احسنت بر رفیقان شهدا
لینک کانال شهید
سنجاق شده
اگه خواستید دوستان و مخاطبان تون دعوت کنید
پی وی اعلام کنید تا ادمین تون کنم
.حال دلتون شهدایی
🌹🌹
رفیقان شهدا لطفا دوستان خود را دعوت کنید
تا از خاطرات شهدا و زندگی نامه شهدا لذت ببرند
و زندگی شان رنگ بوی شهدایی بدهد
اون وقت شما دراین ثواب شریک هستید و سهمی دارید
ولبخند شهدا و حضور شهدا رو هر روز تو زندگی تان حس می کنید 😁
چون لایق دوستی شدین
خوشبحالتون 👏👏👏
الهی روز روزگار تان شهدایی
😊😊
منتظر تبلیغ و کار شهدایی پسند شماها هستیم
یه سر به مخاطبانتون بزنید
ببنید کدومشون ایتا دارند
همت و اراده کنید
دست روی اسمش بزن بیارش
تو خونه و محفل شهدا
و جمع شهدا شرکت کنه
بخدا این دستت که داره پیام و کار برای شهدا انجام میده
روز قیامت شهدا از آتش جهنم محفوظ ش میکنه
شک نکنید
بدون جواب نمی مونه😊😊
یه خاطره از شهدا
یکی از دوستان شهدا براش نذری میکنه
شب تو عالم خواب شهید بهش میگه
نذرت به ما رسیده
خودت هم ثواب بردی
☺️
حالا این نذر یا قربانی باشه
یا کتاب باشه
یا خاطره ای از شهید یا دعای به نیابت شهید باشه
یا دعوت دوستان به خونه و جمع شهدا باشه
یا هر چی باشه
بالاخره قدمی برای شهدا برداری
ثواب عظیمی نصیبت شده👏👏
احسنت بر رفیقان شهدا
لینک کانال شهید
سنجاق شده
اگه خواستید دوستان و مخاطبان تون دعوت کنید
پی وی اعلام کنید تا ادمین تون کنم
.حال دلتون شهدایی
🌹🌹
کانال شهید محمد رضا الوانی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷لطفا دوستان خودرا معرفی نماید 👇
✅✅@alvane🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔱🔱🔱⚜⚜⚜⚜
#انگشت_وانگشتر
چند روزی می شد که در اطراف کانی مانگا در غرب کشور کار می کردیم؛ شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال 71 بود.
از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگرها شدیم. سریع رفتیم جلو. همان طور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود. خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، در کمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است؛ از آن جالب تر این که تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ولی انگشتی که انگشتر در آن بود، کاملاً سالم و گوشتی مانده بود.
همه ی بچه ها دورش جمع شدند. خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم. اشک همه مان درآمد، روی آن نوشته شده بود: ♡ حسین جانم♡
4_135545345340866568.mp3
7.34M
شهدا که رفتنو،
پریدن از هفت آسمون..
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
#دلداده_حسین
✨﷽✨
💢 #داستان_کوتاه
✍نجاری بود که #زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بودپادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم #اعدام😱 او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید نجار آن شب نتوانست بخوابد ... همسر نجار گفت : مانند هر شب بخواب ... پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار 💖👌🌺
کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد🙏💖 و چشمانش سنگين شد و خوابيد ... صبح صدای پای سربازان را شنيد...چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس 😞به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ... با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند ... دو سرباز با تعجب گفتند😳 : پادشاه #مرده و از تو میخواهيم #تابوتی برايش بسازی ... چهره نجار برقی زد✨ و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ... همسرش لبخندی زد☺️ و گفت :مانند هر شب آرام بخواب , زيرا #پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند "🌺🙏
💥 #فکر زيادی انسان را خسته می کند ... درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن یا خواب می مانی...! یا از زندگی عقب در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده .
کانال شهید محمد رضا الوانی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷لطفا دوستان خودرا معرفی نماید 👇
✅✅@alvane🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔱🔱🔱⚜⚜⚜⚜
سالَم تَحویلِ شُهـــدا❤:
توی جبهه ترکش به گلویش💔 خورده بود. یکی از دوستانش به نام مهدی به یکی از همسایهها به نام آقای قاسمی زنگ زده و گفته بود احمد مجروح شده و در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد بستری است. آقای قاسمی هم به سراغ ما آمد و ماجرا را گفت. من و پدرش خیلی سریع خودمان را به مشهد رساندیم🚕. ترکش اذیتش میکرد و هیچ چیزی نمیتوانست بخورد. حتی قرص را هم نمیتوانست از گلو پایین ببرد😔، حتی آب هم نمیتوانست بخورد، برای همین دائم با آمپول و سرم سرپا نگهش میداشتند.
یکی از روزها که با هم روی چمنهای حیاط بیمارستان نشسته بودیم گفت مادر جان آرزو دارم قبل از این که دوباره به جبهه برگردم سفر جمکران قسمتم شود☺️. اصلا باور نداشتم که آخرین روزهای دیدار من و احمد است. دکترها می گفتند یک ترکش است و در میآوریمش و خوب میشود اما یک هفته که از آمدنش گذشت شهید شد😭. توی وصیت نامهاش از محمد خواسته بود که راهش ادامه داشته باشد. نوشته بود برای اسلام و ایران دعا کنید.☝️
بیستم مرداد سال 62 بود که شهید شد. درست مثل علیاصغر که تیر در گلویش نشسته بود.احمدم علیاصغر من بود😔
راوی:مادرشهید
#احمد_نظیف
#ایام_شهادت🕊🕊
@avane
نذر سر بےبے سرم:
شب عرفه بود. سه شنبه شب. مصطفی ترتیبی داد تا مامان با محسن ارتباط تصویری داشته باشد.📲
کمی قبل، جرثقیل در خانه خدا سقوط کرده بود و چندین نفر به شهادت رسیده بودند 😔
محسن گفت :
کاش منم همراه اونا شهید شده بودم! 💔
مامان بهش توپید :
زبونت رو گاز بگیر! من طاقت این حرفا رو ندارم!
محسن خندید باز گفت :
نه مامان! شما نمی دونید چقدر شهادت توی خونه خدا لذت داره🕊! مامان که دید دست بردار نیست دیگر منعش نکرد
انگار نه انگار که قرار بود بعد از برگشتن از حج، در شبکه قرآن بهش کار بدهند. ‼️
تا آن روز هیچ کار رسمی نداشت. این همه که اینور و آن ور تلاوت می کرد، گاهی بهش حق الزحمه می دادند و گاهی نمی دادند.
اگر استخدام می شد دیگر می توانست به فکرازدواج هم باشد💍
محسن گفت :
فردا میریم عرفات.✨
سه روز آینده نمی تونم به شما زنگ برنم.اونجا هم تلاوت دارم هم باید اعمال خودم روانجام بدم🌸
چهارشنبه صبح روز عرفه مامان دید حالش یک طور دیگر است.
یک جا تاب نمی آورد. 😞
مثل مرغ پر کنده هی می رفت توی حیاط دور می زد و باز بر می گشت خانه
. دلشوره اش ساعت به ساعت بیشتر می شد😣. نمی دانست چرا.
همین دیشب با محسن حرف زده بود!
نفهمید صبح را چطور شب کرد و شب را چطور صبح...
🌄 سرپرست دادسرای جنایی درباره شناسایی شهدای منا :
اجساد تماما دچار فساد نعشی پیشرفته شده بودند ولی بر خلاف همه اجساد ؛ جسد شهید حسنی کارگر قاری قرآن سالم سالم بود و لبخندی به چهره داشت ☺️✨
شهید مظلوم منا💔
محسن حاجی حسنی کارگر🌹
@alvane
X نذر سر بےبے سرم:
صیاد شیرازی اینده
محسن از افسران رشید و علاقمند به ارتش بود. هر موقع محسن را میدیدیم در حال تمرین و حفظ آمادگیش بود💪. اینقدر کارش را خوب دنبال میکرد که من همیشه به او میگفتم حاج محسن تو آنقدر خوب پیگیر کارت هستی که فکر میکنم صیاد شیرازی آینده باشی☺️. با عشق کارش را دنبال میکرد و همین باعث میشد ما او را همانند صیاد سخت کوش بدانیم. الگویش شهید صیاد شیرازی بود.👌
شهید مدافع حرم
محسن قوطاسلو🌹
@alvane