ﻋﺎﺷﻘـےﺭﺍﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ
ﺯﻧﺪڱـےﭼﻨﺪﺑﺨﺶﺍﺳتـــ؟
ڱفت:ﺩﻭﺑﺨﺶ،
ڪودڪےﻭﭘﯿﺮے
ڱفتند : ﭘﺲﺟﻮﺍنــےﭼﻪ؟
ڱفت:ﻓـﺪﺍےﺣﺴﯿـﻦ
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺🎥 تذکر امام خامنهای به مداحان و عزاداران: آیا درست است عظمت امام حسین (علیهالسلام) را در یک مجلسی تبدیل کنیم به کار سبک و لخت شدن و بالا و پایین پریدنها؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداح عراقی چه غوغایی برای آقا ابوالفضل العباس علیه السلام از زبان مادرش حضرت ام البنین به زبان فارسی ، به پا میکنه
من بکی او ابکی فله الجنه
حاج آقای قرائتی در یکی از سخنرانی ها بیان کردند:
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ میگویند: ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه… نماز هم نخوندی نخون… روزه نگرفتی نگیر… به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره، موهاتو هم بزاری بیرون زننده لباس بپوشی اشکال نداره، فقط سعی کن دلت پاک باشه !!!
ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ :
ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ ] ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :
[ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ] ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ . ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻢ ﺩﻝ؛ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ
در پایان باید گفت ادعای پاکی دل از سوی کسی که به دستورات قطعی خداوند عمل نمیکند و اهمیتی برایشان قائل نمیشود، کاملا اشتباه و نادرست است، خود را نفریبیم.
یه رَسمِ قدیمی
تویِ بازارِ طَلا فروشا هَست
که روزِ سوم #محرم
گوشواره نمی فروشن ... 😭
#یابنتَالحسیـــــݩ
#نماز_شب
💠آیت الله حق شناس(ره)
🔸خدا شاهد است من همه اش می خواهم دل شما را توجه بدهم، به استفاده از وقت سحر...
👌بلند شو! اصلا پرودگار به واسطه این برخاستن، درد را از شما، از بدن شما برطرف می کند. رزق شما توسعه پیدا می کند، دنیا و آخرت شما آباد خواهد شد.
📚مواعظ 2 ص 87
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم.
#امام_زمان
روزای جمعه وقتی خونه بود، هی تو خونه میچرخید و این شعر رو میخوند،
🍃بیا مهدی بیا دورت بگردم
🍃بیا تا دست خالی برنگردم
گاهی وقتها هم آخر شعرش میگفت:« خدایا کی نوبت ما میشه فدای امام زمان بشیم»
حالش را که دیدم فهمیدم پایش به جبهه برسه شهید میشه!
از مهمانیهای فامیلی تا صف نانوایی و بقالی محله به هرکسی میرسید میگفت: « دعا کنید من شهید بشم واسه امام زمان »
آخرشم به آرزویش رسید!
روایتی از شهیداحمد امینی تهرانی
به نقل مادر گرانقدر شهید
📔هجرت از حجره
دیدار مقدس اردبیلی با امام زمان علبه السلام
جماعتی از علما، از سید فاضل امیر علّام برای من (علامه مجلسی) حکایت کردند که گفت: در یکی از شب ها در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. آن موقع قسمت عمده شب گذشته بود. در اثنایی که در صحن گردش می کردم، دیدم شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین علیه السلام می رود. وقتی نزدیک رفتم، دیدم استاد بزرگوارم ملا احمد اردبیلی است. خود را از وی پنهان نگاه داشتم تا این که به طرف درِ حرم آمد. در بسته بود، ولی به محض رسیدن او، باز شد و او وارد حرم گردید. شنیدم که سخن می گوید؛ مثل این که با کسی درگوشی حرف می زند. آن گاه از حرم بیرون آمد و در بسته شد. من هم پشت سر او رفتم، تا از شهر نجف خارج شد و به سمت مسجد کوفه رفت. من دنبال او بودم، ولی او مرا نمی دید.
