eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🔴داستان واقعی جوانی که مشروب درست می‌کرد و با عنایت امام حسین(ع) عاقبت بخیر و نماز شب خوان شد❗️ 🔰در راه مشهد بودم برای آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)؛ که بصورت تصادفی با یکی از زائران همسفر شدم. بنده در کنار این زائر بزرگوار نشسته بودن و خانم و تک پسرش نیز در جلوی صندلی اتوبوس نشسته بودند. بعداز این که باهم چنددقیقه‌ای صحبت کردیم؛ متوجه شدم که ایشان با پدر بنده حقیر، سلام علیکی دارند و همین سلام علیک باعث شد باهم خیلی گرم و صمیمی شویم. تا اینکه ایشان جذب حرف‌های بنده حقیر از اهل بیت و علما شدن و ایشان هم با این اوصاف، یک داستانی را شروع به گفتن کردند.. 🔻و ماجرای قصه از این قرار است که: 🍃در دوره سربازی با یک هم خدمتی دوست شدم که اصلاً به نماز و روزه هیچ اهمیتی نمیداد!! حتی وقتی موقع نماز میشد خودش را پنهان میکرد تا وضو نگیرد و نماز نخوانَد! کارش درست کردن مشروب و فروختن آن بود! حتی آیت الله خامنه ای(حفظه الله) را قبول نداشت و به سپاه هم ناسزا میگفت!! تا اینکه عروسی گرفت و مارو هم دعوت کرد.. ولی بعداز این عروسی و چندماه از ازدواج هم خدمتیمون که دیگه سراغی ازش نداشتم و یه شماره ناشناس بهم زنگ زد و باهام صحبت کرد ولی طرز صحبت کردنش حدس زدم که شاید یک روحانی باشه! ولی بیشتر که باهم حرف زدیم متوجه شدم که دوست هم خدمتی‌ام هستش!!! بهش گفتم خودتی گفت آره دیگه خودم هستم دوست هم خدمتیت!!! و بهم گفت که با خانمم بیام منزلشون برای خوردن شام تا همدیگه رو ببینیم! من هم قبول کردم و رفتم خونشون... ناگفته نمونه که این دوست گمراه با این اوصاف به (علیهم السلام) و ویژه ای داشت و تا حد ممکن به میرفت! وقتی به داخل منزلشون رفتم دیدم یه جوون با یه قد و هیکل ورزشکاری و پیراهن آستین بلند و البته با ریش بچه هیئتی‌ها... که تعجبم رو خیلی بیشتر میکرد که این کجا و اون دوست هم خدمتی کجا؟؟!! یه چنددقیقه همدیگه رو باتعجب نگاه کردیم تا اینکه حرفامو باز کردم و گفتم تو واقعاً دوست هم خدمتی من هستی؟ گفت بله من همون دوست هم خدمتی تو هستم! 🌷ولی داستان خوب شدن من این هستش که: 🌿با کارهای ناپسندی که انجام میدادم در گمراهی آشکار بودم تا اینکه یه ندایی بهم گفت باید بری زیارت اباعبدالله الحسین! من هم چون به امام حسین و آقا ابوالفضل ارادت زیادی داشتم رفتم کربلا... در کربلا یه حسی بهم گفت از اربابت بخواه تا کمکت کنه و از این گمراهی تورو بیرون بیاره!! من هم از امام حسین و آقا ابوالفضل خواستم تا عنایت کنن و از این گمراهی خارج و اهل هدایت بشم... وقتی به ایران اومدم توبه کرده بودم و یه و یه مانعی خدایی باعث شد تا دور خلاف و مشروب رو خط بکشم و مثل قبلاً دیگه نمیتونستم مشروب درست کنم و بفروشم و بخورم.. و بعداز خوب شدنم نمازهایی که میخونم هستش و حتی ترک نمیشه و حتی حاضرم جانم رو برای رهبرمون آیت الله خامنه‌ای فدا کنم! 🍃 🌺🍃