eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
خانواده ای در زندان روزی باتفاق دادستان یکی از شهر ها از زندانی بازدید می کردیم دادستان شخصی را که مسن بود نشان داد و گفت این شخص با دو پسرش که کنارش هستند مواد فروشند! و زنش هم در زندان زنان زندانی است! آری اگر پدر ناخدای خوبی نباشد، خانواده رو در مسیر انحرفی قرار می دهد و انهارو هم مانند خودش بدبخت می کند!نقش پدر در سعادت یا شقاوت خانواده نقش حیاتی است.
✅ نماز مهم و با برکت های ماه ذیقعده: 🔸 برای نماز در روز یکشنبه این ماه روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است. 🔸در فضیلت این نماز، آمده است که هر کس آن را بجا آورد: ➖ توبه اش پذیرفته می‌شود ➖ و گناهانش آمرزیده می‌گردد ➖ و سبب برکت برای نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، ➖ و در روز قیامت کسانی که از او طلبی و یا حقّی دارند، از وی راضی گردند ➖ و با ایمان از دنیا می‌رود ➖ و قبرش برای او وسیع و نورانی گردد ➖ و پدر و مادرش از او راضی شوند، ➖ و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، ➖ ذریّه او نیز بخشیده شوند ➖ و روزی او وسیع گردد. ➖ فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانی جانش را بگیرد. 🔸 رسول خدا صلی الله علیه و آله کیفیّت نماز را این گونه بیان فرمودند که: 🔹 در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام) ➖ در هر رکعت، سوره «حمد» یک مرتبه، سوره «قل هو اللَّه» سه مرتبه و سوره‌های «فلق» و «ناس» را یک مرتبه بخواند؛ ➖ و بعد از نماز (اتمام چهار رکعت) هفتاد مرتبه استغفار کند، ➖سپس بگوید: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ الْعَلیِّ الْعَظیم»ِ (و توان و نیرویی جز برای خداوند بلندمرتبه و باعظمت نیست) ➖ آنگاه بگوید: «یا عَزیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لی ذُنُوبی وَ ذُنُوبَ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ و َالْمُؤْمِناتِ، فَانَّهُ لا یَغْفِر الذُّنُوبَ الَّا انْت» (ای نیرومند ای بسیار آمرزنده بیامرز گناهانم را و گناهان همه مردان مؤمن و زنان با ایمان را که نیامرزد کسی گناهان را جز تو) 📚مفاتیح الجنان (اعمال ماه ذی قعده) 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
بزرگواران دیروز بنده افتخار اینو داشتم که نماینده جناب آقای رییسی در شعبه ۲۱۰ رای گیری استان قم واقع در محله کشاورز جنوبی,کوچه ی۷,مدرسه شهیدان پور محمدی باشم. حدود ساعت۸شب یا همون ۸عصر بود که,خسته شده بود و اومدم بالای پله های ورودی رو به حیاط ایستاده م و به رفت و آمد مردم نگاه میکردم... چند دقیقه ی از حضورم نگذشته بود که نگاهم به یه زباله گردافتاد, که یه گونی روی دوشش بودو وارد حیاط مدرسه شد. دیدم داره میره سمت ماشینم,با کنجکاوی نگاهش میکردم و توی ذهنم داشتم به این فکر میکردم که شاید اطراف ماشین من یه بطری یا یه تیکه ضایعات دیده و میخوادبرش داره........... در کمال ناباوری دیدم.گونی آبی رنگشو که پر از ضایعات بازیافتی بود و گذاشت کنار ماشینم و رو به سمت بنده حرکت کرد و در همین حال دست توی جیب بالای لباس پاره ش کرد و شناسنامه ش رو بیرون آورد و از کنارم رد شو ورفت انتهای صف تا رای بده.... مثل آدمی که آب یخ روش ریخته باشند توان حرکت نداشتم وفقط با چشمام نگاهش میکردم.... خیلی جالب اومد و رای هاشو داد و بدون هیچ جلب توجه ی برگشت که بره... جلوشو گرفتم و ازش پرسیدم که تو چرا......؟ بهم نگاه کرد و گفت,اول آقای خامنه ی گفته و دوم اومدم تا به سید اولاد پیغمبر اعتماد کنم که شاید یکمی از مشکلات زندگیم کم بشه.با گلگی از دولت روحانی گفت,اینا یه نصف قدم برای من و امثال من برنداشتند و من هم باید تلافی میکردم و نمیومدم,ولی از آقای خامنه ی و مشکلات زندگیم خجالت کشیدم و اومدم تا رای بدم که انشالله اتفاقات خوبی بعد از این بیوفته,و خیلی مظلوم ازم خداحافظی کرد و رفت... پاهام به زمین میخ کوب شده بودو داشتم به این فکر میکردم که من و امثال من کجان و این بزرگواراها کجان..... روم نشد ازش عکس بگیرم و فقط تونستم یه دست برای خداحافظی براش بلند کنم.... عزیزان,دلم نیومد این خاطره رو که دیروز برام اتفاق افتاد براتون تعریف نکنم... ولی به والله قسم,که عین واقعیت رو براتون تعریف کردم,و به همون خدا قسم که با خودم عهد کردم تا روزی که زنده هستم حتی برای یه لحظه پشت رهبرم و کشورمو هیچ وقت خالی نکنم.... سرتون درد آوردم... بنده ی حقیر,منصور یوسف زاده....
چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی؟ وقتی قران میگوید شراب پلید است از ان دوری کنید! يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون(90مائده)ای اهل ایمان، شراب و قمار و بت‌پرستی و تیرهای گروبندی همه اینها پلید و از عمل شیطان است، از آن البته دوری کنید تا رستگار شوید. چرا عده ای شراب می خورند هم گناه می کنند هم دچار مشکلات و گاهی از دست دادن جان یا بینایی و سلامتی خود می شوند؟ چند سال قبل در مسجد مامجلس ختم جوانی39ساله بود که براثر شراب خواری مرده بود!و دهها نفر در کشورمان بر اثر مصرف مشروب،جان خود را از دست می دهند و با مستی به عالم دیگر منتقل میشوند که عذاب سختی در انتظارشان است! در یکی از سالهایی که برای تبلیغ کرمان رفته بودم جوان خوش سیمایی دیدم که متوجه شدم نابینا است. علت را پرسیدم گفت بر اثر خوردن شراب نابینا شدم و برای درمان به هر دری زدم فایده نداشته است حتی اسپانیا رفتم ولی گفتند دیگر بیناییم بر نمی گردد! روزی در خیابان صیادشیرازی کرمانشاه بطرف حوزه علمیه می رفتم مردی میانسال از آنور خیابان دنبال من امد و گفت سوالی دارم.بعد از پنجاه سال مواظبت، دیشب در مهمانی به من یه استکان شراب دادند!حالا چکار کنم؟گفته اند تا چهل رو نمازت قبول نیست!ایا دیگر نماز نخوانم؟گفتم باید نماز بخوانی ولی تا چهل روز قبول نمیشود...پس باید همواره مواظب باشیم از دستورات خداوند مهربان پیروی کنیم و هیچوقت حرامی را انجام ندهیم تا از اسیبها و صدمات ان مصون بمانیم انشالله.
طنز یکی از رفقا میگفت: "قصد داشتم گفتم برم و از امام رضا(ع)… یه زن خوب بخوام...❗️ رفتم و درخواستمو به آقا گفتم... شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️ هر جای حرم که میخوابیدم... خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢 "آقا بلند شو..." متوجه شدم کنار پنجره فولاد… یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن… کسی هم کاری به کارشون نداره. رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و....... تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️ صبح شد...پارچه رو وا کردم...☺️ پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم... چشتون روز بد نبینه…❗️ یهو یکی داد زد : "آی ملت…شفا گرررفت…😱 به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭 نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که… خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️ "مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛ مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..." "آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️ خوابم میومد،جا واسه خواب نبود... رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴… همین" تاااا اینو گفتم… یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت: "تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕 خیلی دلم شکست💔 رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم: "آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔 زن که بهمون ندادی هیچ… یه کشیده آب دار هم خوردیم. همینجور که داشتم نِق میزدم… یهو یکی زد رو شونم و گفت: "سلام پسرم❗️ "مجرّدی⁉️" گفتم آره؛ "من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️ اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛ تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت... خلاااااصهههه... تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁 بعد ازدواج با خانومم اومديم حرم... از آقا تشکر كردم و گفتم: "آقا،ما حاضریما...😂 یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂😂😂 (به روایت آقای موسوی زاده)
برای شادی روح این سردار رشید اسلام حمد و صلوات قرائت فرمایید.اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم.
مغازه ای با 90 کلید دریک روستا شاید باورش سخت باشه ولی.. اعتماد و صداقت در روستای قوزلو از توابع شهرستان ملکان باعث شده صاحب تنها مغازه ی روستا کلید مغازه را در اختیار تمام 90 خانوار ساکن آن قرار دهد! حسین لطفی میگوید: به دلیل اعتماد و صداقتی که بین مردم روستا حاکم است، با هزینه شخصی کلیدی از مغازه خود تهیه و در اختیار تمام ساکنان روستا قرار داده ام. وی گفت چون اکثراوقات در مغازه نیستم مردم روستا هر زمان چیزی نیاز داشته باشند، بدون حضور من اقلام مورد نیاز خود را از مغازه برداشته و هزینه آن را در صندوق می گذارند! اینجا دیگه قضیه خیلی جالب میشه: کسانی که پول به همراه نداشته باشند، لیست کالاهای خریداری شده را می نویسند و پس از چند روز هزینه آن را می پردازند و حتی افرادی که به پول نیاز داشته باشند از صندوق مغازه مبلغ مورد نیاز خود را برداشته و پس از بر طرف کردن نیاز خود، آن را پس می دهند! رحیم زاده دهیار روستای قوزلو نیز گفت: تاکنون در این روستا هیچ سرقت و یا خلافی اتفاق نیافتاده و هیچ پرونده قضایی تشکیل نشده است این مکان در 155 کیلومتری تبریز واقع شده است. 📎آري اینچنین ايرانم آرزوها ست...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا🌹 آقا جان بطلبمون که سخت محتاج زیارتیم 🌹🤲🏻🤲🏻🤲🏻😭😭😭💔
شفای بیمار آلمانی با توسل به امام رضا(ع) تنها پسرم به بیماری سختی گرفتار بود و قادر به حرکت نبود. تمامی پزشکان خبره آلمانی از درمانش قطع امید کرده بودند و گفتند دیگر امیدی به زنده ماندن او نیست و باید با واقعیت از دست دادن فرزندتان کنار بیایید. 😔 بسیار ناراحت و غمگین و ناامید بودیم. در شهر محل زندگی با خانواده‌ای ایرانی آشنایی داشتیم. در همین ایام سخت، طی دیداری که با این خانواده داشتیم آنها از دلیل ناراحتی من و خانواده‌ام سوال کردند و برای آنها توضیح دادم که با چه مشکلی روبرو هستیم. این خانواده ایرانی گفتند در ایران یک نفر هست که می‌تواند پسر شما را درمان کند. از او بخواهید تا این کار را انجام دهد. بسیار خوشحال شدم و از آنها آدرس مطب و چگونگی مراجعه به وی را خواستم. آنها با کمال تعجب گفتند این آقای ما مطب خاصی ندارند باید دلت را به ایشان وصل کنید و خالصانه و با اعتقاد از او بخواهید تا پسرتان را درمان کند. من گفتم چگونه این کار را انجام دهم؟ گفتند آقای ما امام رضا(ع)، امام هشتم شیعیان است که حرم آن در مشهد قرار دارد و شما برای پسرتان نذر کنید و از همین آلمان رو به حرم بایستید و از ایشان طلب شفا و درمان کنید. گفتم اما من مسلمان و معتقد به دین شما نیستم. گفتند ایشان به همه کمک می‌کنند. در منزل رو به سوی حرم نذر کردم و با گریه به ایشان گفتم: “ای آقایی که من شما را نمی‌شناسم اما می‌گویند به همه کمک می‌کنید، من تنها یک پسر دارم که تمامی پزشکان از وی قطع امید کرده‌اند. از شما می‌خواهم درمانش کنید تا از دستش ندهم. تنها امیدم به شماست کمکم کنید”. ۲۴ ساعت از این موضوع نگذشته بود که خانمم با عجله آمد و شگفت زده گفت “سریع بیا، پسرمان در حال راه رفتن است”. با عجله و شگفت زده رفتم و دیدم پسرم از جایش بلند شده و با سلامت کامل راه می‌رود. باورم نمی‌شد. گفتم پسرم چه اتفاقی افتاده؟ گفت: پدر زمانی که خواب بودم. دیدم که در اتاقم باز شد و آقایی وارد اتاق شد. با ورودش، نوری تمام اتاق را فرا گرفت. کنارم آمد و گفت “از جایت بلند شو” گفتم من بیمار هستم و قادر به حرکت نیستم نمی‌توانم بلند شوم. گفت “شما می‌توانی حرکت کنی، بلند شو. پدر و مادرت خیلی ناراحت و نگران شما هستند. بلند شو”. پسرم می‌گفت احساس کردم دست و پایم قادر به حرکت هستند و می‌توانم راه بروم و بلند شدم و شروع به حرکت کردم. پس از شفا و درمان پسرم، برای ادای نذر خود تصمیم گرفتم به ایران و شهر مشهد بیایم و اکنون آمده‌ام تا مبلغی را که نذر کرده‌ام به حرم تحویل دهم. [ نقل خاطره یکی از خدام حرم در برنامه زنده “زنده رود” روز جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ شبکه اصفهان ]
یکی از شخصیت های بزرگ بشریت جناب امام رضاعلیه السلام است.شخصیتی که امام صادق( ع )ارزو می کرد ای کاش می توانستم زمان امام رضا علیه السلام را درک کنم و او را زیارت نمایم. شخصیتی که انقدر محبوب مردم بود که هیچکسی امام را به نامش که علی است نام نمی برد بلکه همه او را به رضا می خواندند.حتی به امام جواد و به امام هادی و به امام عسکری، ابن الرضا می گفتند. و شخصیتی که وقتی در شکم مادرش نجمه خاتون بود ،نجمه صدای تسیح و تقدیس و تحمید و تهلیل این طفل را می شنید.شخصیتی که ثواب زیارت قبر منورش به فرموده امام جواد( ع)یک میلیون حج و عمره می باشد.شخصیتی که بسیار سخاوتمند بودند بطوری که در روز عرفه ، تمام دارائى خود را بخشيدند.و...
