گل نرگس:
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وهشت ((الهام نیامد؟!))
🌷انتخاب واحد ترم جدید و سعید، بالاخره نشست پای درس. در گیر و دار مسائل هر روز، تلفن زنگ زد با یه خبر خوش از طرف مامان.
– مهران، دنبال یه مدرسه برای الهام باش. این بار که برگردم با الهام میام.
🌷از خوشحالی بال در آوردم، خیلی دلم براش تنگ شده بود.
مادر، اسکن آخرین کارنامه اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد. نمراتش افتضاح شده بود، #شهریور_ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام می شد؟
🌷به هر کسی که می شناختم رو زدم، بعد از هزار جا رو انداختن، بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد.
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم. اما
خبر دایی بهتر بود
🌷– الان الهام هم اینجاست.
هر بار که تلفنی باهاش حرف می زدم، خیلی پای تلفن گریه می کرد. مدام التماس می کرد: – بیاید، من رو با خودتون ببرید، من می خوام پیش شما باشم.
🌷مادرم پای تلفن می سوخت و من هر بار می پریدم وسط و تلفن رو می گرفتم. اونقدر مسخره بازی در می آوردم تا می خندید. هر چند، دردی رو دوا نمی کرد، نه از الهام، نه از مادرم، نه از من.
حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی از الهام نداشتیم و من حتی صداش رو نشنیده بودم.
🌷دل توی دلم نبود، علی الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت، صدام، انرژی گرفت.
– جدی؟ می تونم باهاش صحبت کنم؟
دایی رفت صداش کنه، اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود.
– مادرت و الهام، فردا دارن با پرواز میان مشهد. ساعت ۴ بعد از ظهر #فرودگاه باش.
🌷جا خوردم ولی چیزی نگفتم.
تلفن رو که قطع کردم، تمام مدت ذهنم پیش الهام بود. چرا الهام نیومد پای تلفن؟!
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوچهل_ونه ((دسته گل))
🌷از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم. پرواز هم با تاخیر به زمین نشست. روی صندلی بند نبودم، دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود، انرژی و شیطنت های کودکانه اش. هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود.
🌷توی سالن بالا و پایین می رفتم، با یه دسته گل و تسبیح به دست، برای اولین بار، تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر سخته منتظر کسی باشی، که این همه وقت حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی.
🌷پرواز نشست و مسافرها با ساک می اومدن. از دور، چشمم بین شون می دوید تا به الهام افتاد. همراه مادر، داشت می اومد. قد کشیده بود، نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد. شاید تا نزدیک قفسه سینه من می رسید.
🌷مادر، من رو دید و پهنای صورتم لبخند بود. لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام، یخ کرد.
آروم به من و #گل های توی دستم نگاه کرد، الهامی که عاشق گل بود.
🌷برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم، کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره #خواهر کوچیکم، اما اون لحظه نمی دونستم دست بدم؟ روبوسی کنم؟ بغلش کنم؟ یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش کفایت می کرد؟
🌷کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش:– الهام خانم داداش، خوش اومدی.چند لحظه بهم نگاه کرد، خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت.
🌷سرم رو بالا آوردم و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد.
حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود، تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم. نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند:– دیگه جلوتر از این نرو، تا همین حد کافیه. ? .
✍ادامه دارد......
🎀 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#برادر و #خواهر مسلمان
👈زمان حاضر از نظر جهانی و داخلی و کنشگران اجتماعی داخلی، کاملا متفاوت از دو دههی قبل است.
#مثبت و یا #منفی دیدن افراد، #برمبنای فضای #گذشتهی_جهان و ایران و حتی یا رفتار و گفتارگذشته #افراد، ناصواب و #خطای_محاسباتی است. بله نمیشود از گذشته چشم پوشی کرد اما نباید در آن فرو رفت و زمین گیر شد
از این رو، حداقل در یک دسته بندی کلی، مردم ایران را میتوان به چهار دسته زیر تقسیم کرد:
۱=#اکثریت مردم #غیور ایران، همچنان بر مسیر حق، ثابت ماندند
۲=جمعی #ازمسیرناصواب گذشته، به دلایلی که گفته خواهد شد، #بهمسیرحق بازگشتند
۳=عدهای #قلیل اما #پرسروصدا،ازمسیر حق جدا شدند و در مسیر تردید افتادند، یا حتی درمسیر ناصواب طغوطه ور شدند، نظیر عدهای از انقلابیون تاکسی برگشتی اول انقلاب.
۴=عدهای #قلیل اما #پرسروصدا، همچون گذشته بر طبل باطل می کوبند
👇👈شرح چهار گروه👉👇
👈۱=در باره اکثریت با ثبات، به اندازهی کافی سخن گفته شد
👈۲=کم نیستن کسانی،درگذشته دراثرجهل،یاخطای محاسباتی؛همگام با #امام_و_رهبرجامعه نبودند،وشاید حتی رویکردمعارض داشتند.اما درمسیرزمان بواسطه#راهنمائیهای صبورانه #امام_خامنهای و آشکارترشدن چهره واقعی #دشمنان؛ تغییر جهت دادند،حتی شفاف همراه امام جامعه، وارد میدان هزینه شدن؛چنانچه#رهبرمعظمانقلاباسلامی تصریحفرمودند: با آشکار شدن چهره، نقشه و اهداف پنهان دشمن متجاوز، خداوند نقشه آنها را باطل و مردم نیز بر خلاف تصور دشمن به حمایت و پشتیبانی جانی و مالی از نظام برخاستند..کنار هم ایستادن افرادی با #وزن_مذهبی کاملاً #متفاوت و #جهتگیری سیاسی #گوناگون و حتی #متضاد.... برای دفاع از حقیقتی مشترک به نام #ایران_عزیز و #نظام_اسلامی.(۲۶تیر۴۰۴)
👈۳=برخیبرعکس،یا،سرعت ودامنهی اقدامگذشته را ندارند، یا مثل گذشته همراه صراحتهای امام جامعه تبیین ندارند، بلکه در گذشته مانده و با شاغُل فضای گذشتهی کشوروجهان؛رفتار و گفتار نخبهگان داخل را تفسیر میکنند.و لذا می بینیم روش، منشو رفتارشان با امام جامعه همراه نیست، بهترین شاهد باز محتوای آخرین سخنان امام جامعه در ۲۶تیرماه۴۰۴:
ایشان؛باتأکیدبر #ضرورت_حفظ_وحدت،فرمودند: همگان اعم از روزنامهنگار،قاضی،مسئول دولتی، روحانی وامامجمعه موظف به صیانت و حفاظت از اتحاد ملی هستند، همچنین گفتند: #تبیین و رفع مغالطات #لازم، اما به میان کشیدن ایرادهای غیر لازم و بحث درباره آنها و #جنجال بر روی مسائل کوچک #مضرّ و حتی باید مراقب بود #ابطال_مغالطات مشکلی برای کشورایجادنکند.اظهاروفاداری به نظام و #تأیید و حمایت از #سیاستهای_کلی را #ضروری و....#این_جناح و #آن_جناح کردن کاری #مضرّ است. #شور و هیجان عمومی مردم بخصوص جوانان را امری #لازم....اما #بیصبری و پا به زمین کوبیدن و #اعتراض به اینکه #چرا_فلانکار انجام نشد، #مضرّ است.
استمرار فعالیت دستگاههای مسئول نظامی و دیپلماسی با #قوتوجهتگیریدرست، ضروری است، بخصوص درعرصه دیپلماسی...
نمیگوییماعتراض خودرامطرح نکنند.اما#اعتراض وانتقادباید #با_لحنقابلقبول وپسازتحقیق و #اطلاعیابی انجام شود، برخی اظهاراتو #اعتراضها ناشی از#بیاطلاعی است.
مسئولان باید با قوت و روحیه کامل به کار خود ادامه دهند...🌹
سخنان مقام معظم رهبری از چنان شفافیتی برخوردار است که نیاز به ذکر رفتارهای معارض با مَشیِ امام جامعه فعلا ضروری به نظر نمی رسد
👈۴=برخی همچنان بر #طبل_باطل گذشته می کوبند شفاف ترینش، موسوی از رهبران فتنه ۸۸ و مدعیان اقتصاد دانی همراه او و دیگر اضِلّه و گمراهانی که در برابر خیل عظیم ۹۰ میلیونی جامعه، به مثابه کف روی آب و مگسان بی خاصیّت هستند، اگر خرمگسان ارسالی از سوی دشمن نباشند.و همچون دشمن صهیونیستی دنبال تغییر نظام برای تقسیم ایران به چند کشور کوچک هستند
#قم_مقدس
#غفاری_فر