعد از نماز هم حوزه رو ترك کردم. 👌آدم، اهلِ زدن باشه تو وضوخونه هم میزنه! برجک رو میگم 👌 به امید عاقبت بخیري همه مون، ان شاءاالله. 🆔 @almotaqin 💯
🔺 اي حاج آقا! دنیا دست شما 🔺 ✅ سفر بین شهري داشتم. 5 دقیقه قبل از اینکه اتوبوس حرکت کنه منم سوار شدم، تقریبا همه نشسته بودند. 🛑 داخل اتوبوس شدم و کیف دستی ام رو در محفظه ي بالاي سرم گذاشتم، همونطور که هنوز ایستاده بودم، صندلیِ پشت سریم یه جوانی حدودا 27 – 28 ساله بود، تا منو دید با تُنِ صدایی که بقیه هم بشنوند و کمی مزاح گونه گفت: 🔺«اي حاج آقا! دنیا دست شما شیخاست» به سمتش برگشتم و با نگاه ملایمی، فوري عمامه ي مشکی ام رو از سرم برداشتم و بردم نزدیک دست هاش و به حالت تعارف گفتم: 🔺«بیا، دنیا دست شما باشه» صداي خنده ي بعضی از مسافران که شاهد ماجرا بودند رو میشنیدم. عمامه رو همین طور نزدیک دستش گرفته بودم و دوباره با لبخند گفتم «بگیر، دنیا دست تو باشه»😁😉 🔺اون جوان که صورتش سرخ شده بود، گفت «ممنون حاجی، شوخی کردم» گفتم «خلاصه من جدي گفتم» و همچنان دستم به سمتش دراز بود. 🛑 گفت «نه شوخی کردم، دمت گرم حاجی» گفتم: پس اگه لازمش داشتی، میذارمش این بالا (وگذاشتم داخل محفظه ي بالاي سرم) 😂 هیچی دیگه، خودش کلی امر به معروف شد. 😉 🆔 @almottaqin 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔ آثار مخرب پورنوگرافی بر اعتقادات و زندگی روزمره طبق تحقیقات علمی روز دنیا 🔺 🛑 سلاحی که حتی اسرائیل علیه فلسطینیان استفاه کرده و میکند 🔺 🆔 @almotaqin 💯
✅ نماز با پوتین! (هر سخن جایی و هر ذکر، مکانی دارد) 👇 🔺 وارد محلی زیارتی و توریستی شدم؛ مکانی عمومی که اقشار مختلفی می آمدند و بیشترشون مسافر بودند. رفت و آمد زیاد بود. وقت نمـاز شد، جمعیت زیادي به نماز ایستادند؛ شاید بیش از 1000 نفر ... امام جماعت شروع به خواندن نماز کرد، 🔺الحمداالله همه چیِ ایشان خوب بود اما یک مساله منو رنج میداد، و اون اینکه گرچه سن و سال ایشون بالا نبود اما سرعت نمازشون کُند بود و متناسب با این مدلِ تنوع از مردم نبود. شاید بعضی از جوانها بگن «اي بابا! همون فُرادی بخونیم بهتره» و این خوب نیست ... حالا در این باره حرف زیاده اما کُلا خواستم فضا رو براتون گفته باشم. 🔺نماز که تموم شد رفتم پیش امام جماعت محترم و ضمن تشکر، گفتم: - عرضی داشتم: در فضاي حساسِ جنگ (منظورم جنگ نظامی بود) گاهی با پوتین هم میشه نماز خواند. درسته؟ - بسته به اهم و مهم کردن شرایطش، بله میشه - آیا قبول دارید که الان در شرایط حســاس جنگ نرم هستیم؟ 🔺با کمی مکث پاسخِ مثبت داد. گفتم «حاج آقا! در شرایط جنگ نظامی، با پوتین میشه نماز خواند. یعنی انجام واجب، گاهی در مواقع اضطرار برداشتــه میشه و حکم ثانویه جایگزین میشــه. حالا الآن که در شرایط جديِ جنگ نرم هستیم، آیا ایرادي داره که براي جذب جوانان و سپس برنامه هاي تثبیتی، در مثل این محافل از برخی مستحبات بزنیم؟» گفت «منظورتون چیه؟» گفتم «حاجی جان! اکتفا کردن به اذکارِ واجب در نماز و نخواندن مستحبات، آیا حرامه؟» گفت «نه» گفتم «خواهشم اینه که سرعت نماز رو کمی بیشتر کنید و ضمن همون آرامش لازم در نماز، اما فقط اذکار واجب رو بگید که این مقدمه اي بشـه براي جذبِ بیشتر نسل جدید» 🔺 بلافاصله گفت «نماز رو کوچه بازاریش نکنید» تا اینو گفت، ضمن حفظ احترام اما قدري لحنم رو سفت کردم و گفتم «اگه همین کوچه بازاریا نبودن الان منو شما اینجا نبودیم، اگه همین پوتینی ها نبودن الان منو شما نمازِ در آسایش نداشتیم. اگه شرایط جنگ رو حس می کنید، لطفا به این مساله فکر کنید و رعایت کنید» دیگه حرفی نزد. تشکر کردم و خداحافظی. [خواننده محترم! تذکر خط اول رو جدي بگیرید] 🆔 @almotaqin 💯
هدایت شده از تیم خلیج فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این کلیپ رو یکی از همراهان عزیز تیم خلیج فارس (پارسیمن) تولید کرده و برای ما فرستاده. 🔺 🛑 شمام میتونید متن یا کلیپ زیبا بسازید و برای ما بفرستید. 🆔 @mfars_ir 💯
