eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
168 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
146 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
**شهید عبدالمهدی کاظمی* 🔴 آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. 🔷آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️ دوباره آیت الله پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد 🔶 فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. 🔷شما يكي از سربازان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. ؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به رسید. 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات رفاقت تا شهادت
18.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️خیلی مهم ♦️تمام مسیحیان جهان، یا بهتر بگوییم اکثر آنهایی که با پاپ دیدار می کنند، دست ایشان را می بوسند! به استثنا این خانواده که پاپ دست آنان را می بوسد! کیست این خانواده که عالی ترین مقام دین مسیحیت پیش آنها خم می شود!؟ 🔹️این خانواده روتشلد یهودی الاصل و مالک بانک جهانی، این خانواده در یک جزیره دور افتاده و البته با تمام امکانات مدرن ، آنها مالک بیشتر طلاهای دنیا هستند! 🔹️این خانوده با قیمت های طلا، نفت و دلار بازی می کنند و هر آنکس یا هر کشوری که بخواهند را از قله به زیر می کشند! 🔹️این خانواده بندرت یا بهتر است بگوییم هیچوقت در دید رسانه ها ظاهر نمی شوند! دارایی کل این خانواده ۵۰۰ تریلیون دلار است!
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ آیا می‌دانید چرا مچ پا و دست و دکمه مانتوها در مد جدید لباس‌ها باز است؟ ⤴️ لطفاً این ۴ دقیقه کلیپ که ارزش دیدن برای حفظ شخصیت انسان دارد را ببینید تا بیشتر آگاه شوید. فلسفه شلوار کوتاه لباس قوم لوط
⭕️امام سجّاد عليه السلام: 🔸أنَا ابنُ مَنَ بَكَت عَلَيهِ مَلائِكَةُ السَّماءِ أنَا ابنُ مَن ناحَتْ عَلَيهِ الجِنُّ فِي الأرضِ و الطِّيرُ فِی الهَواءِ. 🔹من پسر كسى هستم كه فرشتگان آسمان بر او گريستند؛ من پسر كسى هستم كه جنّيان در زمين و پرندگان در هوا بر او نوحه سرايى كردند. 📕بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۴ #
حضرت : فردای قیـامت که هیچ چیز از انسـان نمی خرند بر سید الشُّهدا را مثل دُرّی برایش نقد می کنند . کتاب رحمت واسعه ص ۲۵۷
زن مرجع تقلید شوهرش را کتک می زد! عالمی وقتی خانه می رفت همسرش کتکش می زد... مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‌ترین فقیهان عالَم تشیع بوده است، در حدی که علمای بزرگ شیعه از قول او نقل کرده‌اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب‌های فقهی شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه‌ام دارم، همه را بیرون می‌دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود. اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقی می‌کند ولی خیلی هم خبر از داستان نداشتند. اینقدر در مقام جست‌وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهی، این فقیه عالیقدر گاهی که به داخل خانه می‌رود، همسرش حسابی او را کتک می‌زند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند و گفتند: آقا ما داستانی شنیده‌ایم از خودتان باید بپرسیم. آیا همسر شما گاهی شما را می‌زند؟! فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوی‌البنیه هم هست، گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد. گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمی‌دهم. گفتند: اجازه بدهید ما زنانمان را بفرستیم ادبش کنند. گفت: این کار را هم اجازه نمی‌دهم. گفتند: چرا؟ گفت: این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‌های خداست چون وقتی بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد. همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود! این چوب الهی است، این باید باشد!
