eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
157 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Yasin: 🔴 پایان عصر سلبریتی ها سخنرانی طوفانی استاد عباسی در انتقاد از سلبریتی های نادان
4_6006052085991213274.mp3
6.08M
🎵 (عج) 🌴 یا مهدی صاحب زمان 🌴 دلم حکایت می کند 🎤🎤 🍂 🍃🌹🍃🌹
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا ابد پای علی می مانیم❤️ #حمایت_از_رهبری #روشنگری #هوشیار_باشیم لطفا این کلیپ رو ببینید🙏
قرعه کشی ۸ کمک هزینه ۸۰۰ هزار تومانی سفر به مشهد مقدس مهلت ثبت نام تا ۱۳۹۸/۰۹/۱۷ هزینه ثبت نام به صورت انفرادی : رایگان هزینه ثبت نام به صورت خانوادگی : ۵۰۰۰ هزار تومان تاریخ قرعه کشی ساعت ۶ عصر مورخ : ۱۳۹۸/۰۹/۱۸ جهت ثبت نام به ایدی زیر مراجعه نمایید 🆔 @momeni_66 کانال اعلام نتایج و اخبار قرعه کشی ها 🆔 @arbaein_99 48
خوش اومدین 🍃🍃🍃🍃🍃 شفاعت شهدا شامل حالتون 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
℘ـَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ؔٛٚؔ͜͡مسـ؏ـودًٌٍ³¹³➴ًٍ: ‍ ✫⇠ ✫⇠ 6⃣ نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه پسرعمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته.» پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.» آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه مان می آمد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: «این آقا محرم است یا نامحرم؟!» بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد، می دویدم و چادرم را سر می کردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می کردم. ادامه دارد...✒️ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🎀 @alvane
‍ ✫⇠ ✫⇠ 7⃣ خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد. آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!» کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسرندیده!» پسر دیده بودم. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠ 8⃣ مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد. از نظر من، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسم ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه. آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مرده آن ها گریه می کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید. آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد و می نشست توی حیاط خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد. بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. ادامه دارد...✒️ @alvane
وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها) 💔👇 ‌ 💞جوادالائمه (علیه السلام): ‌ ⚫هر كس قبر عمّه ام ( عليها السلام) را در زيارت كند، بهشت پاداش او است. ❤ ‌ كامل الزيارات، ص ۵۳۶ 📚 ___________🍁 ‌ 💞صادق آل محمد (علیه السلام): ‌ ⚫همه شيعيان من با شفاعت او (فاطمه عليها السلام) وارد بهشت خواهند شد. ❤ ‌ کامل الزیارات، ص ۲۲۸ 📚 ___________🍁 ‌ 💞امام رئوف، سلطان رضا (علیه السلام): ‌ ⚫هر كس (حضرت عليها السلام) را در قم زيارت كند، چنان است كه مرا كرده است. ❤ ‌ كامل الزيارات، ص ۵۳۶ 📚 ‌ 🔵سالروز وفات (سلام الله علیها) رو محضر آقا و مولایمون (عجل الله تعالی فرجه) و همه شیعیان و محبانشون تسلیت عرض میکنیم 😢💔 ‌
🏴 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللَّهِ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ▪وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها) بر تمامی مسلمانان تسلیت باد.
هدایت شده از خبری در راه است ...
meysammotiee-@yaa_hossein.mp3
3.14M
🔳 🌴آمد به لب جانم . آه ای رضا جانم ... 🎤 مطیعی 🍃🌷🍃🌾🌸🌾🍃🌷🍃 https://eitaa.com/alvane