℘ـَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ؔٛٚؔ͜͡مسـ؏ـودًٌٍ³¹³➴ًٍ:
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت 6⃣
#فصل_اول
نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم.
با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم.
بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه پسرعمویش که بقالی داشت.
بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته.»
پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم.
پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند.
از خوشحالی می خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.»
آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم.
همین که کسی به خانه مان می آمد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: «این آقا محرم است یا نامحرم؟!»
بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد، می دویدم و چادرم را سر می کردم.
دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می کردم.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🎀 @alvane
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت 7⃣
#فصل_دوم
خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد.
آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!»
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسرندیده!»
پسر دیده بودم.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت 8⃣
#فصل_دوم
مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد.
از نظر من، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسم ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه. آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مرده آن ها گریه می کنم.
پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید.
آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است.
از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد و می نشست توی حیاط خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد.
بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود.
ادامه دارد...✒️
@alvane
وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها) 💔👇
💞جوادالائمه (علیه السلام):
⚫هر كس قبر عمّه ام (#حضرت_معصومه عليها السلام) را در #قم زيارت كند، بهشت پاداش او است. ❤
كامل الزيارات، ص ۵۳۶ 📚
___________🍁
💞صادق آل محمد (علیه السلام):
⚫همه شيعيان من با شفاعت او (فاطمه #معصومه عليها السلام) وارد بهشت خواهند شد. ❤
کامل الزیارات، ص ۲۲۸ 📚
___________🍁
💞امام رئوف، سلطان رضا (علیه السلام):
⚫هر كس (حضرت #فاطمه_معصومه عليها السلام) را در قم زيارت كند، چنان است كه مرا #زیارت كرده است. ❤
كامل الزيارات، ص ۵۳۶ 📚
🔵سالروز وفات #حضرت_فاطمه_معصومه (سلام الله علیها) رو محضر آقا و مولایمون #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه) و همه شیعیان و محبانشون تسلیت عرض میکنیم 😢💔
🏴 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللَّهِ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
▪وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها) بر تمامی مسلمانان تسلیت باد.
هدایت شده از خبری در راه است ...
meysammotiee-@yaa_hossein.mp3
3.14M
🔳 #وفات_حضرت_فاطمه_معصومه
🌴آمد به لب جانم . آه ای رضا جانم ...
🎤 #میثم مطیعی
🍃🌷🍃🌾🌸🌾🍃🌷🍃
https://eitaa.com/alvane
@sakenharam
لینک کانال
لینک دونی سراسر ی ایرانی
بنر گروه
و کانال
مذهبی ثبت میشه.واسع همیشه
تبادل داریم
':
#فرصتی_ویژه
#مربیان_تربیتی
💥کارگاه یک روزه
شیوه های دعوت به نماز 💥
کلاسی تخصصی برای
✅مربیان
✅ معلمان
✅ مدیران
✅ نخبگان فرهنگی
✅ برنامه ریزان امور تربیتی
✨باحضور استاد گرانقدر
✨ حجه الاسلام کاظمی
از شهر قم
🔺پنج شنبه 21 آذر ماه
🔺ساعت 8صبح الی 16:30 بعدازظهر
🔺خیایان امام رضا علیه السلام 35
پلاک 28 .حسینیه شهدا
🔴جهت ثبت نام ارسال عدد 5 به شماره
0933 44 161 72
📢📢📢📢📢📢
❌اخرین مهلت ثبت نام 18 آذر ماه
پویش علمی ـ تربیتی رهپویان شهدا
جبهه فرهنگی اجتماعی انقلاب اسلامی
🎥 دکتر جباری جراح مغزی است که بیماران مستضعف رو رایگان عمل میکنه
میگه تاکنون ۸۰۰۰ هزار نفر رو عمل کرده اما در مقابل مادران شهید اصلا کاری نکرده
درد و بلات ۱۰۰۰ بار بخوره تو سر دکترهای کاسب که مالیات هم نمیدن
مدافع حرم 🍃خادم حرم🍃ساکن حرم🍃 در 🌴آرزوی 🌴شهادت🌱:
.
ویزگی های اخلاقی و مذهبی شهید
از اسمی که برای او گرفته بودیم راضی نبود. دوست داشت اسمش حسن یا حسین بود😊. در کار خانه به من و پدرش کمک می کرد. از دوم راهنمایی هوایی شده بود و می گفت می خواهم به جبهه بروم.
اصرار داشت و می گفت اگر نتوانم بجنگم می توانم برای رزمندگان غذا 😊و وسیال ببرم و یا حداقل لباسهای آنهارا بشویم.👔👕
به پدر و مادر احترام فراوانی می گذاشت متواضع بود و خوش اخلاق عاشق امام حسین(ع)بود و. در شب🌑 های محرم مداحی می کرد.🎤 بیشتر مداحی حضرت علی اکبر(ع)و حضرت ابوالفضل العباس(ع)رادوست داشت و لباس فرم بسیجی مرا که خیلی براش بزرگ بود می پوشید و به مادرم می گفت مامان ببین اندازه من هست.
مادر شهید می گوید:یک بار به مرخصی آماده بود چون شب بود مارا بیدار نکرد و در ایوان خانه خوابید🌙🌚 صبح🌞 من متوجه شدم او امده بلافاصله همه را بیدار کردم و گفتم بلند شوید که بهروز آمده است.
شهید بهروز مهدی زاده🍃🌹🍃🍃🌹
🌷 #شهید_مهدی_ایمانی
🔰خادم حرم #حضرت_معصومه سلام الله علیها
🍃ولادت : ۶۲/۳/۸ - قم
🍂شهادت : ۹۶/۹/۲۱ - دیرالزور سوریه
🍁آرامگاه : قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
🌸برای این #چادر که هدیه #حضرت_زهرا سلام الله علیها است ، خون دلها خورده شده و خون های بسیاری برای حفظ آن بر زمین ریخته است.
🌺خدای من! به #ارحم_الراحمین بودن شما اعتقاد داشتم و یقین قلبی داشتم که مورد #رافت شما قرار می گیرم.