شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
محمدامیندانشگر، پسرعمویشهید: بچه که بودیم گاهی روزهای تعطیل به خانهی پدربزرگمان میرفتیم و وقتی
مومندانشگر، پدرشهید:
روزی من و عباس در حیاط روی تخت چوبی نشسته بودیم. از عباس پرسیدم:{اگه من از شما یه لیوان آب طلب کنم و شما سریع بری و برای من آب بیاری، فکر میکنی برخورد من چطور خواهد بود؟}
گفت:{معلومه از من تشکر میکنی.}
{حالا اگر چند دقیقه با تأخیر برای من آب بیاری چی؟}
{شاید تشکر سردی از من بکنی.}
گفتم:{اگر ده_پانزده دقیقه دیر بیاری؟}
{تشکر نمیکنی}
گفتم:[نماز اول وقت همینطوره. اگه اول وقت خوندی، محبت خدا و ثواب زیاد به همراهش خواهد بود. و اگه نماز هر چه از سر وقت دیر بخونی ثوابش کمتر میشه.]
برگرفتهازکتابِ{ نماز در حلب }🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
مومندانشگر، پدرشهید: روزی من و عباس در حیاط روی تخت چوبی نشسته بودیم. از عباس پرسیدم:{اگه من از شم
مهرداد پاکار، همکار شهید:
یک سجادهی کوچک دستم بود که چهار طرفش شبیه جیب جمع میشد و به رنگ لباس سپاه بود. و یک مهر کوچک هم که روی آن {یاحسین} نقش بسته بود. عباس آن را که دید، گفت:{سجادهی کوچک و جمع و جوریه. میشه به من بدی تا همراه خودم به سوریه ببرم؟} برایم جالب بود که عباس به مهر و سجادهاش در سوریه هم فکر میکرد.
بعد از شهادتش متوجه شدم این سجاده و مهر در موقع شهادت در جیب پیراهن نظامیاش بوده و چهار طرف سجاده سوخته است و نام یا حسین که روی مهر نقش بسته بود سالم مانده است.
برگرفتهازکتابِ{آخرین نماز در حلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
#زندگی_به_سبک_شهدا #جلسه_پنجم بسمربالحسین💚🌱 سلامعلیکمطبتم✋🏻🙂 واَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّك فَحَ
حجتالسلام بروجردی، استاد شهید:
بعد از نمازجماعتِ مغرب و عشا بود که پیش من آمد و گفت:{حاج آقا میشه یه ذکری بدید که توی نماز حضور قلب بیشتری داشته باشیم؟} من سخنی از علامه حسن زاده آملی را برای او نقل کردم که{ قبل از این که اهل ذکر باشی، اهل فکر باش...}
تا این حرف را شنید حالت چهرهاش دگرگون شد و شانهام را بوسید و با حال عجیبی رفت. چند روز بعد دوباره پیش من آمد و حرفی زد که من از شنیدنش بسیار تعجب کردم. گفت:{ حاج آقا! من روی حرف شما خیلی تأمل کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر کسی ذکرش مسبوق به فکر باشه، آروم آروم همهی حقیقت خودش ذکر تکوینی خدا میشه...}
من از این برداشت عباس و از سخن بزرگی که گفته بود تعجب کردم. جملات عباس شبیه سخنان امام راحل رحمةاللهعلیه در شرح دعای سحر و در بحث اتخاد ذکر و ذاکر و مذکور بود. این برداشتها، نشان از نگاه عارفانهی عباس داشت.
برگرفتهازکتابِ{آخریننمازدرحلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
حجتالسلام بروجردی، استاد شهید: بعد از نمازجماعتِ مغرب و عشا بود که پیش من آمد و گفت:{حاج آقا میشه
احسانقنبری، همکار شهید:
در دورهی آموزش عمومی سپاه در دانشگاه امام حسینعلیهالسلام باهم بودیم. در این دوره انواع آموزشهای رزمی، انفرادی، جمعی و... داشتیم. از آنجایی که بچهها از صبح تا شب مشغول آموزش بودند، آخرشب که میرفتیم بخوابیم، مپل جنازه بودیم. تا سر روی متکا میگذاشتیم سریع خوابمان میبرد.
