شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
معرفی شهید امام زمانی ❤️ #آغاز_امامت_امام_زمان_عج
#شهید_كاظم_عاملو بيست و دوم تير 1344 در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش غلامرضا و مادرش عذرا نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. كارمند اداره مخابرات بود. از سوي بسيج به جبهه رفت. هفتم اسفند 1366 در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده يحياي زادگاهش واقع است.
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
کاظم در ادامه سیروسلوک معنوی به جایی رسید که بعضی وقتها و در همان حال مخصوص به خودش(#خلسه) میگفت: بچهها الان آقا[#امام_زمان] اینجا بود... .
و میپرسید :
شما ندیدینِش؟!
یکبار به شهید "زمان رضاکاظمی" با صراحت این جمله را گفته بود؛ من خودم این را از زمان شنیدم. بقیه هم با تعجب پرسیده بودند چه میگوید و یعنی چه آقا اینجا بود؟!
برشی از کتاب #رویای_بانه ؛ خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
کاظم در ادامه سیروسلوک معنوی به جایی رسید که بعضی وقتها و در همان حال مخصوص به خودش(#خلسه) میگفت:
کاظم هر شب توی خواب و خلسه حرف میزد. انقدر که دیگر بعد از مدتی برای بعضیها عادی شده بود؛ ولی ما به محض اینکه به خلسه میرفت، دورش جمع میشدیم.
البته از وقتی باب گفتگو با #شهدا باز شد، جذابیتش چند برابر شد!
«شهید عباس داودی» یکی از دوستانم بود. از کاظم خواستم ازش بپرسد که آیا حرفی برای ما دارد یا نه؟ کاظم توانست شهید را در خلسه ببیند و برای ما از زبان او چند جمله بگوید. چند نفر دیگر هم همینطور؛ مثل «شهید کچپزیان» و «رضاکاظمی». حرفهای ما را برای آنها رد و بدل میکرد! عجیبتر اینکه حتی در آن حالِ بخصوصش توانست با برادرِ حسن حمزه که در عراق اسیر بود ارتباط بگیرد و حرفهایش را برای حسن بگوید و ازش بپرسد که در اسارت چه میکند و حال و روزش چگونه است؛ این یکی دیگر ویژه بود و کم نمانده بود خودمان هم شاخ دربیاوریم.
هر چند میتوان گفت در برابر چیزهایی که ما بعداً از کاظم دیدیم، «#خلسه» اصلاً به حساب نمیآمد و چیز کوچکی محسوب میشد.
راوی : علی داودی
برشی از کتاب #رویای_بانه
خاطراتِ بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
خودش میگفت:
در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم میزدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی مینشستم.
یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمیام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامهای سبز و قامتی کشیده و رعنا.
ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا گشودم و نام او را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیدهام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره غلبه کرد! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و آبی به صورت زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند.. .
تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود.
میگفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟!
هنگامی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش میلرزید و آرام و قرار نداشت.
ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن نفر که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز #امام_زمان ارواحنا فداه نبوده است.
نشانهها خبر از کسی میداد که کَس عالم بود و کَسها بی او ناکس!
به حالش غبطه میخوردیم.
و البته این شک، بعد از خلسه عرفانیاش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛
کاظم چند شب بعد در #خلسه ، به گوشهای از این دیدار و شب نورانی اشاره میکند و آن را تجدید خاطره میکند.
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
⪻✨❉ٜٜٜٜٜٜ͢͜͡ ❉ٜٜٜٜ͢͜͡❉ٜٜٜٜٜٜ͢͜͡ ❉✨⪼
← وضــوی با حــال
توصیفی از #شهید_کاظم_عاملو
شهیدی عارف، با ویژگیهای شهید احمد نیری،
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi
#شهید_کاظم_عاملو به ما میگفت :
اگر خوب باشید دیدن امام عصر(عج) کار مشکلی نیست.
گفت اگر کارهایی که میگم انجام بدید، حتماً به آرزوتون میرسید.
«پاک باشید، با وضو باشید، نماز اول وقت بخوانید و...»
خودش هم بسیار مقید بود که با وضو باشد حتی اگر نیمه شب از خواب بیدار میشد وضو میگرفت و دوباره میخوابید.
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
#امام_زمان 🌹
@shahid_ketabi
در جبهه جنوب که بودیم نوعاً بچهها با کاظم خیلی عَیاق بودند.
یک بار بهش گفتم برایم از نمازشب حرف میزنی؟ اول امتناع میکرد. ولی وقتی اصرارم را دید، زبانش باز شد و چند جمله برایم حرف زد. انقدر زیبا توصیف کرد که هنوز تعابیرش را یادم مانده. میگفت: «آقای فرخنژاد! نمازشب آدمو با ادبو با اخلاق میکنه، اخلاقِ حَسَنه بهش میده. اونوقت خدا میشه استاد اخلاقش. وقتی هم خدا شد استادِ اخلاق کسی، همه چیزشو درست میکنه و کارش رِله میشه.»
از دهنش شکر میریخت.
بعد تعبیر جالبی به کار بُرد؛ گفت: «آقای فرخنژاد! بخدا نمازشب زمینو آسمون رو به هم میدوزه!»
و من هم سعی کردم از همان روز توصیهاش را آویزه گوشم کنم... .
#امام_زمان
#خلسه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قرار_جمعه
برشی از کتاب #رویای_بانه خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع_مجاز_است
@shahid_ketabi