eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ناگفته_های_حاج_قاسم روایت اشک‌آلود سردار سلیمانی از ماجرای خواب حیرت‌آور یک رزمنده حزب الله در بحبوحه جنگ ۳۳روزه
مداحی آنلاین - حاج علی آیینه چی - شهادت امام حسن مجتبی.mp3
7M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع) 🌴باز هم روی لبم قصه مادر گل کرد 🌴باز هم در نظرم مادر من می سوزد 🎤 #حاج_علی_آینه_چی ⏯
روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد! . #روح‌الله هر بار که به سوریه می‌رفت سوغاتی نمی‌آورد. می‌گفت: من از بازار شام خرید نمی‌کنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!! . پ ن: عکس شهید مدافع حرم در دروازه ساعات( سر در همان بازاری که به اسرای کربلا بی حرمتی شد😭) . #شهید_روح_الله_قربانی
🔰 روش دریافت گذرنامه موقت 🔰 🔹فرمانده قرارگاه اربعین ناجا درباره فرآیند صدور گذرنامه و برگ تردد موقت، گفت: زائران کد ملی خود را به شماره ۱۱۰۳۰۰۰۰۱۰ پیامک کرده و پس از دریافت کد به اداره پست مراجعه و برگ تردد موقت را دریافت کنند. ➖ در مرز مهران عبور خودروهای کاپوتاژی مسدود شده تا خودرو سواران از این مرز عبور نکنند. ➖ مرز خسروی فعلا بسته است و در صورت باز شدن اطلاع رسانی های لازم انجام خواهد شد؛ فعلاً مرز مهران جایگزین این مرز است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️هزینه پارکینگ های مرزی برای زائران اربعین مشخص شد 🔸مجیدعبداللهی دبیر کمیته زیرساخت ستاد مرکزی اربعین حسینی: 🔹در مرزهای شلمچه و چذابه در استان خوزستان زیرساخت‌ها کاملا مهیاست و خودروهای بسیاری هم‌اکنون در پارکینگ‌ها هستند، به طوری که در مرز چذابه تا این لحظه ۶۰۰ دستگاه خودرو پارک شده است. 🔹به ازای هر شب پارک خودرو از زائران باید ۵ هزار تومان اخذ شود و مبالغ بالاتر از آن قانونی نیست. 🔹به طور مثال در مرز شلمچه به ازای ۶ شب همان ابتدا از زائران ۳۰ هزار تومان دریافت می‌شود.
💞 خاطرات همسر ( مدافع حرم ) 💞 قسمت 9⃣2⃣ 💞 بوسه‌های آخر... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💠 از اولین سفر که برگشت هنوز صورتش خوب نشده بود. قول داده بود دفعه بعد که برمی‌گردد صورتش هم خوب شود. راست می‌گفت در معراج صورتش را دقت کردم خدا را شکر خراشیدگی‌اش محو شده بود... گفتم که من به صورت امین حساس بودم... 💠 تا جان در بدن داشتم صورتش را برای آخرین‌بار سیر نگاه کردم... می‌دانستم این لحظات دیگر هیچ‌گاه تکرار نمی‌شود. تصویر امین آنقدر بزرگ بود که قاب چشم‌هایم برای دیدنش کم بود! بوسه‌ بارانش کردم و از امین جدا شدم. 💠 چند روز بعد از شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند. دائماً گلایه داشتم از خدا، از اطرافیانم، از همه آدم و عالم. دائم از خودم می‌پرسیدم «چرا امین رفت؟ چرا بقیه مانع از رفتن امین نشدند؟» دائماً ناراحت و دلگیر بودم. منتظر بودم بیاید منت‌کشی! امین حاضر نبود ناراحتی مرا ببیند حالا چطور حاضر بود مرا با این داغ بزرگ بگذارد و برود؟ 💠 بعد از دو سه روز دیدم دیگر فایده‌ای ندارد. فکر کردم باید معامله‌ای کنم. گفتم «خدایا! شوهرم را در راه تو بخشیدم. خود و خانواده‌ام هم فدای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام). ان‌شاءالله همه ما مثل امین عاقبت به خیر شویم. فقط شوهرم بیاید با من حرف بزند. بیاید جواب سؤال‌هایم را بدهد. با من حرف بزند تا کمی آرام شوم. اینکه دیگر توقع زیادی نیست...» 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃  
💞 خاطرات همسر ( مدافع حرم ) 💞 قسمت 0⃣3⃣ 💞 برگه شفاعت 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💠 همان شب خواب دیدم که گویا خانه ما بخشی از یک مسجد است. با خانمی که نمی‌شناختم همراه بودم و به او گفتم «به من می‌گویند شوهرت شهید شده. خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست! گفتم «پس شوهرم شهید نشده!» به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم. در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته! دویدم و با رسیدن به امین، بوسیدمش! گفتم «وای امین، اگر بدانی این چند وقت چه خواب‌های بدی دیده‌ام!» 💠 امین آنکارد کرده و خیلی نورانی با لباس سبز، از جایش بلند شد، پیشانی مرا بوسید و گفت «زهرا جان! من شهید شدم...» در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده. گفت «من باید زود برگردم و نمی‌توانم زیاد حرف بزنم.» گفتم «باشه حرف نزن. من از حضرت زینب (سلام الله علیها)‌ و از خدا خواسته‌ام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی. پس زیاد حرف نزن دلم می‌خواهد بیشتر  پیش من بمانی.» گفت «یک خودکار بده تا بنویسم.» 💠 گفتم «تو به من نگفته بودی می‌روی شهید می‌شوی، گفتی می‌روی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی.» خندید و گفت «من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم. اسم‌ام جزء لیست شهدا بود... » می‌خواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم، گفتم «در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و می‌دانی که دردی بزرگ‌تر از این برای من نبود، چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟» (همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را می‌شنیدم به شوهرم می‌گفتم ان‌شاءالله هیچ‌وقت هیچ‌کس چنین مصیبتی نبیند. حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم.) 💠 امین یک برگه از جیب‌اش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن، اسم خداوند و ... نوشته شده بود. خودکار را از من گرفت. نوشت "همسر مهربانم،" دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول بعد آن را روی کاغذ نوشت. بعد گفت «آره می‌دانم خیلی سخت است. ما در این دنیا آبرو داریم. خودم در این دنیا شفاعتت می‌کنم.» انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت... 💠 گفتم «در این دنیا چی؟» گفت «من نباید زیاد حرف بزنم...» با این‌ حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند. احساس می‌کردم بیشتر دلش می‌خواهد حرف بزند تا بنویسد. گفت «در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست.» یک دفعه از خواب پریدم! اذان صبح بود... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃  @alvane
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت😔. این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد😓. وقتی خواستم از خانه🏡 بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا