گل نرگس:
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_هفتاد_و_یک 👈((نگاه عبوس))
🌼با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز، صداش رو بلند کرد.
ـ سعید بابا، بیا سر میز، می خوایم غذا رو بکشیم پسرم.
و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون، خیلی دلم سوخت. سوزوندن دل من، برنامه هر روز بود. چیزی که بهش عادت نمی کردم. نفس عمیقی کشیدم.
– خدایا، به امید تو.
🌸هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن زنگ زد. الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن،
وسط اون حال جگر سوزم، ناخودآگاه خنده ام گرفت و باز نگاه تلخ پدرم.
ـ بابا، یه آقایی زنگ زده با شما کار داره، گفت اسمش صمدیه.
🌼با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی، اخم های پدر دوباره رفت توی هم. اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد.
ـ لازم نکرده تو پاشی، بتمرگ سر جات.
و رفت پای تلفن، دیگه دل توی دلم نبود، نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم،
🌸از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟ یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود و حالا…
– خدایا، به دادم برس.
دلم می لرزید و با چشم های ملتهب، منتظر عواقب بعد از تلفن بودم. هر ثانیه به چشمم، هزار سال می اومد. به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد
🌼گوشی رو که قطع کرد، دلم ریخت.
ـ #یا_حسین … دیگه نفسم در نمی اومد.
.
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_هفتاد_و_دوم 📝((پایان یک کابوس))
🌼اومد نشست سر میز، قیافه اش تو هم بود، اما نه بیشتر از همیشه و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد. نمی تونستم چشم ازش بردارم.
– غذات رو بخور.
سریع سرم رو انداختم پایین
ـ چشم.
🌸 اما دل توی دلم نبود، هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود. یا #آرامش_قبل_از_طوفان یا … هر چندـ اون حس بهم می گفت
– نگران نباش، اتفاقی نمی افته.
یهو سرش رو آورد بالا
🌼– اجازه میدم با آقای صمدی بری. فردا هم واست بلیط #قطار می گیرم. از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت.
نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم. خشکم زده بود، به خودم که اومدم، چشم هام، خیس از اشک شادی بود.
ـ #خدایا_شکرت، شکرت
بغضم رو به زحمت کنترل کردم و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم.
– ممنون که اجازه دادی، خیلی خیلی متشکرم.
🌸 نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود، یا چطور باهاش حرف زده بود که با اون اخلاق بابا، تونسته بود رضایتش رو بگیره، اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم.
شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد. هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب و کابوس اون چند روز و اون لحظات، هنوز توی وجودم بود. بی خیال دنیا، چشم هام پر از اشک شادی!
🌼ـ خدایا شکرت، همه اش به خاطر توئه، همه اش لطف توئه، همه اش … بغض راه گلوم رو بست. بلند شدم و رفتم سجده.
ـ الحمدلله، الحمدلله رب العالمين
✍ادامه دارد......
🎀 @alvane 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
عین الحیوة:
خیمه بی اکبر لیلاست چه باید بکند ؟
قامتی خمشده اینجاست چه باید بکند ؟
خنجر از خلقت خونین خودش شرمنده ست
وای این چهره ی طاهاست چه باید بکند ؟
تشنه ی خون علی لشکر خونخوارانند
این جوان وارث دریاست چه باید بکند ؟
کربلا آینه در آینه تکرار علیست
ذکر زیر لب باباست : چه باید بکند ؟
اکبرم ... عمه ببین باز تو را میخواهد
همه جا اهل تماشاست چه باید بکند ؟
مادر امد خبر از غنچه ی خود میخواهد
روی نیزه گل زهراست چه باید بکند ؟
#شب_حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم
#یا_حسین
🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺
🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺
🕊🌺
🌺
🕊
🌺
💠 بنام #الله؛ بزرگ پاسدار خون شهیدان
❓از شهدا میترسند؟
❓ازشهدا انتقام میگیرند؟
⁉️چرا؟
❓چرا میترسند؟
❓چرا انتقام میگیرند؟
❗️از #گلزارهای_شهدا انتقام میگیرند، به نام #مرمت، به نام #زیبا_سازی.
❗️کتاب های درسی را شخم زدند.