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی* دل بی تو به تنگ آمد وقت است که باز آیی دائم گل این بُستان شاداب نمی ماند* دریاب ضعیفان را در وقت توانایی آقای دکتر سعادت که یکی از افراد اطاق عمل بیمارستان آیت اللّه صدوقی می باشد، این قضیه را نقل می کنند که در زمان جنگ تحمیلی عزیزانی که در جبهه مجروح می شدند آنها را با هواپیما به شهرها و بیمارستانها انتقال می دادند منجمله بیمارستان صدوقی. یک روز عده ای از عزیزان را به بیمارستان ما انتقال دادند طبق معمول گروه پزشکی آمدند و یکی یکی مجروح ها را معاینه و دستورات لازم را در پرونده اش ثبت می کردند و طبق دستور صادره وارد عمل می شدند تا به جوانی رسیدند که او از ناحیۀ دو پا مجروح بود. اطباء متّحداً گفتند هر چه زودتر باید دو پایش را از زانو قطع کنیم وگرنه عفونت بالاتر می رود و مجبور می شویم از بالاترقطع کنیم. این موضوع را به او گفتند او قبول کرد و گفت راضیم به رضای خدا. بعد سؤال کرد چه موقع میخواهید عمل جراحی کنید؟ گفتند: فردا اول وقت، گفت: فردا چند شنبه است؟ گفتند: دو شنبه. گفت: برای سه شنبه عمل کنید، گفتند: عفونت بالاتر میرود باید بالاتر را قطع کرد، گفت: به مسئولیت خودم و نوشته داد. لذا روز سه شنبه خواستند او را به اطاق عمل ببرند، گفت: اول مرا به حمام ببرید، گفتند: آب برای زخمها ضرر دارد و اطباء اجازه نمی دهند. گفت: من هم به هیچ عنوان در اطاق عمل حاضر نمی شوم، هر چه با او صحبت کردند، حاضر نشد. مجدداً از او نوشته گرفتند و اجازه دادند، لذا همراه او، با برانکاه او را به طرف حمام برد، از او سوال کرد که چه لزومی دارد که به حمام بروی، در حالی که اینقدر برای شما ضرر دارد؟ در جواب گفت: هر هفته روز های سه شنبه عازم مسجد مقدس جمکران می شدم، و قبل از حرکت غسل زیارت می کردم، می خواستم طبق هر هفته غسل کنم. او را در حمام بردم کمک کردم لباسهایش در آورد و گفت می خواهد بعد از غسل همانجا نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوانم. مرا بیرون کرد، پشت در صدای او را می شنیدم که می گفت آقا پاهایی که در خانه ات حرکت می کرد و با شما درد دل می کرد میخواهند از بدنم جدا کنند تو را به آن آبله های پاهای عمه جانت حضرت رقیه سلام الله علیها اگر صلاح می دانی از خدا شفای مرا بخواه، از اینکه پاهایم را می بُرند ناراحت نیستم، از اینکه دیگر نمی توانم در خانه ات را ه بروم و برای مادرت و جد بزرگوارت ناله بزنم ناراحتم. از صدای نالۀ او هر کس از آنطرف عبور می کرد، از سوز ناله او می ایستاد. پشت درِ حمام جمعیت ایستاده بودند و به ناله های او گوش می دادند همه با گریه، برای او دعا می کردند. بعد از دقایقی، دیگر صدایی نیامد همه ناراحت شدند و گفتند شاید از دنیا رفته، به در زدند و خواستند در را باز کنند نتوانستند، بعد از چند دقیقه جوان در را باز کرد و دوان دوان دوید به طرف اطاقش و درخواست کرد که لباسهای شخصی مرا بیاورید گفتند: چطور شد؟ پاهایش را نشان داد، پاهایی که مجروح بود، بدون هیچ گونه زخم و دردی سالم شده بود، گفت: با گفتن یا بقیه اللّه خوابم برد و در عالم خواب، خدمت آقا حجه بن الحسن شرف یاب شدم، به من فرمودند: تو زائر و میهمان شب های چهارشنبه من هستی، ما کسی که رفتار و کردار و گفتار و اعمالش برای ما باشد، اگر در گرفتاری از ما درخواستی داشته باشد، حاجت او را از خدا درخواست می کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نقل مکاشفه ای شنیدنی از حاج آقا نجفی قوچانی در کربلا از زبان استاد مسعود عالی
چرا به زيارت مادرم نرفتى ؟ مرحوم حاج عبدالرسول على الصفار، تاجر معروف ، و رئيس غرفه تجارت بغداد، نقل كرد: در حدود سالهاى 1329 شمسى به خانه خدا و زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت گراميش (صلوات الله عليهم اجمعين ) مشرف شدم ، رفقاى ما در اين سفر يكى سيد هادى مگوطر از سادات محترم ، از روساى عشاير فرات ، و از مردان انقلابى بود و ديگرى شيخ عبدالعباس آن فرعون ، رئيس عشاير آل فتله ،كه يكى از بزرگترين و ريشه دارترين عشاير فرات اوسط در عراق مى باشند. براى تشرف به زيارت قبر پاك پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله و قبور اهل بيت پاكش (صلوات الله عليهم اجمعين ، وارد مدينه منوره شديم و چند روز در آن خاك پاك اقامه گزيديم . عصر يكى از روزها طبق عادت معمول قصد زيارت قبور پاك ائمه عليهم السلام در بقيع غرقد را كرديم . بعد از پايان مراسم زيارت ، به زيارت قبور منتسبين به اهل بيت عليهم السلام و بعضى از اصحاب و ياران گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله پرداختيم تا به قبر فاطمه ، دختر مزاحم كلابيه يعنى حضرت ام البنين مادر حضرت عباس عليه السلام رسيديم ، به عبدالعباس آل فرعون گفتم : بيا، تا اين بانوى معظم ام البنين مادر حضرت عباس عليه السلام را نيز زيارت كنيم . ولى او يك مرتبه با كمال بى اعتنايى گفت : بيا برويم و بگذريم ، مى خواهى كه ما مردان اين رقعه زنان را زيارت كنيم ؟ اين را گفته ، ما را ترك كرد و از بقيع خارج شد و من و سيد هادى مگوطر در غياب وى به زيارت آن بانو پرداختيم . زيارت تمام شد و به خانه رفتيم . شب من و عبدالعباس با هم در يك اتاق مى خوابيديم . روز بعد هنگام سپيده دم كه از خواب بيدار شدم ، عبدالعباس را در رختخوابش ‍ نيافتم ، قدرى منتظرش ماندم و با خودم گفتم : شايد به حمام رفته باشد ولى انتظار من طولانى شد و او باز نگشت . نگران وى شدم ، رفيق ديگرم ، سيد هادى مگوطر، را از خواب بيدار كردم و به او گفتم : رختها و لوازم عبدالعباس اينجاست ، ولى خودش نيست . او هم خبرى نداشت و به تدريج اضطراب و نگرانى ما بيشتر شد. نهايتا انديشيديم كه برخيزيم و به دنبال او بگرديم و با خود گفتيم كجا بايد دنبال او برويم ، چگونه بايد به جستجوى او برخيزيم و از كه بپرسيم و تحقيق كنيم ؟ بعد از مدت كوتاهى ناگهان درب باز شد عبدالعباس وارد اتاق شد، در حالى كه شديدا متاثر بود و چشمانش از شدت گريه سرخ شده بود. به او گفتيم : خير است انشاء الله كجا بودى و تو را چه شده و اين حالتى است كه در تو مشاهده مى كنيم ؟ گفت : رهايم كنيد تا كمى استراحت كنم ، برايتان تعريف خواهم كرد. پس از آن كه استراحت كرد گفت : يادتان مى آيد كه عصر ديروز با تكبر و بى اعتنايى بدون زيارت قبر ام البنين عليه السلام از بقيع خارج شدم ؟ گفتيم : بله به خوبى آن را به ياد مى آوريم . حركت زننده اى بود. گفت : قبل از سپيده دم در عالم رويا خود را در صحن حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در كربلا يافتم . مردم داخل حرم شريف مى شدند دسته دسته براى زيارت ابوالفضل العباس عليه السلام سعى كردم كه همراه با مردم داخل حرم شريف شوم ، مانع دخول من شدند. متعجب شدم و سوال كردم چه كسى مانع من مى شود و براى چه اجازه دخول به من نمى دهند؟ نگهبان گفت : در واقع ، آقايم اباالفضل العباس عليه السلام به من دستور داده است مانع ورود تو شوم . به نگهبان گفتم : آخر براى چه ؟ گفت : نمى دانم ، و خلاصه هر چه كوشش و سعى نمودم اجازه ورود به من داده نشد. با وجود آن كه مى دانيد من به ندرت گريه مى كنم ناچارا به توسل و گريه زارى پرداختم ، تا اين كه خسته شدم چون ديدم اين كار فايده اى ندارد، اين بار به نگهبان متوسل شدم ، و التماس كردم كه به نزد آقايم ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام برود و علت منع من از ورود به حرم را از ايشان سوال نمايد. نگهبان رفت و برگشت و گفت : آقايم به تو مى گويد كه چرا از زيارت قبر مادرم سرپيچى كردى و به او بى اعتنايى نمودى ؟ به همين دليل من به تو اجازه دخول به حرم خويش را نمى دهم ، تا اين كه به زيارت او بروى . از هول اين رويا، مضطرب و از خواب بيدار شدم و با سرعت براى زيارت قبر پاك ام البنين عليه السلام و عذر خواهى از او بابت برخورد زشتى كه از من نسبت به ايشان سر زده بود به بقيع رفتم تا از من نزد پسرش شفاعت نمايد. آرى به بقيع رفتم و الان نيز از نزد او بر مى گردم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سفیر ژاپن در عراق پای دیگ نذری امام حسین(ع) 🔸فوتوشی ماتسوموتو، سفیر ژاپن در عراق در ایام عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور در یکی از موکب‌های عزاداری و در حضور شیخ «همام الحمودی» رئیس مجلس اعلامی اسلامی عراق، دیگ نذری را هم زد. ▪️⊰⊹✿قفقاز و آسیای مرکزی✿⊹⊱▫️ ➥ ☫@mojahedan_14
✅ نماز میرزا جوادآقا تهرانی 🔸 مرحوم آیت الله میرزاجوادآقاتهرانی، جبهه زیاد تشریف می‌آوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمی‌کردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان می‌خواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمی‌کردند. شهیدبرونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید ، می روم، شهید برونسی گفت: من کوچک‌تر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش می‌کنم فرمودند: نه خواهش شما را نمی‌پذیرم. بچه‌ها به برونسی گفتند بگو دستور می‌دهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور می‌دهم شما بایستید جلو! میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد بعد از نماز با چشمان اشک‌آلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! میرزا متواضعانه فرمودند: تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن.