در این شرایط اگر کسی نمازشب بخواند معلوم میشه که ایمان واقعی دارد و پا به کار است. من چندین بار در دورهی آموزشی دیدم که عباس در حال نمازشب خواندن است. من هر وقت برای نماز صبح بیدار میشدم میدیدم عباس جلوتر از من نماز صبح را خوانده است.
برگرفتهازکتابِ{آخریننمازدرحلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
احسانقنبری، همکار شهید: در دورهی آموزش عمومی سپاه در دانشگاه امام حسینعلیهالسلام باهم بودیم. در
رضاعلیآبادی، همکارشهید:
وقتی اذان ظهر در فضای دانشگاه امام حسینعلیهالسلام پخش میشد، همهی نیروها به سمت مسجد حرکت میکردند و به سروش و ندای الهی لبیک میگفتند. گاهی میدیدم عباس با انگشتان خود به پنجرهی دبیرخانه میزند. آن وقت دو_سه سرباز در آن قسمت کار میکردند. وقتی پنجره را باز میکردند، میگفت:{وقت نمازه، کار تعطیل.}
برگرفتهازکتابِ{آخریننمازدرحلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
رضاعلیآبادی، همکارشهید: وقتی اذان ظهر در فضای دانشگاه امام حسینعلیهالسلام پخش میشد، همهی نیرو
مومندانشگر، پدر شهید:
پس از گذشت دو هفته از شهادت عباس، ساکش به دستمان رسید. وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم.
درحال استراحت بودم که ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم؛ ساعت را نگاه کردم. وقت اذان نبود. هیجان تمام وجودم را فرا گرفته بود. تا حیاط خانه دویدم که ببینم صدای اذان از منارهی مسجد است یا نه؛ اما متوجه شدم منشأ صدا بیرون خانه نیست.
خوب که دقت کردم، دیدم منشأ صدا، همان ساکی است که کنار اتاق گذاشته بودم. سراسیمه به سمتش رفتم؛ گوشی همراه عباس در ساک بود. آن را برداشتم و نگاهم به آن خیره شد. روی صفحهی گوشی نوشته بود:{اذان صبح به وقت حلب}.
چندسالی از شهادت عباس میگذرد؛ هنوز در خانهی ما صدای اذان در سه نوبت به وقت حلب پخش میشود. یک بار خواستم حذفش کنم، اما دلم نیامد. با خودم گفتم بگذار هر روز ندای اللهاکبر به وقت حلب در خانه طنینانداز شود تا مرهمی بر دل ما باشد.
برگرفتهازکتابِ{آخرین نماز در حلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
مومندانشگر، پدر شهید: پس از گذشت دو هفته از شهادت عباس، ساکش به دستمان رسید. وسایل داخل ساک را یک
مجتبیحسینپور، همکار شهید:
گاهی سه_چهارنفری بعد از ساعت اداری با ماشین از دانشگاه بیرون میزدیم و غذا را هم در شهر میخوردیم. عباس نه اهل پرخوری بود و نه هرگز یک دل سیر غذا میخورد. از همهی ما زودتر دست از غذا میکشید و صبر میکرد تا ما غذا خوردنمان تمام شود. اگر پرخوری میکرد، نمیتوانست ورزش شبانه داشته باشد و نمازهایش را سروقت بخواند.
برگرفتهازکتابِ{آخریننمازدرحلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
برای انجام کاری به لپتاپش نیاز داشتم. بین کار، چشمم به پوشهای خورد که نامش باعث تعجبم شد:«عشق من»
کنجکاو شدم و با خودم فکر میکردم که چه کسی میتواند عشق عباس باشد! از سر کنجکاوی برادرانه، پوشه را باز کردم. حجم زیادی از عکسها و فیلمهای حضرت آقا را در آن پوشه گردآوری کرده بود.