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
زیارتنامه امام رضا علیه السلام که در زیر امده بخوانید بعد دو رکعت نماز زیارت بخوانید در رکعت اول حمد و سوره یاسین و در رکعت دوم حمد و سوره الرحمان. البته نشسته هم میشه خواند.تا از این راه دور ان امام رووف را امروز در روز تولدش،زیارت کرده باشیم:أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ سَيِّدِ خَلْقِكَ أَجْمَعِينَ صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ الَّذِي انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُ هَادِيا لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ الدَّلِيلَ عَلَى مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالاتِكَ وَ دَيَّانَ [دَيَّانِ‏] الدِّينِ بِعَدْلِكَ وَ فَصْلَ [فَصْلِ‏] قَضَائِكَ بَيْنَ خَلْقِكَ وَ الْمُهَيْمِنَ [الْمُهَيْمِنِ‏] عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خدا نيست،يگانه است و شريكى برايش نمى‏باشد،و گواهى مى‏دهم كه محمّد بنده و رسول اوست،و اينكه او آقاى پيشينيان و پسينيان،و آقاى پيامبران و رسولان است.خدايا درود فرست بر محمّد بنده و رسول و پيامبر و آقاى تمام آفريدگانت،درودى كه نيروى شمردن آن را كسى جز تو نداشته باشد.خدايا درود فرست بر امير مؤمنان على بن ابيطالب بنده‏ات و برادر رسولت،آن وجود مباركى كه او را به علم خود برگزيدى،و براى هركه از بندگانت خواستى او را راهنما قرار دادى،و دليل بر وجود پيامبرى كه او را با رسالتهايت برانگيختى‏ و او را به عدالتت داور دين و فيصله‏بخش حكم خود در ميان بندگانت نهادى،و بر تمام اينها مسلّط نمودى،سلام‏ و رحمت و بركات خدا بر او باد. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَلِيِّكَ وَ أُمِّ السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الطُّهْرَةِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الرَّضِيَّةِ الزَّكِيَّةِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَجْمَعِينَ صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سِبْطَيْ نَبِيِّكَ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْقَائِمَيْنِ فِي خَلْقِكَ وَ الدَّلِيلَيْنِ عَلَى مَنْ بَعَثْتَ [بَعَثْتَهُ‏] بِرِسَالاتِكَ وَ دَيَّانَيِ الدِّينِ بِعَدْلِكَ وَ فَصْلَيْ قَضَائِكَ بَيْنَ خَلْقِكَ. خدايا درود فرست بر فاطمه دختر پيامبرت،و همسر ولىّ‏ات،و مادر دو فرزندزاده پيامبره،حسن و حسين،دو سرور جوانان اهل بهشت،آن بانوى پاك و پاكيزه و پاك گشته‏ و بى‏عيب و پسنديه و زكيّه،سرور بانوان همه اهل بهشت،درودى كه توان شمردن آن را كسى جز تو نداشته باشد.خدايا درود فرست بر حسن و حسين،دو فرزندزاده پيامبرت،و دو سرور جوانان اهل بهشت،دو قيام كننده در ميان بندگانت،و دو راهنما بر وجود پيامبرى كه او را به رسالتهايت برگزيدى‏ و دو داور دين به دادگرى و دو فيصله‏بخش حكم خود در ميان بندگانت. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَبْدِكَ الْقَائِمِ فِي خَلْقِكَ وَ الدَّلِيلِ عَلَى مَنْ بَعَثْتَ بِرِسَالاتِكَ وَ دَيَّانِ الدِّينِ بِعَدْلِكَ وَ فَصْلِ قَضَائِكَ بَيْنَ خَلْقِكَ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَبْدِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي أَرْضِكَ بَاقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّ دِينِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَى خَلْقِكَ أَجْمَعِينَ الصَّادِقِ الْبَارِّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَبْدِكَ الصَّالِحِ وَ لِسَانِكَ فِي خَلْقِكَ النَّاطِقِ بِحُكْمِكَ [بِحِكْمَتِكَ‏] وَ الْحُجَّةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى عَبْدِكَ وَ وَلِيِّ دِينِكَ الْقَائِمِ بِعَدْلِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى دِينِكَ وَ دِينِ آبَائِهِ الصَّادِقِينَ صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ الْقَائِمِ بِأَمْرِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّ دِينِكَ .
