eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
146 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
در یکی از مدارس، دور افتاده یاسوج معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش‌آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد، بقیه دانش‌آموزان شروع به خندیدن و او را مسخره می‌کردند. معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از اعتماد به نفس پایینی برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد. زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش‌آموزان از کلاس خارج شدند، معلّم آن دانش‌آموز را فرا خواند و به او برگه‌ای برگه‌ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچکس در مورد این موضوع صحبت نکند. در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد. هیچکدام از دانش‌آموزان نتوانسته بود حفظ کند. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود. بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. در طول این یک ماه، معلّم جدید هر روز همین کار را تکرار می‌کرد و از بچّه ها می‌خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می‌داد. کم کم نگاه همکلاسی‌ها نسبت به آن دانش‌آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی‌کرد. آن دانش‌آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خِنگ" می‌نامید، نیست، پس دانش‌آموز تمام تلاش خود را می‌کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است که در بیمارستان ابن سینای شیراز شهر صدرا صدها پیوند کبد انجام داده است. این قصه را *دکتر ملک حسینی* در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه اینستاگرامش نوشته، انسان‌ها دو نوعند: نوع اوّل کلید خیر هستند. دستت را می‌گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می‌دهند. نوع دوم انسان‌هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی‌ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می‌کنند. این دانش‌آموز میتوانست قربانی نوع دوم این انسان‌ها بشود که بخت با او یار بود. و آن معلم کسی نبود جز *محمد بهمن بیگی* اَبَر مردی بزرگ که چون ستاره‌ای در دل شبهای سیاه روزگاران درخشید و معجزه کرد. استاد بهمن بیگی نویسنده‌ای چیره دست با ذهنی خلاق و مدیری لایق بود و نشان داد که اگر اراده باشد میتوان مردمی را از فرش به عرش رساند که نمونه آن دکتر ملک حسینی است. روحش جاودان و یادش گرامی. 💐❤️ این داستان واقعی را برای هر کسی که میشناسید ارسال کنید تا تشکری باشد از همه معلمین درستکار ایران زمين 🙏 ‌‌‌‎
📲 فضائلی، عضو دفتر حفظ‌ونشر آثار رهبر انقلاب: آیت‌الله خامنه‌ای تجسس در امور شخصی و خصوصی دیگران در فضای مجازی و حقیقی را جایز نمی‌دانند @Farsna
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ذکر مصیبت حجت‌الاسلام علی سلیمانی بر پیکر پدرش آیت‌الله سلیمانی در شیرگاه زادگاه شهید ▪️عید سال ۱۳۸۱ اخوی ما در سانحه تصادف به رحمت خدا رفتند، تازه فهمیدیم امام حسین جوان از دست داد یعنی چی. دیدیم لحظه لحظه آب شدن ابوی‌مان را بعد از فوت جوانش، ما چشیدیم. ▪️وقتی در ، قائمشهر، شیرگاه ما پشت پیکر ابوی‌مان بودیم و تابوت دست مردم بود فهمیدیم وقتی می‌گفتند سر شهدا دست سپاه بود و بچه‌ها پست سرها، داشتند می‌دیدند یعنی چی. ▪️رقیه جان ما هم مثل تو فرزند شهید شدیم، ولی به ما این مردم شریف دانه دانه تسلیت گفتند و آرامش دادند ولی به تو تازیانه زدند. اگر از غافله عقب می‌اُفتادی کُتکت می‌زند چون دیگه عباس نبود. ▪️رقیه جان؛ وقتی پیکر ابوی‌مان را بردند غسل دادند دیدیم صورتش جای گلوله بود اما بدنش سالم بود. ولی رقیه جان سر بریده برای تو آوردند. ▪️خون صورت ابوی ما را شستند، ولی صورت امام حسین(ع) با همان خونی که ریش ایشان خضاب شده بود با همان خون آوردند. ▪️فقط در یک چیز من با شما (حضرت رقیه) شباهت دارم، دوتایمان دلمان برای پدرمان تنگ شد. جمعه، ٨ اردی‌بهشت ۱۴۰۲. 🆔 @Babol_Babolsar