باطن طلا، پاى قورباغه ! از شخصى بنام سلطان محمد كه شغلش خياطى و تهى دست بوده نقل شده كه شبى بخاطر عدم لباس مناسب درتن بچه هايم و نزديكى ايام عيد و پريشانى و فلاكت خودم گريه زيادى كردم و به مولا على عليه‏السلام خطاب كردم آقا تو شاه مردانى و سخاوتمند روزگارى . گرفتاريهاى مرا مى‏بينى! چون خوابيدم ديدم كه از دروازه عيدگاه قندهار بيرون رفتم . باغى بزرگ ديدم كه قلعه اش طلا و نقره بود . درى داشت كه چندين نفر نزد آن ايستاده بودند . نزديك آنها رفتم پرسيدم اين باغ كيست؟ گفتند : از حضرت على عليه‏ السلام است. التماس كردم كه بگذارند داخل شده و بحضور آن حضرت برسم . گفتند فعلا رسول خدا (ص) تشريف دارند . بعداز لحظاى اجازه دادند بخود گفتم اول خدمت رسول خدا (ص) مى‏رسم و از ايشان سفارش مى‏گيرم چون به خدمتش رسيدم از پريشانى خود شكايت كردم فرمود: پيش آقاى خود ابوالحسن عليه‏ السلام برو . عرض كردم حواله ‏اى مرحمت فرماييد . حضرت خطى بمن دادند دو نفر را هم همراهم فرستادند چون خدمت حضرت اباالحسن رسيدم فرمود: سلطان محمد كجا بودى؟ گفتم از پريشانى روزگار بشما پناه آورده‏ ام و حواله از رسول خدا دارم پس آنحضرت حواله را گرفت و خواند و بمن نظر تندى فرمود و بازويم را بفشار گرفت و نزد ديوار باغ آورد اشاره فرمود شكافته شد دالان تاريك و طولانى نمايان شد و مرا همراه برد سخت ترسناك شدم اشاره ديگرى كرد روشنايى ظاهر شد پس درى نمايان شد و بوى گندى بمشامم رسيد با شدت بمن فرمود داخل شو و هر چه مى‏خواهى بردار داخل شدم ديدم خرابه ايست پراز لاشه مردار حضرت بتندى فرمود زود بردار . از ترس مولا دست دراز كردم پاى قورباغه مُرده‏ اى بدستم آمد برداشتم فرمود: برداشتى عرضكردم بلى . فرمود: بيا . در برگشتن دالان روشن بود در وسط دالان دو ديگ پرآب روى اجاق خاموش مانده بود فرمود سلطان محمد چيزى كه در دست دارى در آب بزن و بيرون بياور چون آنرا در آب زدم ديدم طلا شده است حضرت بمن نگريست لكن خشمش اندك بود و فرمود سلطان محمد براى تو صلاح نيست . محبت مرا مى‏خواهى يا اين طلا را عرضكردم محبت شما را فرمود . پس آنرا در راه خدابيانداز . منهم انداختم . بمجرد انداختن از خواب بيدار شدم . بوى خوشى بمشامم رسيد خوشحال بودم كه از امتحان بيرون آمدم پس از اين واقعه گرفتاريم برطرف شده و وضع فرزندان مرتب گرديد .