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
خدايا درود فرست بر على بن الحسين‏ بنده قيام كننده در ميان بندگانت،و راهنما بر پيامبرى كه او را به رسالتهايت برگزيدى،و داور دين به دادگرى‏ و فيصله‏بخش حكم خود در ميان بندگانت،سرور بندگى‏كنندگانت.خدايا درود فرست بر محمّد بن على بنده و خليفه‏ات در زمين،شكافنده دانش پيامبران.خدايا درود فرست بر جعفر بن محمّد صادق،بنده‏ و ولى دينت،و حجّت بر همه بندگان،آن راستگوى نيكوكار.خدايا درود فرست بر موسى‏ بن جعفر،بنده‏ش ايسته‏ات،و زبانت در بين بندگانت،آن گوياى به قانون و فرمانت و حجّت بر مخلوقاتت.خدايا درود فرست بر على بن موسى الرضا،آن پسنديده پيشگاهت و بنده و ولىّ دينت،قيام كننده به‏ دادگرى و دعوت‏كننده به سوى دين تو،و دين پدران راستگويش،درودى كه توان شمردن آن را كسى جز تو نداشته باشد.خدايا درود فرست بر محمّد بن على بنده و ولىّ‏ات قيام كننده به امرت،و دعوت كننده به راهت‏ خدايا درود فرست بر على بن محمّد بنده و ولىّ دينت. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَامِلِ بِأَمْرِكَ الْقَائِمِ فِي خَلْقِكَ وَ حُجَّتِكَ الْمُؤَدِّي عَنْ نَبِيِّكَ وَ شَاهِدِكَ عَلَى خَلْقِكَ الْمَخْصُوصِ بِكَرَامَتِكَ الدَّاعِي إِلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى حُجَّتِكَ وَ وَلِيِّكَ الْقَائِمِ فِي خَلْقِكَ صَلاةً تَامَّةً نَامِيَةً بَاقِيَةً تُعَجِّلُ بِهَا فَرَجَهُ وَ تَنْصُرُهُ بِهَا وَ تَجْعَلُنَا مَعَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِحُبِّهِمْ وَ أُوَالِي وَلِيَّهُمْ وَ أُعَادِي عَدُوَّهُمْ فَارْزُقْنِي بِهِمْ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي بِهِمْ شَرَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَهْوَالَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ. خدايا درود فرست بر حسن بن على‏ عمل كننده به فرمانت،قيام كننده در ميان بندگانت،و حجّت كه ادا كننده بود از طرف پيامبرت،و گواهت بر بندگانت اختصاص يافته به كرامتت،دعوت كننده به طاعتت و طاعت رسولت،درودهايت بر همه آنان باد خدايا درود فرست بر حجّت و ولىّ‏ات،قيام كننده در ميان بندگانت،درودى كامل،روينده،پايدار كه به آن درود در گشايش امرش شتاب كنى،و به آن يارى‏اش نمايى،و ما را در دنيا و آخرت با او قرار دهى.خداى من به محبّت ايشان به تو تقرّب مى‏جويم‏ و دوست دارم دوست ايشان را،و دشمن دارم دشمن آنان را،پس به حق آنان خير دنيا و آخرت را نصيبم كن،و شرّ دنيا و آخرت و هراسهاى روز قيامت را از من بازگردان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام‌ صادق‌(ع‌)درباره شخصیت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام چندين‌ بار به‌ فرزندش‌ امام‌ كاظم‌(ع‌)گفته‌ بود كه‌:عالم‌ آل‌محمد در صلب‌ توست‌.اي‌ كاش‌ اورا درك‌ مي‌ كردم‌.او همنام‌اميرالمؤمنين‌ علي‌ (ع‌)است‌.(اری قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر،گوهری!)امام می داند امام کیست و چقدر عظمت دارد.ما نمی دانیم.لذا باید درباره امام شناسی همه عمر تلاش کنیم. اینکه حضرت امام در مدت 14سالی که در نجف تبعید بودند هر شب به حرم امیرالمومنین علیه السلام رفته و بمدت یکساعت زیارت جامعه کبیره را می خواندند نشان از اهمیت امام شناسی می باشد.
فرشچیان: چهره امام رضا(ع) را در خواب دیدم و کشیدم 🔹علیرضا ذاکری، طراح و نقاش پیشکسوت: سال ۱۳۷۵ در مشهد در مراسمی نسبتا خصوصی از استاد فرشچیان پرسیدم مینیاتوریست‌ها چهره اهل‌بیت را با نور یا پوشیه نشان می‌دهند، شما چهره امام رضا(ع) را از کجا در تابلوی ضامن آهو ترسیم کردید؟ 🔹فرشچیان پاسخ داد: سال ۵۹ برای عمل قلب به آمریکا رفته بودم. دکترها اصرار داشتند که حتماً عمل قلب انجام دهم و چندین نوبت آزمایش گرفتند و من در این فواصل متوسل بودم به امام هشتم که «آقا کمکم کنید». در آخرین آزمایش دکترها شگفت‌زده گفتند که شما طی این مدت نزد کدام دکتر دیگر رفته‌ای؟! هر چه گفتم جایی نرفتم باور نمی‌کردند و به من گفتند که قلب شما کامل سالم است و نیازی به عمل ندارد. شما درمان شده‌اید! 🔹پس از این اتفاق در همانجا که برای طولانی مدت در هتل بودم، تصمیم گرفتم تابلوی «ضامن آهو» را بکشم. تابلو ۶ ماه طول کشید. وقتی به قسمت‌های چهره مبارک حضرت رسید، به دلم افتاد که تمثال ایشان را بکشم. لذا متوسل شدم و همان شب در خواب صورت مبارک حضرت را دیدم و ایشان با مهربانی فرمودند من را ببین و بکش! وقتی بیدار شدم، چیزی از چهره مبارک حضرت در ذهنم نمانده بود. مجدد متوسل شدم و باز هم در شب دوم حضرت تشریف آرودند و این اتفاق تا سه شب تکرار شد و این افتخار را داشتم که چهره حضرت را در نور بکشم.
خداي كريم و كدخدا كريم در تاريخ اردبيل و دانشمندان آمده: «نقل نمود از براي نويسنده، جناب آقاي شيخ عبدالحسين نجفي بشيري كه، شنيدم از بعضي ثقات در اوائل يا بحبوحه تحصيلات اردبيلي در نجف اشرف، كاغذي از طرف مادرش ميرسد كه از نجف اشرف به اردبيل تشريف ببرد، و اظهار اشتياق زيادي هم در آن نامه مرقوم بوده. معظّم له به اعتبار وجوب اداي حق مادرش اجابت نموده، عازم اردبيل ميشود. وقتي كه اهل «نيارق تشريف فرمايي اردبيلي را ميشنوند، از نهايت اشتياق به استقبالش شتافته و كسي در نيارق نميماند مگر كدخداي محل كه اسمش «كريم» بوده. علي الظاهر، مشاراليه معروف به فسق، و مُدْمِنِ خمر بوده، به استقبال نميآيد. تصادفا در شب ورود، اردبيلي در عالم رؤيا ميبيند كه، كدخدا وفات نموده به محقّق تذكر ميدهند واجب است براي تو تشييع جنازه كريم كدخدا؛ بلكه كفن و تجهيز را هم خودت مباشر باش. محقّق از خواب بيدار ميشود. چون به سابقه كدخدا اطلاع داشته ميگويد: حتما خوابم رحماني نيست. بار دوم نيز همين خواب را ميبيند؛ باز ميخوابد. بار سوم ميبيند كه ميگويند كدخدا از دنيا رفت و صبح شده برخيز و تجهيز كدخدا را به جا بياور. اردبيلي از خواب بيدار ميشود به قصد وضو بيرون ميآيد. ملاحظه ميكند كه همسايگان به يكديگر خبر ميدهند كه البشاره كريم كدخدا به درك جهنم واصل شده. اردبيلي به صحّت خوابش كه رحماني بوده پي ميبرد ولي در تأويل خوابش تأمّل مينمايد. بعد از فراغ از فريضه صبح، خودِ محقّق مباشرت به تجهيز و تكفين مينمايد، و همه از اين پيش آمد و تشييع وي در تعجب فرو ميروند. بالجمله، بعد از اتمام تجهيز وي، از زن كدخدا سؤال مينمايد كه حقيقت وقايع شب گذشته را براي محقّق گزارش دهد. زن كريم ميگويد: جناب شيخ! شوهر من معروف به فسق و فجور بود. شب گذشته گفت: اي زن من امشب رفتني هستم حالم منقلب است، جاي مرا در حياط خانه پهن كن. من به گفته او عمل كردم، ديدم كه كريم چشمهايش را به طرف آسمان و ستارگان چرخانيد با قيافه تائبانه و چشم اشكبار گفت: اي خدا تو ميداني مقدس اردبيلي گناه نكرده است، اگر او را ببخشي برايت هنري نيست، بلكه هنر آن است كه آن كريم علي الاطلاق، اين كريم مجرم و عاصي و فاسق را ببخشد. محقّق، به محض شنيدن اين كلمات به زن كريم ميگويد: رحمت خدا به وي شامل گشته و از گناهانش در گذشته است».
برای رفع مشکلات، بعد نمازهای یومیه سه بار بگو یا محمد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین یا مهدی ادرکنی و لاتهلکنی
امام رضا (علیه السلام) نیز می فرماید: «ما من احد من شیعتنا یمرض الاّ مرضنا لمرضه، ولا اغتمّ إلاّ اغتممنا لغمّه، ولا یفرح إلاّ فرحنا لفرحه...»(مکیال المکارم)؛ هیچ یک از شیعیان ما، مریض نمی شود، مگر این که ما نیز در بیماری آنان بیمار می شویم ومحزون نمی شوند، مگر این که ما نیز در غم آنان محزون می شویم وشادمان نمی گردند، مگر این که ما نیز به خاطر شادی آنان شادمانیم. وهیچ یک از آنان، در مشرق ومغرب زمین، از نظر ما، دور نیستند وهریک از شیعیان ما که بدهی از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهده ما است...
خـواب قـیامـت هنگامی که از « مالک بن دینار» سبب توبه کردنش را پرسیدند، گفت: در اوایل جوانی، من در لشکر خلیفه کار می‌کردم و شرابخوار بودم. تا اینکه کنیزی خریدم و بعد از مدتی سخت به او علاقه مندشدم و خداوند از او به من فرزندی داد. مهر فرزند روز به روز در قلبم افزون می‌شد، هنگامی که کودک به راه افتاد، علاقه من به او بیشتر شد. او هم انس و الفت زیادی با من داشت، بطوری که هرگاه ظرف شراب را به دست می‌گرفتم تا بیاشامم، آن را از دستم می‌گرفت و بر لباسم می‌ریخت. هنگامی که فرزندم دو ساله شد، ناگهان از دنیا رفت. مرگ او مرا سخت غصه دار و بیقرار کرد. در یکی از شب‌های جمعه ماه شعبان، من شراب خورده و نماز نخوانده خوابیدم. پس در خواب دیدم گویا مردگان از قبرها بیرون آمده و همگی محشور شده اند و من نیز همراه ایشان هستم. پس از پشت، صدایی شنیدم، چون به عقب نگریستم، افعی سیاه و بسیار بزرگی را دیدم که دهان باز کرده و به سرعت به طرف من می‌آید. پس با ترس و هول بسیار از جلوی او گریختم و او هم به سرعت مرا دنبال می‌کرد. در راه، پیرمرد خوش رو و خوشبوئی را دیدم. سلام کردم، جوابم را داد. گفتم: به فریادم برس و مرا نجات بده. گفت: من در برابر این افعی ناتوانم، لکن سرعتت را بیشتر کن، امیدوارم خداوند تورانجات دهد. پس به تندی فرار کردم تا به یکی از منازل قیامت، رسیدم، از آنجا می‌توانستم طبقات جهنم و اهل آنرا ببینم، نزدیک بود از ترس افعی خودم را به جهنم بیندازم، ولی ناگاه صدایی به گوشم رسید که به من گفت: « برگرد، که تو اهل اینجا نیستی. » و بر اثر این صدا، کمی آرامش یافته و برگشتم. دیدم افعی هم برگشت و مرا دنبال نمود. دوباره به همان پیرمرد، رسیدم. گفتم: ای پیر! از تو خواستم که پناهم بدهی ولی تو اعتنایی نکردی. پیرمرد گریست و گفت: من ناتوانم، ولی به سمت آن کوه برو که امانت‌های مسلمانان در آن است، اگر تو هم امانتی داشته باشی، تورا یاری خواهد کرد. چون به کوه نگاه کردم، آن را پر از اتاق و خانه‌هایی دیدم که جلوی آنها پرده‌هایی کشیده بودند و درهای آنها از طلای سرخ بود که با یاقوت و جواهرات دیگر زینت داده شده بودند، پس به طرف کوه دویدم و هنوز هم افعی مرا دنبال می‌کرد. چون به نزدیک کوه رسیدم، فرشته ای ندا داد: پرده‌ها را عقب بزنید و درها را باز کنید و بیرون بیائید، شاید این بیچاره در بین شما امانتی داشته باشد که او را از شر دشمن پناه دهد، در این هنگام بچه‌هایی که صورت هایشان مانند ماه می‌درخشید، بیرون آمدند. افعی اینک به من نزدیک شده بود و من دست از جان شسته بودم که ناگاه بچه ای فریاد زد: «همه بیائید که دشمن به او نزدیک شد. » بچه‌ها دسته دسته بیرون آمدند. ناگاه دخترم را که مرده بود دیدم، چون مرا دید، گریه کرد و گفت: « به خدا قسم، این پدر من است» پس از آن دست چپش را در دست راست من گذاشت و بادست راست به افعی، اشاره کرد. افعی برگشت و فرار نمود. بعد از آن، دخترم مرا نشانید و در دامنم نشست و با دست راست، به ریشم زد و گفت: « ای پدر، أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ [۱] » من گریه کردم و گفتم: «دخترم، تو قرآن مجید را می‌دانی؟ گفت: ای پدر، ما بهتر از شما به قرآن دانا هستیم. گفتم: به من بگو، این افعی چه بود؟ گفت: کردار زشت تو بود که آن را تقویت کرده بودی و او می‌خواست ترا به جهنم بفرستد. گفتم: آن پیرمرد که بود؟ گفت: کارهای نیک تو بود که خودت او را ناتوان کرده بودی، به طوری که در برابر کارهای زشتت نتوانست تورا یاری دهد. گفتم: دخترم، تو در این کوه چه می‌کنی؟ گفت: ما بچه‌های مسلمانان هستیم که به هنگام کودکی از دنیا به اینجا آمده ایم و خداوند ما را در اینجا جای داده است، و ما تا قیامت چشم به راه پدر و مادرمان هستیم که نزد ما بیایند تا ما از آنها شفاعت کنیم. در این هنگام با ترس و فریاد بسیار، از خواب بیدار شدم و پس از آن شرابخواری و سایر گناهان را به کلی ترک کردم و به سوی خداوند توبه نمودم. سرازجیب غفلت، برآورکنون که فردا نمانی، به خجلت نگون کنون باید ای خفته، بیدار بود چو مرگ اندر آرد زخوابت، چه سود زهجران طفلی که در خاک رفت چه نالی، که پاک آمد و پاک رفت تو پاک آمدی، برحذر باش، پاک که ننگ است ناپاک رفتن به خاک [۲] ---------- [۱]: سوره حدید - آیه ۱۶ - ترجمه: «آیا نوبت آن نرسید که ایمان آورندگان ظاهری، دل هایشان به یاد خدا خاشع گردد؟ » [۲]: قلب سلیم - جالا، ۱ - صفحات ۳۸۳ تا ۳۸۵ 📚داستان‌های شهید دستغیب - معاد و قیامت - ص ۱۷ الی ۲۰
🌷خاطره ای از همسر شهید چمران: ✍️ یک هفته بود که مادرم را در بیمارستان بستری کردیم. مصطفی به من سفارش کرد که “شما بالای سر مادرتان بمانید و حتی شبها رهایش نکنید.” من هم این کار را کردم. وقتی حال مادر بهتر شد و از بیمارستان ترخیص شد، به خانه آمدیم و من، دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. می‌بوسید و همان‌طور با گریه از من تشکر می‌کرد! من با تعجب گفتم: “برای چی مصطفی؟!” گفت: “این دستی که این همه روز، به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.”گفتم: “از من تشکر می‌کنید؟! خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را می‏‌کنی!!” گفت “دستی که به مادرش خدمت می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.” هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.
