22.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👓 یک گزارش بسیار دیدنی و حرفهای و جذاب از دیدار رهبری با مبلغین!
🌹 حتما این کار زیبا را ببینید و نشر دهید!
❗️ روحانیکه ده روستای مرزی را کامل متحول کرده بود و به عشق دیدار رهبری...
https://eitaa.com/alvane
مدافعان بانوی دمشق
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری😔
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟😞
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟😢
❤️🌹🌹
https://eitaa.com/alvane🪴🎋
مدافعان بانوی دمشق🌱🌱🍃🎋
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی😔😔
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خستهایم و دل شکستهایم نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعهام
دوباره صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
Zeyarate-Al-e-Yasin-Farahmand-239770.mp3
12.06M
بسم رب المهدی «عج»
سلام علی آل یاسین
🎤با صدای ملکوتی استاد فرهمند
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر والزمان (عج)
.
خوشا بحال آنان که در کلاس انتظار...
حتی یک جمعه هم غیبت ندارند...
😔😔
اللهم عجل لولیک الفرج..🌹🎋..
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
هدایت شده از مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
نماهنگ خوابم یا بیدار_۲۰۲۳_۰۶_۰۱_۱۰_۱۷_۱۸_۳۵۳.mp3
6.39M
خوابم یا بیدارم
الان که بین حرم تو و علمدارم
🎙 #مهدی_رعنایی
اللهم الرزقنا توفیق زیاره الکربلا 😔💔
اللهم الرزقنا توفیق شفاعة الحسین 💔
😔😔😔😔😔😔😔😔
#ص5
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
#ص۶
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
#ص۷
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
#ص۸
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
اوستکهمنتظرتنشسته . . . 🍃
کسی که غایب است من و توییم !
او حاضرترین شخص جهان است
°•°❤️•°•
#امام_زمان
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
در بحث صله ارحام مردم خیلی مساله دارند.قطع رابطه و قهر بین والدین با فرزندان...بین برادر و خواهران...بین سایر فامیل فراوان داریم!.پدر می گوید دخترم بیست سال پیش ازدواج کرد و من از او خبری ندارم!پدری می گوید عید هیچکس به دیدنم نیامد نه پسرم نه دخترم نه خواهرم...خانم می گوید با اینکه برادرم خانه اش دیوار به دیوار خانه من است ولی چند سال است به دیدنم نیامده!و صدها مورد این چنینی...اما این قطع رابطه ها چون گناه است بدون مجازات نمی ماند!گرفتاری هایی که گاه برای ادم پیش می اید مال همین قطع رحم می باشد!اقایی در زمان طاغوت کارمند یکی از ادارات بود.روزی از مقامات بالا پرونده ای که نزد او بود را از او خواستند.او هرچه گشت پرونده را پیدا نکرد. مقامات باخبر شدند که پرونده را گم کرده او را تهدید کردند.او هم سراسیمه بدنبال حل این مشکل بود.گفتند راه حل مشکلت پیش شیخ رحب علی خیاط است!نزد شیخ رفت و مشکل را گفت!شیخ گفت دامادتان یکسال است از دنیا رفته شما یکبار پیش خواهرت نرفتی!علت مشکل شما این است!او هم سریعا شیرینی و موادغذایی تهیه کرده و برای خواهرش برد.خواهرش گفت بتو می گویند برادر!یکساله شوهرم مرده به من سر نزدی!او عذرخواهی کرد و قول داد جبران کند.فردا وقتی اداره رفت پرونده را پیدا کرد!اری خیلی از گرفتاری های ما مال همین قطع رحم ها و ظلم هایی است که می کنیم!اقای دیگری می گفت مشکلی برایم پیش امده باجناقم سرم کلاه گذاشته و فراریه!منکه اهل نماز و روزه ام پس این مشکل براچی برایم پیش امده؟به او گفته شد حتما یک جایی کوتاهی کرده ای!بعد چند روز گقت درسته.وقتی پدرم مرحوم شد به دلیلی ارث خواهرم را ندادم!اری اگر ارث دیگران را بخوریم منتظر مجازات الهی باشیم.اگر با فامیل مخصوصا والدین قطع رابطه کردیم منتظر عقوبتش باشیم..که خداوند در سوره شوری ایه 30 فرمود ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ .هر بدبختی سرتان بیاید نتیجه عمل خودتان است!