روصه شب جمعه: زبانحال زینب کبری ام المصایب.... ا و می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل او می کشید و من می کشیدم او از کمر تیغ من آه از دل او می برید و من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل آندم بریدم از زندگی دل ،که آمد به مسلخ شمر سیه دل
✨﷽✨ 🍀مکاشفه پدر آیت الله مرعشی درباره حضرت معصومه علیها السلام ✍آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی می فرمود:"علت آمدن من به قم این بود که پدرم سید محمود مرعشی نجفی (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر علیه السلام بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبی درحال مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان می فرماید: "سید محمود چه می خواهی؟" عرض می کند:می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بود:"من که نمی توانم«برخلاف وصیت آن حضرت» قبر او را آشکار کنم." عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود:"خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه علیها السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده است، هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا علیها السلام را درک کند به زیارت فاطمه معصومه علیها السلام برود." 📗بر ستیغ نور(شرح حال آیت الله مرعشی نجفی) ص71 -------------------------- 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐
🖇 چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟! ◇ حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند... آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. 〽️ وقتى روضه اش تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. نقل می کند:عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. ◇ حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». گفتم:« سلام عليكم» .گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)گفتم:« بفرماييد». گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ گفتم:« بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» گفتم:من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند. گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!» ✿ آقا سید می گوید:من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد». گفتند:« چى هست؟» گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. ❗️ اما در جريان متوكل، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. ❗️ نظر امام حسین (علیه السلام)  بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.» ❗️آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان عج بوده اند)
روزای جمعه وقتی خونه بود، هی تو خونه می‌چرخید و این شعر رو می‌خوند، 🍃بیا مهدی بیا دورت بگردم 🍃بیا تا دست خالی برنگردم گاهی وقت‌ها هم آخر شعرش می‌گفت:« خدایا کی نوبت ما میشه فدای امام زمان بشیم» حالش را که دیدم فهمیدم پایش به جبهه برسه شهید میشه! از مهمانی‌های فامیلی تا صف نانوایی و بقالی محله به هرکسی می‌رسید می‌گفت: « دعا کنید من شهید بشم واسه امام زمان » آخرشم به آرزویش رسید! روایتی از شهیداحمد امینی تهرانی به نقل مادر گرانقدر شهید 📔هجرت از حجره
بهائیت یک فرقه کاملا" شیطانی است که اکثر پیروان آن حرامزاده هستند و سیاهترین تفکر را دارد. و بشدت مورد حمایت اسرائیل و انگلیس است. و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل. زنی فاحشه بنام قره العین که سالها بین سران فرقه دست به دست می شده نقش مهمی در جذب زنان و به فساد کشیدن آنان داشته است. ۱- لواط برای فاعل شرعا حلال، و برای مفعول تمرین تواضع و مستحب است! ٢- ازدواج با خواهر و مادر و خاله و عمه جایز است! ٣- زنا ودزدیدن دختر مورد پسند قبل از ازدواج جایز و نشانه علاقه و جنم مرد است! ۴- شرب خمر و استعمال تریاک و حشیش جایز است! ۵- حجاب حرام و نشانه بردگی است! ۶- محمد(ص) خاتم(نگین) انبیا بوده و نه اخرین انها، پس پیامبرانی بعد از او امده اند! ٧- امام زمان فردی به نام بهاءالله بوده و ظهور کرده اند و شهید شده اند! ٨- تمام احکام قران باطل شده و اقای بهاءالله کتابی جدید به اسم بیان نازل کرده! 