قرائت سوره‌های قرآن در شب جمعه ↫◄ در شب جمعه این سوره‏ ها را بخوانید که از برای هر یک فوائد و ثواب بسیار روایت شده است: 【بنی‌اسرائیل، كهف، الم سجده، یس، ص احقاف، واقعه، سجده، حم دخان، طور، جمعه و چنانچه كسی فرصت ندارد فقط سوره واقعه و سوره‌های ماقبل آن را بخواند】 ◽️امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هر که در شب جمعه سوره را ختم کند خدا او را دوست دارد و او را محبوب گرداند و در دنیا بد حالی و تنگدستی و فقر نبیند و هیچ آفت دنیا به او نرسد و از رفقاء حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام باشد و این سوره مخصوص امیرالمؤمنین است ◽️روایت است هر كس در هر شب جمعه سوره را بخواند كفاره او از آن جمعه تا جمعه دیگر خواهد بود و نيز همين فضيلت براى كسی ‏كه در هر شب جمعه و بعد از ظهر و عصر جمعه سوره را بخواند وارد شده است ↩️ یکصد مرتبه قرائت سوره مبارکه و هدیه آن به محضر امام زمان عج برای به دست آوردن قلب سلیم تأکید و سفارش فراوان شده است در شب و عصر جمعه صد رحمت الهی از آسمان نازل می‌شود که ۹۹ تای آن برای کسی است که در این اوقات سوره قدر را صد مرتبه بخواند ◽️هر که در هر شب جمعه سوره «بنی‌اسرائیل» را بخواند، نمیرد تا به خدمت حضرت قائم‏ علیه‌السلام برسد و از اصحاب آن حضرت باشد ◽️و فرمود که هر که سوره را در هر شب جمعه بخواند، نمیرد مگر شهید و حق تعالی او را در روز قیامت با شهداء محشور گرداند و با ایشان بدارد ◽️هر که سوره‌های «سه طسین» سوره ، ، را در شب جمعه بخواند از دوستان خدا باشد و در امان و حمایت حق تعالی باشد و فقر و تنگدستی در دنیا به او نرسد و در آخرت خدا از بهشت آنقدر به او عطا کند که او راضی گردد و زیاده از رضا به او کرامت فرماید و صد زن از حوریان بهشت به او تزویج نماید ◽️هر که سوره را در هر شب جمعه بخواند حق تعالی در قیامت نامه او را به دست راست او دهد و او را بر اعمال او حساب نکند و از رفقاء محمد و آل او علیهم السلام باشد ◽️و به سند معتبر از حضرت باقر علیه‌السلام منقول است که هر که سوره #ص را در شب جمعه بخواند از خیر دنیا و عُقبی‏ آنقدر به او عطا کنند که نداده باشند مگر به پیغمبر مرسلی یا ملک مقرّبی و او را داخل بهشت گردانند با هر که خواهد از اهل خانه او حتی خادمی که او را خدمت کرده است اگر چه داخل عیال او نباشد و در حدّ شفاعت کردن او نباشد ◽️و از حضرت صادق‏ علیه‌السلام منقول است که هر که در شب جمعه یا روز جمعه سوره را بخواند در دنیا به او ترس و بیمی نرسد و در آخرت از فَزَع و ترس روز قیامت ایمن باشد
مرحوم حبیب‌الله‌ چایچیان(حسان) می گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.) با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است... و آن شعر این است : آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده ای گل بی‌خار گلستان عشق/ قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم/ اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت مَثل کهرباست/ شوق و سبک‌خیزی کاهم بده تا که زعشق تو گدازم چو شمع/ گرمی جان‌سوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین منند / بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند/ نور بدان، شامِ سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی / جمله حاجات مرا هم بده آن چه صلاح است برای «حسان»/ از تو اگر هم که نخواهم بده "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"