#لبخند_های_خاکی
🔰حاجآقا رفت نشست رو صندلی. او سخنرانی را شروع کرد و فقط از ثواب نماز شب گفت. در اوج صحبت بود که اکبر کاراته زد به پیشونیش. حاجآقا گفت: اکبر، چی شده؟ گفت: خوشحالم که اصلاً نماز شبم ترک نمیشه.
✴️ نادی گفت: حاجآقا این اصلاً نمیدونه نماز شب سیبه یا نمازه. اکبر کاراته گفت: بعداً بهت میگم چیه!
پاشو برادر پاشو وقته نماز شبه. اینو نادی میگفت و پاهای بچهها را لگد میکرد، میرفت آن سنگر و برمیگشت. همه رو از 😴خواب بیدار کرده بود. هرکسی چیزی میگفت؛ یکی فحش میداد، یکی😄 میخندید و یکی...
نادی داشت با سرعت میرفت که اکبر کاراته پتو را از زیر پاهایش کشید. نادی رفت توی هوا و با کمر اومد روی زمین. اکبر کاراته پرید پتویی انداخت روشو و گفت: هورا بچهها، هورا!
کوهی از رزمنده ریخته بودند.
🌀روی نادی که حاجآقا با یک فانوس داخل سنگر شد و گفت چه خبره؟ اکبر کاراته گفت: هیچی، نادی داره نماز شب میخونه. طاهری گفت: آره ما ریختیم روش. کسی نبینه؛ که ریا نشه😂😂
کانال مردان بی ادعا. شهید محمد رضا الوانی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷لطفا دوستان خودرا معرفی نماید 👇
✅✅@alvane🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔱🔱🔱⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