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حالیکه ما خونه نشستیم و به واسطه سیاهنمایی رسانهها خیال میکنیم کفر و ظلم تمام دنیا رو فرا گرفته، یه عده تو قلب آفریقا دارن به ولایت امیرالمومنین(ع) اقرار میکنند!
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
پاسخ امام هشتم عليه السلام به نامهي يكي از زائران
آقا ميرزا حسن لسان الأطباء از اهالي اشرف مازندران نقل كرد در زماني كه حاجي ملا محمد اشرفي از مشاهير علما در زادگاه خود اشرف ( بهشهر ) زندگي ميكرد، من يك بار عازم زيارت حضرت رضا، عليه السلام شدم . براي خداحافظي و امر وصيت نامهي خود خدمت ايشان رفتم و چون دانست كه به زيارت ثامن الائمه عليه السلام مي روم، پاكتي به من داد و فرمود
« در اولين روزي كه به حرم مشرف شدي، اين نامه را تقديم امام رضا عليه السلام كن و در مراجعت جوابش را گرفته، برايم بياور.»
با خود گفتم : يعني چه ؟ مگر امام رضا عليه السلام زنده است كه نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگيرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد كه اين مطلب را به ايشان بگويم و اعتراض نمايم .
هنگامي كه به مشهد مقدس رسيدم، در اولين روز زيارت، براي اداي تكليف نامه را به داخل ضريح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت براي زيارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجي را كه گفته بود جواب نامهام را بگير و بياور، فراموش كرده بودم .
بعد از نماز مغرب و عشا درحال زيارت بودم كه ناگاه صداي مأموري بلند شد كه زائران از حرم بيرون روند تا خدام به تنظيف حرم بپردازند . وقتي نماز زيارت را تمام كردم، متحير شدم كه اول شب چه وقت در بستن است ؟ ولي ديدم كسي جز من در حرم نيست ! برخاستم كه بيرون روم، ناگاه ديدم سيد بزرگواري در نهايت شكوه و جلال از طرف بالا سر با كمال وقار به سوي من مي آيد . همين كه به من رسيد، فرمود : حاجي ميرزا حسن ! وقتي به اشرف رسيدي پيغام مرا به حاجي اشرفي برسان و بگو:
آيينه شو جمال پري طلعتان طلب جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب
در اين فكر بودم كه اين بزرگوار كه بود ؟ كه مرا به اسم خواند و پيغام داد يك مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخي نشسته و بعضي ايستاده به زيارت و عبادت مشغول هستند فهميدم كه اين حالت مكاشفه بوده است . وقتي به وطن مراجعت كردم، يكسره به خانه مرحوم حاجي اشرفي رفتم تا پيغام امام عليه السلام را به وي برسانم همين كه در را كوبيدم، صداي حاجي از پشت در بلند شد كه
« حاجي ميرزا حسن ! آمدي ؟ قبول باشد . آري
آيينه شو جمال پري طلعتان طلب جاروب بزن به خانه و پس ميهمان طلب
سپس افزود:« افسوس ! كه عمري گذرانديم و چنان كه بايد و شايد صفاي باطن پيدا نكردهايم !»
دختر بابا منم، طناز عشق – رفته بابایم سفر شهر دمشق😔🎋
یادم آید آن سحرگاهی که رفت – برنگشته او از آن راهی که رفت
🌹🌹
وقت رفتن هست یادم در وداع – گفت بابا میروم بهر دفاع
گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق – گفت از ناموس شیعه در دمشق
🎋🎋
گفت بابا، زینب آنجا بیکَس است – حضرت زهرا بر او دلواپس است
خون ز غیرت در رگ بابا به جوش – گفت باید او علم گیرد به دوش
🌺🌺
گفت باید تا شود عباس او – از حرم با جان بدارد پاس او
گفت بابا میرود در خاتمه – تا بگیرد انتقام فاطمه
🥀🥀
هست یادم بوسههای آخرش – لحظۀِ قران گرفتن بر سرش
در بغل بگرفت و نازم کرد او – غرقه در سوزوگدازم کرد او
رفت بابا مست عطر یاسها – تا شود همسنگر عباسها🎋🌺
رفت بابایم سحرگاهی دمشق – تا که عباسی کند در شهر عشق
رفته بود او یاری سید علی – گفته بود او زود میآید ولی
عید شد بابا نیامد، راز چیست – گفته مادر کرده او پرواز چیست
گفته مادر رفته بابا آسمان – پیش آقا مهدی صاحب زمان
در تحیُر ماندهام پرواز را – میکنم با خود مرور این راز را
آه، بابایم که بال و پر نداشت – پیکرش هم تازه دیدم سر نداشت
بیسر و بیبال و پر آیا توان – پرکشیدن از زمین تا آسمان
یادم آید بعد از آن روزی که من – لالهای دیدم فریبا در کفن
در کفن پوشیدهای آرام عشق – بر دل او داغ بانوی دمشق
❤️❤️🎋🎋🥀
@alvane
**/آیا عقوبت گناهانمان را می بینیم؟
🎋🎋👇👇👇👇
من و فرهاد از کودکی با هم رفیق بودیم ولی فاصله زیادی بین ما وجود داشت
. او صاحب یک خانواده میلیاردر بود که چندان اعتقاد مذهبی نداشتند.😞
و من در خانواده ای بزرگ شده بودم که اولین چیزی که آموختم نماز🥀🕋🕌 بود. ولی فرهاد مانند خانواده اش بی ایمان نبود.😞
دوستی ما ادامه داشت. سالها بعد فرهاد همراه با خانواده اش به آمریکا رفت. سه سال بعد برای من دعوتنامه فرستاد.