🔺ظالمِ پوست کلفت!😳😏 🎭در یه مجموعه اي بودیم با حدود 300 همکار مسئول مجموعه، آدم ظاهر الصلاح اما شارلاتانی بود!!! تو یه سري کارها شیطون😈 رو درس میداد! از طرفی هم به دلیل اینکه با برخی مسئولین داخلی و خارجی مرتبط بود، همه ازش حرف شنوي داشتن. چه برسه به اینکه یکی بهش بگه بالاي چشمت ابروئه! ... ظلم هاي کوچک و بزرگ ازش سر میزد اما متاسفانه هیچکس عکس العملی نشون نمیداد. من نتونستم طاقت بیارم.😖😡 دو تا کار باید اتفاق میفتاد: ✅ تشکیل تیم پاي کار ✅جمع آوري اسناد و مدارك و ... جالب این بود که از اون جمعیت حدودا 300 نفره، تقریبا 20 نفر همراه شدند! بازم خدا رو شکر، اینم بگم فعالترین ها یا همون هسته مرکزي، شدیم 5 نفر. 🔰کار رو شروع کردیم: جمع آوري اسناد، روشنگري بین دیگران، نامه هاي گوناگون به مسئولین مربوطه، و بعدها برخورد کلامی تُند حتی با خودش! (که قبلا هیچکی جرات نمی کرد) خلاصه دو سااااالی طول کشید. طرف خیلی پوست کلفت بود، فکر میکنم ژِن تمساح🐊 داشت! اما پوستش رو اونقدر کَندیم که بالاخره نازك شد 😎😉 کم کم بعضی بالادستی هاش مجبور شدن اونو محدود کنن و چون اعتراض و نامه هاي تیمی ما ادامه داشت، بالاخره اونو از کل مجموعه و بقیه ي شُعب کشور حذف کردند (چه جاي ما، چه شهرهاي دیگه) و فرد دیگه اي رو به عنوان مسئول مجموعه، برامون جایگزین کردند.😊 👈خواستن توانستن است. 🎯چون کشورمون به نام اسلامه، مسئولین خیلی وظیفه شون سنگین تره! من و شماي مردم هم اما هرکس میزش بزرگتر، مسئولیتش سنگین تر. ✅ بنابراین باید از کنار چنین مواردي که به نام اسلام و انقلاب و شهدا و ارزشها تموم میشه، به راحتی رد نشیم و در برابر فساد و ظلم عمومی متحد شده و با سند و مدرك، از طرق صحیح، به مقابله با آن برخیزیم. 🆔 @almotaqin 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خلاصه زندگی ((جیمی رنیک)) 💯 🛑 در این کلیپ تجربه خودش رو در مورد خواندن قرآن و مقایسه متن اون با انجیل صحبت میکنه و اسلام رو تکمیل کننده دین قبلی خودش میدونه. 🔺 🆔 @almotaqin 💯
❗❗حتی به فرماندار 🔸یک شهرستانی، براي سخنرانی دعوت شده بودم. سخنرانی در ساختمان فرمانداري بود. شخصیتهاي علمی و فرهنگی شهر بودند، همچنین برخی عواملِ فرمانداري بویژه خود فرماندار ... قبل از جلسه، مسئول فرهنگی آمد به من گفت: «حاج آقا، 20 دقیقه⏰ صحبت میکنن، بعد شما ساعت زمان دارید». گفتم ایرادي نداره و داخل جلسه شدم. جایگاه صحبت، مثل منبر و اینا نبود، مثل جایگاه صندلی هاي مجلس شوراي اسلامی که 5 – 6 تا کنار هم هستند، بود. 🔸فرماندار و سه نفر از مسئول دیگه هم آنجا نشسته بودند، بنده هم رفتم کنار فرماندار محترم نشستم. جلسه با قرائت کلام خدا آغاز شد. سپس فرماندار به بنده تعارفی زد و شروع کرد به صحبت. جاتون خالی، فکر میکنم یکساعت حرف زد!🧐 دیگه 50 دقیقه رو مطمئنم بعد هم رو به من، عذرخواهی کرد و گفت: حاج آقا در خدمت شما هستیم.😐 من میکروفن🎤 رو روشن کردم و گفتم: «ضمن تشکر، استفاده کردیم از فرمایشات فرماندار محترم، اما بنده چون دقت بر برام خیلی مهمه، لذا فقط 20 دقیقه صحبت می کنم». فرماندار با حالت لبخندي گفت: «نه؛ ایرادي نداره، شما بیشتر حرف بزنید، بفرمایید». 🍃در پاسخ با روي 😊گفتم: «شما لطف دارید، اما چون وقت دیگران هم مطرحه، بنده سر ساعت، صحبت رو تموم میکنم، گرچه اصراري هم ندارم که حتما حرف بزنم، اگر شما 20 دقیقه دیگه ادامه می دادید مطمئنا بنده دیگه به خودم اجازه ي صحبت نمی دادم» ... جالب بود! این حرفا رو کسی داشت می زد که اصلا جلسه براي شنیدن صحبتهاي او تشکیل شده بود. 🔺 فکر میکنم رنگش کمی قرمز شده بود، خلاصه شروع کردم به صحبت و راس ساعت هم تموم کردم. 🛑 بعد از جلسه، چند نفر از فعالان فرهنگی شهر آمدند و ضمن گلایه از اتفاقی که پیش آمد و عذرخواهی از من، گفتند: «حاجی دمت گرم! خوب بهش فهموندي» ... البته من براي دل خنکی خودم این حرفارو نزده بودم، 🔺🔺همه مون باید کنیم چون ، ولی مسئولینِ بزرگتر، باید بیشتر رعایت کنند.👌 🆔 @almotaqin 💯