🔻تاریخچه: فردی بنام علی محمد شیرازی معروف به باب حدود ۱۸۰ سال پیش در شیراز ادعا کرد باب (راه رسیدن به ) امام زمان است. بعد از مدتی ادعا کرد خود امام زمان است. بدستور امیر کبیر او را دستگیر و در میدان شهر تبریز فلک کردند و او در حضور علماء با دستخط خود نوشت که ادعایش دروغ بوده و مردم را فریب داده است. توبه نامه موسس بهاییت الآن در موزه ایران باستان تهران موجود است. او پس از آزادی ادعا کرد پیامبر است و به او وحی می شود. این بار امیر کبیر او را دستگیر و در زندان چهریق ارومیه زندانی کرد. او در زندان شروع به نوشتن کتابی بنام بیان کرد. که گفت جایگزین قران است. و سپس ادعا کرد که خدا در او حلول کرده و خداست. که امیر کبیر او را در تبریز تیر باران کرد. سپس فردی معتاد به حشیش،به اسم حسین علی نوری که خواهر زاده باب (بانام مستعار بهاءالله) بود. با تحریک انگلیس، در ابتدا ادعا کرد نائب امام زمان است، سپس گفت من امام زمان هستم و قبلا تقیه کرده بودم، و بعد گفت پیامبری با دین و کتاب جدید هستم؛ در نهایت هم مدعی شد که خداست! درحال حاضر مقدس ترین مکان بهاییان و مقر فرماندهی آنها به اسم بیت العدل در اسرائیل است. 🔻بهاییان در دوران پهلوی: تمام پست های کلیدی ایران قبل از انقلاب به دست این فرقه بود، و به نوعی شاه نوکر حلقه به گوش انها بود، پس ازین جهت بدترین ضربه از انقلاب اسلامی را بهاییان خوردند، چون دستشان از منابع کشور کوتاه شد. 🔻اقدامات بر علیه انقلاب: 1-ترویج بی بند وباری از سنین کم با تاسیس مهد کودک. 2-پیاده روی الزامی زیباترین دختران بهایی با بدترین حجاب ممکن در خیابان ها و مراسمات و محافل مذهبی، برای ترویج و عادی سازی بیحجابی. 3-تأسیس شبکه من و تو برای القای حس عقب ماندگی به شیعیان ایران. 4-همکاری گسترده با بی بی سی برای سم پاشی و شایعه پراکنی. 5-شرکت گسترده در کودتای ٨٨ طبق دستورات رژیم اسرائیل. 6-پهن دام برای جوانان با برگزاری پارتی های مختلط با توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی. 7-نفوذ در دستگاهای دولتی برای جاسوسی و خرابکاری و خیانت... 8-تاسیس ارتش ٨۰۰۰ نفریِ سایبریِ فارسی زبانان اسرائیل!. 9-ترویج فساد اخلاقی مثل همجنس بازی و تشویق جوانان به زنا در فضای مجازی با تأسیس کانال های مبتذل اخلاقی و منحرف سیاسی، مثل به سوی دموکراسی درتلگرام. 10-فعالیت گسترده اقتصادی، با تأسیس عینک فروشی، ساعت فروشی و بوتیک های لوکس در شهرهای بزرگ. 🚨حالا ببینید فائزه هاشمی دختر نحس هاشمی رفسنجانی از خاندان هاشمی برای چندمین بار از چه گروهک کثیفی حمایت میکند.
سردار حاجی زاده : به زودی چیزی غیر از موشک و پهپاد و هسته ای روی میز میگذاریم @BisimchiMedia
به میثم تمار گفتن به علی دشنام بده؛ نداد به طیب گفتن به امام دشنام بده؛ نداد به آرمان گفتن به آقا دشنام بده؛ نداد هر سه به جرم ارادت به ولی شهید شدند این است عاقبت مریدان ولایت👏🤲
/‍ ♦️نهم مرداد ۱۲۸۸  یکی از عجیب ترین حوادث تاریخ ایران بوقوع پیوست ♻️ پس با هم این حادثه تکان دهنده رو مرور میکنیم تا اگاه شویم و نه عبرت ایندگان ‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...😭😥‼️ در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا ..... ▪️تحویل جنازه عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. 🏴 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش  مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است . 📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ -
4_5780780188027586335.mp3
10.39M
🎤 جمعـه ای سبـز تر از جمعــه ی هم عهدی نیست خبــری خوبتــر از آمـــدنِ مهـدی نیست عجل تعالی فرجه الشریف