همین که وارد مسجد کوفه گردید، به سمت محرابی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آن جا شهید شد رفت و مدتی در آن جا ایستاد و سپس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد. من هم چنان پشت سر او بودم تا این که به نزدیک مسجد حنانه رسیدیم. در آن جا سرفه ام گرفت، به طوری که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا شناخت. پرسید: تو میرعلّام هستی؟ گفتم: آری. گفت: این جا چه می کنی؟ گفتم: از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می دهم آن چه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید! گفت: می گویم، ولی به این شرط که تا من زنده ام، به کسی نگویی! وقتی به وی اطمینان دادم، فرمود: در پاره ای از مسائل علمی فکر می کردم و حلّ آن برایم مشکل می نمود. به دلم افتاد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم و حلّ آن مشکل را از آن حضرت بخواهم. هنگامی که به درِ حرم رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته به رویم گشوده شد و داخل حرم شدم و از خداوند خواستم که شاه ولایت جواب سؤالم را بدهد. ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان توست. من هم به کنار محراب آمدم و آن حضرت را آن جا دیدم. مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اینک به منزل برمی گردم(بحار الأنوار، ج 52، ص 174)
ناصرالدین شاه یکی ازشاهان ظالم بود که به کشور ما خسارت های بزرگی وارد کرد از قرارداد رژی گرفته تا کشتن امیرکبیر. ناصرالدين شاه يکي از نمادهاي وادادگي در مقابل بيگانگان است. شاهي ضعيف و بي بنيه در روابط خارجي. از فرنگ فقط سه سفرش را فهميد. در مقابل انگليسي ها آنقدر بي مايه عمل کرد که افغانستان را از او ستاندند و براي به دست آوردن پول، امتيازي همه جانبه به رويتر بازرگان انگليسي داد. حرمسرای او با بیش از صد و خورده ای زن...پسران او کامران میرازا و ظل السلطان که جنایات انها در حق مردم ایران در کتابها نوشته شده است و....در مساله تنباکو ،علمایی را که مخالفت می کردند به چوب می بستند و فلک می کردند ..سید جمال اسدابادی را به ایران دعوت کرد تا اصلاح ایجاد کند اما بعد چندی او را با وضع فجیعی از ایران اخراج کردو....لذا پرونده ناصرالدین شاه از ظلم و ستم ،پرونده سنگینی است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش دختران تهرانی به «ون حجاب» در میدان ولیعصر (عج)
تنشها در عراق بالا گرفت
▪️بهگزارش منابع آگاه عراقی، درپی توقف کاروان بنیهاشم در نزدیکی کربلا، عبیداللهبنزیاد نامهای به حُرّ نوشته و در آن دستور داده حسینبنعلی و خاندانش را در بیابانی بیآبوعلف مستقر کند.
▪️حر بلافاصله این دستور را به اطلاع حسینبنعلی رسانده است. گفته میشود یکی از یاران حسین به نام زهیربنقین پیشنهاد کرده با سپاه حر بجنگند تا بتوانند از آنجا خارج شوند؛ اما امامشان گفته که او آغازگر هیچ جنگی نخواهد بود.
▪️سپاه حر کاروان بنیهاشم را به مسیری دور از کوفه هدایت کرد تا اینکه به کربلا رسیدند. حسینبنعلی وقتی از نام آنجا باخبر شده دستور داده کاروان در همانجا مستقر شود. شاهدان عینی میگویند او تمام زمینهای آن منطقه را نیز از صاحبانش خریداری کرد.
▪️پس از این ماجرا عبیدالله در نامهای مستقیم به خود حسینبنعلی اعلان جنگ کرده و گفته اگر با یزید بیعت نکند او را خواهد کشت. تحلیلگران میگویند این تحرکات احتمالا به جنگی بزرگ منجر خواهد شد.
▪️ساعاتی پس از این خبر و درپی افزایش تنشها، عمربنسعد که با حکم خلافت ری راهی این منطقه بوده، با دستور عبیدالله مجبور شده برگردد تا مقابل حسین صفآرایی کند. برخی منابع گفتهاند پسر سعد ۴ هزار نظامی بههمراه خود دارد.
