فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزق خاص محرم
#سخنران.استاد عالی
#محرم
#السَّلامُ عَلَیکَ یا أباصالِحَ المَهدی(عج)
😔😔
آجَرَکَ الله، فی مُصیبَتِ جَدِّکَ الحُسین(ع)...
أحسَنَ اللهُ لَکَ العَزاء....فی مُصیبَتِ جَدِّکَ الغَریب، فی مُصیبَتِ جَدِّکَ العطشان.
@alvane🎵🎵🎵
لقمه حرام!...فلینظر الانسان الی طعامه.....لقمه حرام انسان را زیر و رو می کند....لقمه حرام انسان را پیامبر کش می کند امام کُش می کند....ا.اگر از غذاى نجس و آلوده و حرام استفاده شود، اثر منفى بر معنويات انسان مىگذارد . حتی تا هفت نسل اثر لقمه حرام باقی ماند!خیلی مواظب باشیم که ابدا لقمه حرام نخوریم
در نهمین فراز دعای امام عصر(عج)چنین می خوانیم: «وطهّر بطوننا من الحرام و الشبهه؛ خدایا!اندرون ما را از غذاهای حرام وشبهه ناک پاک کن.»
لقمان در نصیحت به پسرش می گوید:من در راستای طول عمر و سفرهای خود با چهارصد پیامبر(ص)ملاقات کردم،به نصایح و اندرزهای آنها گوش فرا دادم، و از میان آن همه پندهای آنها چهار موعظه را گزینش نمودم،یکی از آنها این است: «هرگاه کنار سفره غذا نشستی،مراقب حلق خود باش که غذای حرام نخوری!
لقمه حرام نماز را باطل می کند!رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً؛ وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ كُلُّ لَحْمٍ يُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ» نماز کسي که لقمهاش حرام است تا چهل روز از ارزش چنداني برخوردار نيست؛ و تا چهل روز دعاي او مستجاب نمي گردد و هر مقدار از بدن که پرورش يافته لقمه حرام باشد سزاوار آتش و سوختن است.
سنگدلي و قساوت قلب، يکي ديگر از آثار شومي است که بر اثر مال و لقمه حرام، وجود انسان را فرا مي گيرد و او را در ورطه شقاوت و بدبختي گرفتار مي کند. روايتي وجود دارد که اگر آن را در کنار اين روايت قرار دهيم نتيجه اي حاصل مي شود که آن را حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در کربلا و در تحليل جنايات کوفيان بيان فرمودند(فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ)شکمهایتان از حرام پرشده و بر دلهایتان مُهر زده شده است!
روضه شب هفتم ـ علياصغر (س) ؛ داغي بر دل اهلبيت
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (س) مي روند و روضه آن طفل شهيد را ميخوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.
حوريان محو رخ مهپارهات *** كهبهي خيل ملك گهوارهات
گردش چشمان تو عشقآفرين *** رشتهي قنداقهات حبلالمتين
زينت آغوش و دامان رباب *** آينهگردان رويت آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو *** بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موي تو نجات *** تشنهي لبهاي تو آب حيات
كودكي ، اما به معنا پير عشق *** روي دستان پدر ، تفسيرِ عشق
تلخترين لحظات تاريخ نزديك ميشد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين علیه السلام به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين علیه السلام و امام سجاد علیه السلام كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين علیه السلام به دست بگيرد.
امام علیه السلام چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».
صداي اين كمك خواهي امام كه به خيمهها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام روي به خيمهها كرد، شايد كه زنان با ديدن او اندكي آرام گيرند ؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماههاش «عبدالله بن الحسين» ــ كه به علي اصغر معروف بود ــ را شنيد كه از شدت تشنگي ميگريست.
علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمهها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام علیه السلام قنداقه علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت ؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نميكنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... » ...
اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بني اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام علیه السلام به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره را از بدن جدا شده بود...
آتش عشق تو در من شعلهور بود اي پدر *** پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
شد گلويم روي دستت ذبح ، ميداني چرا؟ *** پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
امام علیه السلام دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله ـ تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداي آن را ميبيند»... در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام علیه السلام نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت ميكنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم ميكنند»...
اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت *** ياراي سخن با من دلتنگ نداشت
يا رب! تو گواه باش، ششماههي من *** شد كشتهي ظلم و با كسي جنگ نداشت
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند ؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه كوچك را دفن كرد
🔹دوستی با حسین علیه السلام
✍️عارف بالله سید حسین حسینی(ره):
✍️خدا مشکلات را میفرستد تا ما به خود بیاییم و مُحبِّ حقیقی اهل بیت بشویم و دست از کارهای اشتباه خود برداریم. باید مانند حبیب بن مظاهر(ره) بشویم. حبیب برای حسین دوبار مُرد و زنده شد.