خیلی دلم می خواست پروازم را لااقل 6 روز عقب بیندازم تامثل سالهای گذشته دهه محرم خصوصاً تاسوعا و عاشورا در تهران باشم. ولی تاریخ پرواز بعدی 20 روز بعد بود. برخلاف میلم روز 4 محرم سوار هواپیما شدم و 2 روز بعد به آمریکا رسیدم.
با دیدن فرهاد بال در آوردم. وقتی به فرهادگفتم که دلم می خواست چند روز دیگر در تهران بمانم او خندید وگفت: پسر خوب! دوشنبه عروسی فتانه(خواهر فرهاد) است.
پشتم لرزید و گفتم: دوشنبه عاشوراست.
فرهاد نگران گفت: "راست میگی؟؟؟؟" ناگهان چنان روی ترمز کوبید که نزدیک بود تصادف کنیم.
وقتی که همزمانی عاشورا با عروسی را به خانواده وی گوشزد کردم مرا به مسخره گرفتند. فرهاد سر دوراهی مانده بود. ولی به هر حال عروسی در روز دوشنبه برگزار شد.
من یک راه حل پیداکردم تا به آن جشن نروم. خانواده فرهاد می دانستند که من از کودکی هر وقت دچار خونریزی می شدم تا ساعتها ادامه پیدا می کرد و پزشکان توصیه کرده بودند مراقب باشم که دچار خونریزی نشوم. من آن روز مخصوصاً خون خود را ریختم
ساعت 10 صبح به هوای پوست کندن سیب چاقوی تیز راکشیدم کف دستم و خون فواره زد. کارم به بیمارستان کشید. بستری شدم. ساعت 16 بعداز ظهر فرهادبه دیدنم آمد. در حقیقت آمده بود که از من اجازه بگیرد. او گفت: محسن موقعیت منو درک کن
من فقط یک جمله گفتم: "اگه واقعاً چاره ای نداری لااقل لباس شاد نپوش. مشروب نخور. دنبال رقص و آوازهم نرو"
او قول داد که حرمت عاشورا را حفظ کند.
ساعت 12 نیمه شب خانواده فرهاد همراه عروس و داماد به دنبال من آمدند تا همگی به ویلای پدر فرهادبروند و یک هفته بنوشند و برقصند و شاد باشند.
هرکار کردم نروم نشد. فرهاد گفت: "من به خاطر تو با لباس اسپورت و شلوار لی تو عروسی خواهرم شرکت کردم و با خانواده ام دعوام شد ازت میرنجم."
نمی توانستم تصور کنم در ایران همه در حال عزاداری شام غریبان هستند و من در کنار 9 نفر که همگی مستند عازم ویلا.
داماد که یک جوان تحصیل کرده آمریکایی بود علت ناراحتی ام را پرسید.
واقعیت را برای اوشرح دادم.
دیویدبا احترام زیادبرایم سر تکان داد و گفت: به عقیده شما احترام می گذارم.
باهم عازم شدیم.
فرهاد پرسید: محسن فکرمی کنی ما عقوبت این گناهو بدیم؟ که ناگهان صدای ترمز شدیدی به گوشم رسید و ماشین به ته دره سقوط کرد.