صبر و استقامت
/یا ایها الذین امنوا استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین
صبر و شکر تمام ایمان
1.حدیثی از رسول خداست که ایمان دو نیمه دارد. نیمی صبر و نیمی شکر است/////////زینب الگوی صبر و استقامت///
سلام بر تو اى كسى كه صبر شد حقیر تو
ندیده بعد فاطــمه جهان زنى نظیر تو
اثار عجیب صبر در سعادت و یا در بدبختی انسان
1 اگر پیامبر اسلام صبور نبود به اهدافش نمی رسید...بفرموده پیامبر عزیزمان علامت صبر انست که ادم به خدا اعتراض نمی کند!
طبق قول مشهور پیامبر شش تا فرزند که دوتا پسر و چهارتا دختر بودند ،داشتند که پنج تای انها قبل از پیامبر از دنیا رفتند و حضرت زهرا باقی ماندند که ان حضرت هم 75یا 95 روز بعد از پیامبر،بشهادت رسیدند.و خود پیامبر عزیزمان فرمودند بلاهایی که بر من وارد شد از همه پیامبران بیشتر بوده است.اما پیامبر اسلام بر همه بلاها صبر کردند و هرگز اعتراضی ننمودند.
خداوند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را با صبر امتحان نمود و حضرتش بخوبی از این امتحان الهی پیروز بیرون آمدند. اگر امیرالمومنین 25سال خانه نشینی را تحمل نمی کرد . بیست و پنجسال که فرمود :
فصبرت و في العين قذى، و في الحلق شجا،
مانند خار در چشم و استخوان در گلو بود،اگر حضرت صبوری نمی کرد،در منصب امامت پیروز نمی شد..اگر امام حسین علیه السلام صبور نبود درقیامش موفق نمی شد.
اگر زینب کبری صبور نبود اوهم سربلند بیرون نمی امد
اگر پیامبران و اولیاء خدا صبر نداشتند از عهده امانت الهی بر نمی امدند.
بدون صبر و استقامت ادمی پیروز نمی شود.
2.اکثرمردم در امتحان صبر مردود می شوند.
خانواده ای پسری داشتند قاری قران.اما پسر در سانحه ای کشته شد. خانواده پسر، نماز را ترک کردند و با خدا قهر نمودند.
عده ای دیگه بخاطر مصیبت هایی که برایشان پیش امد نماز رو ترک کردند . مسجد رو ترک کردند.
پیرزنی اهل مسجد بود ولی پسرش در تصادف کشته شد. پیرزن دیگه مسجد رو ترک کرد
از این افراد زیاد هستند که چون دچار مصیبت شدند یا اینکه حاجت انها براورده نشد،با خدا قهر کردند و البته خیلی خسارت کردند و در امتحان الهی مردود شدند
3.خانمهای زیادی هستند که مورد اذیت شوهر و خانواده اش قرار می گیرند اینها باید از صبر و نماز کمک بگیرند.
4.خانمی گفته بود چه دعائی بخوانم تا صبرم زیاد شود؟خوب است این ایه را زیاد بخواند:ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین
و زندگی حضرت زینب کبری رو مطالعه کنه.
5.در هر جامعه ای که صبر زیاد شود امار طلاق و درگیری کاهش می یابد
41.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آفرین به این مداح
در این آدم های انقلابی و پرتلاش می تواند نفوذی هم باشد
👌 بهشت مجانی ، جهنم پولی
✍پیر مرد دانایی به نوه اش گفت : فرزندم تا حالا دانسته ای که بهشت مجانی است و دوزخ را باید با پول خرید. نوه اش گفت : پدربزرگ چگونه بهشت مجانی است اما دوزخ رو باید با پول خرید ؟؟؟؟
پیرمرد گفت؟ پسرم نماز و روزه و کارهای نیک ، بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی و بهشت مجانی به دست می آید ؛ اما شراب و زنا و قمار و ربا بابتشان پول پرداخت میکنی پس جهنم را باید با پول خرید
💥قضاوت با شما؛: کدام بهتر است؛
بهشت ؟؟ ((مجانی ))
جهنم ؟؟ ((پولی))
#التماس_دعای_فرج 🤲