خودم در رایانه شخصیام، فیلمها و عکسهای حضرت آقا را در پوشهای به نام «رهبری» ذخیره کرده بودم اما او رهبری را جور دیگری خطاب کرده بود و این نشان ارادتش بود و برای من درسآموز.
#شهید_عباس_دانشگر
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
برای انجام کاری به لپتاپش نیاز داشتم. بین کار، چشمم به پوشهای خورد که نامش باعث تعجبم شد:«عشق من»
کنجکاو شدم و با خودم فکر میکردم که چه کسی میتواند عشق عباس باشد! از سر کنجکاوی برادرانه، پوشه را باز کردم. حجم زیادی از عکسها و فیلمهای حضرت آقا را در آن پوشه گردآوری کرده بود.
خودم در رایانه شخصیام، فیلمها و عکسهای حضرت آقا را در پوشهای به نام «رهبری» ذخیره کرده بودم اما او رهبری را جور دیگری خطاب کرده بود و این نشان ارادتش بود و برای من درسآموز.
#شهید_عباس_دانشگر
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
مراسم هشتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم جوان مؤمن انقلابی عباس دانشگر در جوار حرم مطهر امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء
مجری: مهران مجیدپناه
راوی: سردار حمید اباذری
سخنران: حجتالاسلام امینی خواه
مداح: کربلایی سید علی اصغر تقوی
#اطلاعیه_مراسم
#مشهدمقدس
#هشتمین_سالگرد
#جوان_مومن_انقلابی
#شهید_عباس_دانشگر
#کانونشهیدعباسدانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅🍃🌼🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
سالروز شهادت عباس دانشگر مدافع حرم تو گفتی حرکت جوهره اصلی انسان است و سکون وسکوت بلای پیروان حق
عباس توصیه می کرد
(قانون هفت ساعت رو فراموش نکنیم)
ما بنده ایم و گاهی پیش می آید تندی و غیبت کنیم و تهمتی بزنیم اما خدا هفت ساعت اجازه داد انسان توبه کند.
عباس می گفت:
علیرضا قانون هفت ساعت یادت باشد.
به فرموده امام معصوم هر جا اشتباه کردیم خدا اجازه داد سریع بگویم
استغفر الله .
این قانون هفت ساعت خیلی گره گشا ست.
به نقل از برادرشهید
#شهید_عباس_دانشگر
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
مومندانشگر، پدر شهید:
پس از گذشت دو هفته از شهادت عباس، ساکش به دستمان رسید. وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم.
درحال استراحت بودم که ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم؛ ساعت را نگاه کردم. وقت اذان نبود. هیجان تمام وجودم را فرا گرفته بود. تا حیاط خانه دویدم که ببینم صدای اذان از منارهی مسجد است یا نه؛ اما متوجه شدم منشأ صدا بیرون خانه نیست.
خوب که دقت کردم، دیدم منشأ صدا، همان ساکی است که کنار اتاق گذاشته بودم. سراسیمه به سمتش رفتم؛ گوشی همراه عباس در ساک بود. آن را برداشتم و نگاهم به آن خیره شد. روی صفحهی گوشی نوشته بود:{اذان صبح به وقت حلب}.
چندسالی از شهادت عباس میگذرد؛ هنوز در خانهی ما صدای اذان در سه نوبت به وقت حلب پخش میشود. یک بار خواستم حذفش کنم، اما دلم نیامد. با خودم گفتم بگذار هر روز ندای اللهاکبر به وقت حلب در خانه طنینانداز شود تا مرهمی بر دل ما باشد.
برگرفتهازکتابِ{آخرین نماز در حلب}🦋
#شهید_عباس_دانشگر🕊
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』