لحظه ای به خودآمدم که چند پیکر خون آلود دراطرافم افتاده بود. درحقیقت بوی خون بود که باعث شد بیدار شوم.
صدای دیوید را که می گفت help
شنیدم و بعد او با 2 نفر دیگر پیدایشان شد. دیوید چندخراش سطحی برداشته بود.
دست و پا وقسمتی از سر وگردنم زیر ماشین مانده بود و عجیب اینکه چیزی حس نمیکردم. هر 8 نفرمان را از لای لاشهای اتومبیل (که کاروان بود)به سختی بیرون کشیدند.
یکی از آن 2 غریبه که بعدها فهمیدم پرستار بود همه را معاینه می کرد.سپس رو به دیوید می گفت: "این مرده"
روی فرهاد مکث کرد و گفت: این زنده است.
من رامعاینه کرد و گفت: متأسفم!!!مرده.
باورم نمی شد. فریاد زدم من زنده ام
ولی صدای مرا نمی شنیدند. به بدن آش و لاشم که نگاه می کردم باور می کردم که مرده ام ولی چرا همه اینها را حس می کردم؟
فرهاد را به بیمارستان بردند.
ناگهان دیدم روح آن 6 نفر از جسمشان جدا شده و هر 7 نفرمان به آسمان نگاه کردیم. نوری عظیم و سبز رنگ که چشم را کور می کرد در هوا پدیدارشد (شاید حرفهایم را باور نکنید و آنها را تخیلات به حساب بیاوید. فقط خدامی داند من چه می گویم)
در این لحظه صدای آسمانی به گوشم رسید که می گفت: "یک نفر از اینها عزادار و سینه زن من است" و بعد قسمتی از آن نور متوجه من شد و باعث شد که هیچ چیز را در اطرافم نبینم و حس نکنم تا....
این فقط می تونه یه معجزه باشه. من 2 بار تورو معاینه کردم حتی پزشک جوانی که فرهاد رو به بیمارستان رساند اعلام کرد: لااقل قلب تو 10دقیقه ازکار افتاده بود نمی فهمم چرا بین اون همه جمعیت تو -فقط تو- زنده موندی؟
اینها را دیوید شوهر فتانه مرحوم گفت.
آنها روز بعد برای بردن جنازه ها می آیند که از یک مأمور می شنوند یک نفرشان زنده است.
فرهاد یک چشمش را از دست داد. او به ایران برگشت و برای همیشه ساکن ایران شد. هرسال برای آمرزش روح خانوادهاش درمحرم 10 شب خرج می دهد
https://eitaa.com/alvane🎋🎋🎋
مدافعان بانوی دمشق
🌹🌹🎋🎋
لطفا تو گروهاتون بفرستین دست بدست بشه
@alvane
🖇 #عاشقانهایبهسبکشهدا💞
♡•به روایت همسر شهید✍🏻
در آغاز فصل عاشقی زندگی شهید
هر کسی چیزی میگفت.
یکی میگفت دویست سکه،🥇
و دیگری میگفت کم است.
بزرگ مجلس گفت:مهریه را کی گرفته
و کی داده،اما به دختر ارزش میدهد.🤷♂
در تمام این حرفها و چانه زنیهای مهریه
من همه حواسم به حسن بود، هر بار که
صدای حضار مجلس بلند میشد🗣 وصدای
دیگری بلندتر،حسن غمگین و
غمگینتر میشد،😞
و هر لحظه ناراحتیاش بیشتر میشد،🥀
تا اینکه صبرش سرآمد و به پدرم گفت
حاج آقا اجازه میدهید من با فاطمه خانم🧕
چند دقیقه خصوصی صحبت کنم،🍃
وقتی به اتاق رفتیم گفت: کالا که نمیخواهم
بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم،
یک پیشنهاد میدهم،اگر شما هم راضی باشید،😇
به حضار مجلس هم همان را می گوییم. 👌🏻
نظرت با هفت سفر عشقـ💞:
قم، مشهد، سوریه، کربلا،😍
نجف، مکه، مدینه چیست؟
و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی...🌸
#شهیدحسنغفاری🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🚨شگفتانه چاوشی خواننده کشورمان در وصف حاج قاسم🚨
موسیقی، متن و تشبیه ها و تصویرسازی از سردار فوق العاده زیباست!!!» ۱۴٠۲/۴/۲۴
@alvane