عالم همه قطره و درياست حسين ، خوبان همه بنده و مولاست حسين ، ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ، از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسين
امروز همه اومدن با ابی عبدالله وداع کردن،اما رباب از دور نگاه میکرد،جلو نیومد،حیا کرد...اما تو مجلس یزید وقتی نانجیب با چوب خیزران بر لب و دندان میزد،یه وقت دیدن حضرت رباب دوید سر رو بغل کرد،هی آروم داره نوازش میکنه...وقتی برگشتن خرابه...حضرت زینب سئوال کرد، رباب ندیده بودم هیچ وقت اینقدر بیقرار بشی؟ گفت: خانم معذرت میخوام ازت...دست خودم نبود... آخه اون لحظهی آخر که داشت وداع میکرد خیلی دوست داشتم بیام، دستای حسین رو ببوسم ...باهاش خداحافظی کنم... بی بی جان از شما حیا کردم، دیدم الان داره با چوب خیزان میزنه...............................................آبروي حسين به كهكشان مي ارزد ، يك موي حسين بر دو جهان مي ارزد ، گفتم كه بگو بهشت را قيمت چيست ، گفتا كه حسين بيش از آن مي ارزد
💠 باغ وحش درون
درون هر کس یک باغ وحش بزرگ و تمام است. بیخود نیست که اسم این نفس را نفس حیوانی گذاشته اند. حیوانات زیادی آنجا زندگی می کنند. اگر کسی در باغ وحشش، گرگش فرمانروایی کند، درنده ای خشن است. اگر روباهش فرمانروایی کند، مکار و حیله گر است. اگر الاغش بارز باشد، احمقی بله قربان گو و بارکش است. اگر مارش، خطرناک و غیرقابل اعتماد است. اگر موشش، جمع کننده ای طماع و پنهان کار است. اگر خوکش، بنده ی شهوت و بی بند و باری است. اگر طاووس اش، عاشق شهرت و خودنمایی است... خلاصه هر حیوان، صفت بارزی دارد که در رفتار شخص نمایان می شود. البته همیشه یک حیوان سوار بر کار نیست و با تغییر شرایط، پست حیوانات نیز عوض می شود. اما بطور معمول همواره یکی دو حیوان بارزترند. مبارزه اصلی یک سالک با حیوانات درونش است. او تک تک آنها را شناسایی کرده، رام و مطیع نموده و از ریاست و تفوق طلبی می اندازد. سالک اجازه نمی دهد که هیچ حیوانی از درون بر او فرمانروایی کند. فرمانروای او، نور خِرَد اوست.
✨@alvane🌿🌿
برای نزدیک شدن به اباعبدالله
از کم شروع کنید؛ به زیارت امامحسین
علیهالسلام بروید حتی شده از بالای
پشت بام - یا نشسته - یا بعد از نماز
صبح یک سلام، به حضرت بدید. سعی
هم بکنید سالی یک سلام بیشتر بدید
به خدا قسم هیچ ضرر نمیکنه آدم...
#استادصفاییحائری
#امام_حسین
@alvane🌿🌿🌟🎶🎵
تشرف ایه الله مرعشی به محضر امام حسین علیه السلام
🕊🕊🕊🌿
::آيت الله مرعشي نجفي فرموده اند
: «در سال 1339 قمري (يك سال پس از درگذشت پدرشان) هنگامي كه در مدرسه ي قوام نجف اشرف
🌿🌿🌿
، طلبه بودم و در آن زمان كتاب حاشيه ي ملا عبدالله يزدي، در منطق را تدريس مي كردم، زندگيم به سختي و مشقت اداره مي شد و هيچ راه فراري از دست فقر و تنگدستي نداشتم. هجوم ناراحتي ها عبارت بودند از:
😔😔
1- اخلاق ناپسند برخي از معممين كه به بيوت مراجع رفت و آمد داشتند. از رفت و آمد آنها به منزل مراجع براي من سوء ظني به همه ي مردم پيش آمده بود، چنان كه با كسي ارتباط برقرار نمي كردم و حتي نماز جماعت را پشت سر افراد عادل نيز ترك كرده بودم.
2- يكي از منسوبين من به شدت از تدريس من جلوگيري مي كرد و به استادم نيز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد!
😔
3- مبتلا به بيماري حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بيماري حالت كند ذهني و نسيان برايم پيش آمده بود.
4- بينايي چشمهايم بسيار كم شده بود.
5- از تند نوشتن عاجز شده بودم.