اویس در نگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اویس قرنی، یکی از سپیدرویان تاریخ است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در گرامی داشت او سخن ها گفته است. آن حضرت در حدیثی، اویس را دوست و یار خود و یکی از بهترین و نیکوکارترین تابعین معرفی می کند. بارها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به دیدار اویس اظهار اشتیاق می کرد و می فرمود: «هر کس او را ببیند، سلام مرا به او برساند». ایشان گاه رو به جانب یمن می کرد و می گفت: «من نسیم خدایی را از سوی یمن می بویم». سلمان فارسی پرسید: ای رسول خدا، این شخصی که بوی خوش او را از یمن می بویی، کیست؟ پیامبر فرمود: «در یمن شخصی است به نام اویس قرنی که در روز قیامت محشور می شود و جمعیت بسیاری را به تعداد افراد و قبیله پرجمعیتِ ربیعه و مُضرّ، شفاعت می کند». سیمای ظاهری اویس در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یاران خویش امر فرمودند که هر یک از شما اویس قرنی را ملاقات کرد، سلام مرا به او برساند و از او درخواست استغفار کند. اصحاب از وی پرسیدند: یا رسول اللّه ، اویس قرنی کیست؟! پیامبر نشانه های وی را این گونه بیان کرد: «اویس چشمان سیاه مایل به کبودی دارد و بین دو کتف او، اثر ماه گرفتگی است. گندم گون بوده و چانه اش کشیده و قامتش معتدل است. ... قرآن تلاوت می کند و اشکش همواره از خوف خدا جاری است. دو جامه کهنه دارد. در زمین گمنام است، ولی آسمانیان او را می شناسند. اگر به خدا قسم خورد، سوگندش پذیرفته است. روز رستاخیز به دیگر مردمان گفته می شود وارد بهشت شوید، ولی به اویس می گویند بمان و شفاعت کن. خداوند به تعداد دو قبیله ربیعه و مُضرّ، شفاعت او را می پذیرد»... اویس در رکاب امیرالمومنین در جنگ صفین به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر این مرجع تقلید در مراسم محضر امام زمان علیه السلام رسید آیت الله«محمد علی اراکی» یکی از علمای بزرگ حوزه علمیه قم است، کسی در تقوی و عظمت مقام علمیش تردید ندارد. مولف کتاب گنجینه دانشمندان در جلد دوم نقل می کند: معظم له فرمودند: دخترم که همسر حجة الاسلام آقای حاج سید آقای اراکی است می خواست تنها به مکه مکرمه مشرف شود و می ترسید نتواند، در اثر ازدحام حجاج طوافش را کامل و راحت انجام دهد. من به او گفتم: اگر به ذکر «یا حفیظ یا علیم» مداومت کنی خدا به تو کمک خواهد کرد. او مشرف به مکه شد و برگشت، در مراجعت یک روز برای من تعریف می کرد که من به آن ذکر مداومت میکردم و بحمدالله اعمالم را راحت انجام می دادم. تا آنکه یک روز در هنگام طواف، بوسیله جمعی از سودانیها ازدحام عجیبی را در طواف مشاهده کردم. قبل از طواف با خود فکر می کردم که من امروز چگونه در میان این همه جمعیت طواف کنم، حیف که من در اینجا محرمی ندارم، تا مواظب من باشد، مردها به من تنه نزنند، ناگهان صدائی شنیدم! کسی به من می گوید: متوسل به «امام زمان»(ع) بشو تا بتوانی راحت طواف کنی. گفتم:« امام زمان» کجا هستند؟ گفت: همین آقا است که جلو تو می روند. نگاه کردم دیدم، آقای بزرگوار پیش روی من راه می رود و اطراف او قدر یک متر خالی است و کسی در آن حریم وارد نمی شود. همان صدا به من گفت: وارد این حریم بشو و پشت سر آقا طواف کن. من فوراً پا در حریم گذاشتم و پشت سر حضرت ولی عصر(ع) می رفتم و به قدری نزدیک بود که دستم به پشت آقا می رسید! آهسته دست به پشت عبای آن حضرت گذاشتم و به صورتم مالیدم، و می گفتم آقا قربانت بروم، ای «امام زمان» فدایت بشوم، و به قدری مسرور بودم، که فراموش کردم، به آقا سلام کنم. خلاصه همین طور هفت بار طواف را بدون آنکه بدنی به بدنم بخورد و آن جمعیت انبوه برای من مزاحمتی داشته باشد انجام دادم. و تعجب می کردم که چگونه از این جمعیت انبوه کسی وارد این حریم نمی شود.