ارادت ويژه به امامان معصوم آية اللّه ميرمحمدعلى صدرايى اشكورى ارادت ويژه اى نسبت به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله داشت. اشعار فراوانى در مدح و مناقب، فضائل و مراثى آن بزرگواران سروده و تحت عنوان گلزار احمدى به چاپ رسيده است. وى در مقدمه آن آورده است: «در سال 1349 شمسى بر اثر تصادف ماشين ضربه اى به مركز بيناييم وارد شد كه منجر به كورى چشم گرديد. جهت معالجه به بيمارستان آپادانا رفتم و تحت عمل جراحى چشم پزشك قرار گرفتم.پس از عمل به منظور استراحت در باغ چاى خود به استراحت پرداخته تا روزى حدود ساعت 2 بعد از ظهر خوابيده بودم در عالم روءيا مردى نورانى بر من وارد شد. پس از سلام و جواب فرمودند: شما چرا در حق حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام جفا مى كنيد؟ گفتم: من كه شيعه اثنا عشرى هستم و نسبت به آن حضرت و فرزند ارجمند و آباء گراميش ارادت مى ورزم. فرمودند: منظورم شخص شما نبود، بلكه منظور وعاظ و نويسندگان است كه در ميلاد و مناقب آن حضرت كمتر سخن مى گويند. آن گاه فرمودند: امروز روز ميلاد آن حضرت است. من يك مصرع شعر به شما مى آموزم، شما به همين وزن در مدح آن حضرت بسازيد. عرض كردم: چشم! اين يك مصرع را به بنده تلقين كردند: «عيد ميلاد حسن حجت حادى عشر است » از خواب بيدار شدم، فوراً يادداشت كرده و چون بذل توجهى شده بود، مديحه اى در همان ساعت ساخته، جهت چاپ در روزنامه (طلوع اسلام) فرستادم و در اين ديوان از نظر مبارك مى گذرد و از همان روز شروع به ساختن اشعار در توحيد و مصائب اهل بيت عليهم السلام و نصايح و غزليات نمودم كه به صورت ديوان درآمده است و اين قضيه را فقط به عنوان يادآورى به حضور وعاظ و شعرا و نويسندگان محترم نوشته ام كه متذكر اين نكات بشوند.» ( ) اثر فورى توسل آية اللّه ميرمحمدعلى صدرايى اشكورى بعد از تصادف و عمل جراحى و كورى چشمان ،توسل فراوانى به ساحت امامان عليهم السلام ؛ خصوصاً به ساحت قدسى باب الحوائج موسى بن جعفر عليهماالسلام داشت كه در نتيجه بعد از ده روز شفاى عاجل را دريافت نمود. مرحوم صدرايى دو حالت كورى چشمان و بينايى را به صورت دو شعر جداگانه و مناجات با خداى متعال سروده كه فقط به چند بيت آن بسنده مى شود: خداوندا دو چشمم كور كردى××× مرا از رحمت خود دور كردي چه كرد ستم مرا منفور كردى××× دو چشم باز من بى نور كردي نكردم من باين چشمان گناهى××× كه كورم سازى اندازى به چاهى تمام عمر خود را كرده ام صرف ×××بحلّ و فصل كار خلق بى حرف شب و روزم پى ترويج دين بود××× هميشه وقف كار مسلمين بود به ترويج احاديث و روايات××× به نشر علم و اخلاص و دلالات هزاران منحرف را توبه دادم ×××درِ ايمان به دلهاشان گشادم كومونيست و مجوسى و بودائى××× يهودى و مسيحى و بهائى بمنطق مستدل حرفه خويش ×××گرفتندى ره اسلام در پيش مشرف كردم آنانرا به اسلام ×××بكردم آشناشان من به احكام زبان و خامه در تبليغ دين بود××× شعارم دفع شرّ مشركين بود بدم من يك سخنگويى ز اسلام××× حقايق را به عالم كرده افهام نبود اين مزدم اى پروردگارم ×××بفضل و لطف تو اميدوارم تو را با چشم و عقل و هوش و ادراك××× پذيرفتم بدل اى صانع پاك ترحم كن به حال خسته من××× گشا از نو تو چشم بسته من... . شكر گذارى پس از بينايى هر دو چشم پس از ده روز چشمم باز گشته ×××فرح با قلب من دمساز گشته بحمداللّه كه كورى رفته يكسر××× شدم بينا به لطف ذات اكبر دوباره چشم من گرديد بينا××× به امر حضرت بارى تعالى ز نو بينم جمال خوبرويان ×××چه خوش خوانم درست آيات قرآن تو صدرايى به پاس اين عنايت ×××به شرع و مسلمين بنماى خدمت خلايق را به خالق رهنما باش ×××توكل بر خدا كن با خدا باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیخ احمد کافی ⚫️ مردم به خودتون رحم کنید والله امام حسین از بین نمی رود، قرآن از بین نمی رود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📋 اهمیت مهربانی با همسر کسی که با همسرش مهربان نیست، شیعه اميرالمؤمنين نیست استاد حامد کاشانی
4_5893482913013432405.mp3
881.7K
🎵مناجات با امام زمان عج تمام جانها بفدایت آقایم