6- گرفتار فقر شديد و تنگدستي بودم.
7- در قلبم دائما نوعي بيماري روحي احساس مي نمودم.
8- تدريجا تزلزلي در عقيده ام نسبت به بعضي از امور معنوي، روي مي داد.
9- اميد داشتم خداوند سفر حج بيت الله الحرام را نصيبم كند، به شرط آنكه در مكه يا مدينه بميرم و در يكي از اين دو شهر دفن شوم.
10- خداوند توفيق علم و عمل صالح را با همه ي گستره ي آن به من عنايت كند.
آن مشكلات و اين آرزوها، لحظه اي مرا آرام نمي گذاشت، از اين رو به فكر توسل به سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام افتادم و به كربلا رفتم؛ در حالي كه از مال دنيا فقط يك روپيه داشتم و با آن، دو قرص نان و كوزه اي آب خريده بودم! وقتي وارد كربلا شدم به جانب نهر حسيني رفتم و غسل كردم و سپس به حرم شريف رفتم و پس از زيارت و دعا، نزديك غروب بود كه به غرفه ي كليددار حرم، سيد عبدالحسين، صاحب كتاب «بغية النبلاء في تاريخ كربلا»، رفتم.
او از دوستان پدرم بود. و از او اجازه خواستم كه يك شب در حجره ي وي بمانم. چون ممنوع بود كه كسي شبها در حرم مطهر باقي بماند! ايشان موافقت كرد و من آن شب در حرم ماندم و پس از تجديد وضو به حرم مشرف شدم فكر كردم كه در كدام مكان از حرم شريف بنشينم. معمول اين بود كه مردم در طرف بالاي سر مي نشستند، ولي من فكر كردم كه آن حضرت در دوران زندگي خود به فرزند خويش حضرت
علي اكبر عليه السلام متوجه بوده اند. پس قطعا پس از شهادت نيز به سوي فرزند خود نظر دارند، از اين رو در قسمت پايين پاي آن هنگام پدرم را ديدم كه نشسته بود و تعداد سيزده رحل قرآن در كنار وي بود. در جلو او حضرت و در كنار قبر حضرت علي اكبر عليه السلام نشستم.
اندكي از جلوسم نگذشته بود كه صداي حزين قرائت قرآن را از پشت روضه ي مقدسه شنيدم. به آن طرف متوجه شدم، در آن هنگام پدرم را ديدم كه نشسته بود و تعداد سيزده رحل قرآن در كنار وي بود. در جلو او نيز رحلي بود و قرآني بر آن قرار داشت و پدرم قرائت مي كرد!
نزد پدرم رفتم و دست ايشان را بوسيدم و از حال ايشان پرسيدم! با تبسم پاسخ داد كه در بهترين حالت و برخورداري از نعمت هاي الهي است. پرسيدم: در اينجا چه مي كنيد؟ جواب داد: ما چهارده نفريم كه در اينجا مشغول تلاوت قرآن مجيد هستيم! پرسيدم: آنها كجا هستند؟ فرمود: به خارج حرم رفته اند. سپس با اشاره به رحلهاي قرآن، آن سيزده نفر را معرفي كرد كه عبارت بودند از علامه ميرزا محمد تقي شيرازي، علامه زين العابدين مرندي، علامه زين العابدين مازندراني و اسامي بقيه ي آنها را نيز گفت كه به خاطرم نمانده است.
سپس پدرم از من پرسيد كه تو براي چه كاري به اينجا آمده اي، در حالي كه الان ايام درسي است؟ علت آمدنم را برايش شرح دادم. سپس به من امر كرد كه بروم و حاجتم را با امام حسين عليه السلام در ميان بگذارم! پرسيدم: امام كجا هستند؟ گفت: در بالاي ضريح هستند. تعجيل كن، زيرا امام عليه السلام قصد عيادت زائري را دارند كه در بين راه بيمار شده است! بلند شدم و به طرف ضريح رفتم و آن حضرت را ديدم، اما برايم ممكن نبود كه درست به صورت ايشان نگاه كنم. زيرا چهره ي مبارك آن حضرت در هاله اي از نور پنهان بود!