هدایت شده از الحقیقة و الشبهات
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈هشدار👉 مواظب شیطان صفتها در فضای مجازی باشید ملاحظه و نشر بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/3440443394C67242a04af
اهمیت شرکت در مجالس عزاداری حبیب بن مظاهر درمکاشفه ای حبیب بن مظاهر را دیدند که با وجود آنقدر مقامات معنوی میفرماید: ای کاش بار دیگر به دنیا برمی گشتم: و از ایشان پرسیدند که: شما برای چه می خواهید به دنیا برگردید: فرمود: برای سه کار شرکت در مجلس عزای امام حسين علیه السلام، آب دادن به مردم و صلوات بفرستم. منبع:روزنه هایی از عالم غیب،ص187
در مسیر آرامش💞 🌀 دعا بر سر سفره غذا کلینی از حفص بن عمر بجلی روایت نموده که گفت: از وضع ناهنجارِ مالی و ازهم پاشیدگیِ زندگیَم به امام صادق علیه السلام شکایت کردم. امام فرمود: هنگامی که به کوفه رفتی با فروش بالشِ زیرِ سَرَت هم که باشد به ده درهم غذائی آماده کن و مقداری از برادرانَت را به غذا دعوت کُن و از ایشان بِخواه تا درباره تو دعا کنند. حفص گوید: به کوفه آمدم و هرچه تلاش کردم غذائی تهیّه کنم میسّر نشد، تا بالاخره طبق دستور امام صادق بالش زیر سَرَم را فروختم و با آماده ساختنِ غذا، تعدادی از برادرانِ دینیِ خود را دعوت نموده و از ایشان خواستار دعا در حلّ مشکلات زندگیم شدم، آنها هم با صرف غذا دعا کردند. او اضافه کرد: به خدا قسم! جز مدّت کوتاهی از این قضیّه گذشت که متوجّه شدم کسی درِ خانه را می‌زنَد و چون در را باز کردم، دیدم شخصی که با او داد و ستد داشتم و از وی طلبکار بودم به سراغ من آمد و با پرداخت مبلغ سنگینی که به گمانَم ده هزار درهم بود، بدهیِ خود را با من تصفیه و مصالحه کرد و از آن پس پی درپی امرِ من رو به فَراخی و گُشایش نهاد و به رفع سختی و تنگدستی انجامید. [۱] ✍️این حدیث شریف، بیش از هرچیز دیگر بیانگر ارزش برادران دینی و دعای دسته جمعی است، آن هم برسر سفره غذا. همچنان که گویا محبوبیّتِ اطعام مؤمنین است، که امام به حفص دستور فرمود: «بالشِ زیرِ سرت را هم که باشد بفروش... تا مؤمنین برسرِ سفره غذا تجمُّع و دعا کنند». 📚[۱]: کافی، ج ۵، ص ۳۱۴ ؛ بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۳۸۲. ┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄ @arameesh14 ┄┅┅┅🌸🍃🌺┅┅┅┄
هدایت شده از سفیر
امام على عليه ‏السلام: إنَّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدبارا، فإذا أقبَلَت فَاحمِلُوها علَى النَّوافِلِ، و إذا أدبَرَتْ فَاقتَصِرُوا بها علَى الفَرائضِ همانا دلها را روى آوردنى است و روى گرداندنى. پس هر گاه روى آورند، آنها را به انجام مستحبّات وا داريد و هر گاه پشت كردند، به انجام واجبات بسنده كنيد نهج البلاغه حکمت312 🌍 🌐 به سفیــــر بپیوندید👇 🆔 @safir_khabar
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صد پسر در خون بغلتد، گُم نگردد دختری شهید حمیدرضا الداغی شهادت: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ سبزوار، هنگام دفاع از ناموس مردم