❓بسیج دانش آموزی در مدارس درچه حالی است؟
⁉️طرحهایی مثل پیشگامان و فلان و فلان برای آموزش پرورش اولویت دارد یا بسیج دانش آموزی؟
✅ می دانیم و می دانند که تا نام و یاد #شهدا هست و تا ما یادآوری می کنیم به خود و همه، که جای جای این کشور با خون شهید آبیاری شده و علف هرز در آن حق تنفس و حیات ندارد، علف های هرز آشفته می شوند.
‼️رسم بدی شده #دروغ!!
😏 اگر متوجه نشدند و کسی نپرسید خرت به چند؟ می تازیم
اگر پرسیدند می گوییم: سهو بوده، اشتباه بوده.
💤 اول اسم کوچه هارا به اسم جَک و جانور و گل و بلبل کردند(برای فریب)؛ وحالا تاج شهید را از سر کوچه های باقیمانده برداشته اند.
⁉️ اگر شهید را از نام شهدا برداشتید، اصلاً اگر نام شهید را از کوچه برداشتید با #مادران و #پدران و #فرزندان_شهدا چه میکنید؟
با آثار شهدا چه میکنید؟
با خونی که از آنها بر دل سنگها چکیده،
با #لالههای_واژگون، چه میکنید؟
😔هر کجا پرستو یا کبوتری بالش میشکند یاد شهید میفتیم.
تمام عاشقانه هایمان، استعاره از شهید است چرا که:
🍃🌺 من مات من العشق مات شهیداً...
🌞چون وجودی از عشق #ارباً_اربا شد نه در خاک، بلکه در قلب #افلاک، آفتابی میشود گرم تر از آفتاب داغ تابستان و میشود سایهی سرمان.
☀️ با آن نور پیوسته در تابش، با آن غروب پایان ناپذیر چه میکنید؟
☄دستپاچگی مایهی رسوائیست دستپاچه خاکشان نکنید.
⁉️چه کردهایم برایشان؟
در کوچه، پس کوچه هایمان کاخ ساختهایم و بر سر درش نام شهید را نگاشتهایم!
چه لطفی به شهیدان کردهایم؟
جز این که نامش
پاسدار کوی و برزن و
عرض و ناموسمان است.
🏎شاهراههای طویل و عریض ساخته و نام شهیدرا پوشش آن کردهایم و خود بر مرکبهای میلیاردی سوار و در پهنهی آن میتازیم.
⁉️ چه لطفی به شهید کردهایم؟!
جز آنکه پاسدار بالای سرمان شدهاند تا خوش بگذرانیم و اندوختههایمان را صرف لذات خود و خانوادههایمان کنیم!؟
😔 بی آنکه بدانیم هنوز پدران و مادرانی هستند که به انتظار #تکه_استخوانی،
از فرزندشان هر روز دست به دامان فرشتهی مرگ از او مهلت فردا را میگیرند❗️❗️
⁉️از #کودکان_شهدا شرم نمیکنید که به جای "بابا"؛ سنگ قبر و قاب عکس در آغوش میگیرند؟
‼️وای برما!
‼️ وای بر شما!
⁉️تا کی خواهیم تاخت؟!
‼️فرشتهی مرگ در کمین است...
#شهیدان_زندهاند...
#شهادت_افتخار_ماست...
#یا_مهدی
#یا_حسین
✍ #مهدی_حسینی
1.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ترور و شهادت یکی از فرماند هان عراقی در جریان تظاهرات دیروز و حمله به دفتر عصائب اهل حق
در تصاویری از فرماندهی وسام العلياوي فرمانده گروه جهادی عصائب اهل الحق و فریاد های #یا_حسین وی به هنگام هدف قرار گرفتن خودروی انتحاری #داعش
🇮🇷
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من سجده کنم
به خدای حسین آفرین...
🎙حاج محمود کریمی
#یا_حسین
میرزا کوچک خان جنگلی بسیار اهل استخاره با تسبیح بود و دیگری اینکه این شعر را و مُکرر میخواند: آنقدر در كشتي عشقت نشينم #يا_حسين، يا به ساحل مي رسم يا غرقِ دريا مي شوم. ۱۱ آذر میرزا از شدت سرما یخ زد. دست اجانب روس و انگلیس و قزاقهای رضاخان به زنده او نرسید. ایستاده جان داد.
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
🌐 به عصــــای موســــی بپیوندید👇
🕎 @mosesom