به حضرت عليه السلام سلام كردم. ايشان جوابم را دادند و فرمودند: به بالاي ضريح بيا! عرض كردم: من شايستگي ندارم كه به نزد شما بيايم! پس به من اجازه دادند كه در مكاني كه ايستاده ام، بمانم. آنگاه بار ديگر به آن حضرت نگاه كردم. در آن هنگام تبسمي مليح بر لبانشان نقش بست و از من پرسيدند: چه مي خواهي؟ من اين شعر فارسي را قرائت كردم:
آنجا كه عيان است
چه حاجت به بيان است؟
آن حضرت قطعه اي نبات به من عنايت كردند و فرمودند: تو ميهمان ما هستي.
ایه الله شیخ محمد تقی املی فرمودند: «در حدود چهل سالی سن داشتم که رفتم قم. روز عاشورا بود و در صحن مطهر حضرت معصومه (س) روضه میخواندند. خیلی متأثر شدم و زیاد گریه کردم. بعد از آن، آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور: «السلام علی اهل لا اله الاّ الله...» را خواندم.
در این هنگام دیدم: تمام ارواح، روی قبرهایشان نشستهاند و همگی گفتند: علیکالسلام. شنیدم زمزمهای داشتند. مثل این که دربارۀ امام حسین علیه السلام و عاشورا بود
ادامه داستان تشرف ایه الله مرعشی نجفی محضر امام حسین علیه السلام:سپس فرمودند: «چه چيزي از بندگان خدا ديده اي که به آنها سوءظن پيدا کرده اي؟!» با اين سؤال در من يک دگرگوني پيدا شد و احساس کردم که ديگر به کسي سوءظني ندارم و با همه ي مردم ارتباط و نزديکي بسياري دارم و فردا صبح، موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحي که نماز مي خواند، اقتدا کردم و هيچ ناراحتي و بدگماني در من نبود. سپس حضرت فرمودند: «به درس خود بپرداز، زيرا آن شخص که مانع تدريس کردن تو بود، ديگر نمي تواند کاري بکند». چون به نجف اشرف بازگشتم، همان شخصي که از نزديکانم بود و مانع درس من مي شد، خودش به ديدنم آمد و گفت من متوجه شدم که تو جز تدريس کردن، راه ديگري نداري! آن حضرت مرا شفا داد به طوري که بينايي ام قويتر شد و به حافظه ي عجيبي نيز دست يافتم.
سپس آن حضرت قلمي را به من بخشيدند و فرمودند: «اين قلم را بگير و با سرعت بنويس!» پس از آن، ناراحتي قلبيم نيز برطرف شد. همچنين آن حضرت برايم دعا کردند که در عقيده ام نيز ثابت قدم بمانم. ديگر حاجاتم را نيز برآورده ساختند. غير از مسأله ي حج که اصلا متعرض آن نشدند! شايد به دليل شرطي که در سفر کردن به حج گذارده بودم، آن حضرت اشاره اي به آن موضوع نکردند.
سپس با آن حضرت وداع کردم و به نزد پدرم بازگشتم و از پدرم پرسيدم: آيا حاجتي و امري داريد يا خير؟ پدرم گفت: براي تحصيل علوم اجداد خود، بيشتر کوشش کن و نسبت به پدر و خواهرانت مهربان باش و بدهکاري اندکي به عبدالرضا بقال بهبهاني دارم، که آن را پرداخت کن!
من به نجف اشرف بازگشتم، در حالي که همه ي آن ناراحتي ها و سوءظنها از بين رفته بود( کرامات مرعشيه به نقل از «قبسات» ص 102 )
مرحوم کوثری فرمود
😢😔😔
: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم.
تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشهای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم.
شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم.
در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم...
در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست!
@alvane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزق خاص محرم
#سخنران.استاد عالی
#محرم
#السَّلامُ عَلَیکَ یا أباصالِحَ المَهدی(عج)
😔😔
آجَرَکَ الله، فی مُصیبَتِ جَدِّکَ الحُسین(ع)...
أحسَنَ اللهُ لَکَ العَزاء....فی مُصیبَتِ جَدِّکَ الغَریب، فی مُصیبَتِ جَدِّکَ العطشان.
@alvane🎵🎵🎵