روزی حضرت حسین را به خانه دعوت کرد؛ ولی امام حسین دیر کرد. حبیب بالای پشت بام رفت ببیند آقایش کجاست؟ ناگهان از بالا به زمین افتاد و از دنیا رفت. پدرِ حبیب وقتی آمد دید حبیب از دنیا رفته، او ر ا داخل یکی از اتاقها برد و پنهان کرد تا امام حسین علیه السلام او را با این حال نبیند. وقتی حضرت آمد، وارد خانه شد و نشست. بعد از مدتی پرسید:حبیب کجاست؟ پدرش خواست متوجه نشود که حبیب از دنیا رفته ولی ناگهان حضرت فرمود: برو داخل اتاق و حبیب را صدا بزن و بیاور. پدر حبیب برخاست و داخل اتاق رفت و حبیب را صدا زد و گفت: حبیب بلند شو، آقایت تو را می خوانَد.
یک وقت حبیب زنده شد، برخاست و خدمت مولایش مشرّف شد
📚دالان بهشت/ج1/ص114
✳️ @alvane
آخرین تلاشها برای تضعیف یک جریان در عراق
▪️یک منبع آگاه در کاخ ابنزیاد به رسانهها گفته پیش از آنکه شمربنذیالجوشن راهی کربلا شود، بههمراه یکی از همقبیلهایهایش از حاکم خود خواستهاند به ۴ تن از خواهرزادههای آنها که در سپاه بنیهاشم هستند اماننامه بدهد که با موافقت ابنزیاد مواجه شده است.
▪️اماننامه در واقع قولنامهای است که طی آن حاکم به فرد مقابل تعهد میدهد که درصورت تسلیمشدن، جانش در امان باشد و تحت تعقیب قرار نگیرد.
▪️شمر با اماننامهای که گرفته بودند، به سراغ سپاه بنیهاشم رفته و خواهرزادههای خود را صدا میزند. گفتنی است منظور آنها از خواهرزاده فرزندان زنی به نام امالبنین است که با آنها همقبیلهای بوده و نسب فامیلی دارد و برای همین او را خواهر میخوانند.
▪️بررسیها نشان میدهد در سرزمینهای عرب، پس از رحلت پیامبر، دوباره قبیلهگراییِ دوران جاهلیت رسمیت پیدا کرده و حمایت و حفاظت از همقبیلهایها به هر چیز دیگری اولویت دارد.
▪️پس از آنکه شمر پسران امالبنین یعنی عباس، عبدالله، جعفر و عثمان را که همگی فرزندان علیبنابیطالب هستند بهسوی خود دعوت میکند، آنها دعوتش را بیپاسخ میگذارند. شاهدان میگویند در این هنگام حسین به آنها میگوید با اینکه شمر فاسق است، پاسخ او را بدهند و گفتوگویش را بپذیرند که قطعرحم نکرده باشند.
▪️این ۴ برادر وقتی از اماننامه مطلع میشوند، خشمگین شده و خطاب به شمر میگویند که حاضر نیستند از جبهۀ بنیهاشم جدا شوند. آنها معتقدند جداشدن از حسینبنعلی و تسلیم دربرابر ابنزیاد برخلاف جوانمردی و آیین دینیشان است.
@Farsna
✨﷽✨
◾️عظمت اشک بر سیدالشهداء علیهالسلام
حکایتی از آیتالله بهجت در مورد توجه اهلبیت علیهالسلام به گریهکنهای امام حسین علیهالسلام
✍آیتالله بهجت (ره) : در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام از آنجا عبور میكرد. مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی علیهالسلام میرود، او را مسخره میكرد. حتی یکبار به امیرالمؤمنین علیهالسلام جسارت كرد و همچنین گفت: به او (امام علی علیهالسلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی كرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میكند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟! آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: او بر ما حقی دارد كه نمیتوانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد بهخاطر آن جسارتهایی كه او میكند، بر شما حق پیدا كرده است؟! حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میكرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیهالسلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربنسعد كار خوبی نكرد كه اینها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمیتوانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.
💥آن مرد شیعه میگوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچكس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیهالسلام از كجا فهمید؟! بلافاصله شیعه شد.
📚 رحمت واسعه، ص٢٧٢
@alvane🌿🌿🌿
زائر در سفر زیارت آن حضرت توشه خود را از غذاهای لذیذ مانند بریانی و حلواجات قرار ندهد، بلکه خوراکش را نان با شیر یا ماست تهیه ببیند.
از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: شنیدم جماعتی به زیارت امام حسین(علیهالسلام) میروند و با خود سفرههایی برمیدارند که در آنها بزغالههای بریان و حلواجات هست، اگر به زیارت قبر پدران یا دوستان خود بروند قطعاً این خوراکیها را با خود برنمیدارند.
در روایت معتبر دیگری نقلشده است: که امام صادق(علیهالسلام) به مفضل بن عمر فرمود: زیارت کنید امام حسین(علیهالسلام) را بهتر از آن است که زیارت نکنید و زیارت نکنید بهتر از آن است که زیارت کنید، مفضّل عرضه داشت: پشتم را شکستی! فرمود: و الله اگر به زیارت قبر پدران خود بروید، اندوهگین و غمناک میروید و به زیارت آن حضرت که میروید سفرهها با خود برمیدارید، درحالیکه باید ژولیده مو و گردآلود بروید.
نویسنده گوید: پس برای ثروتمندان و تاجران چه اندازه شایسته است که این مسئله را در این سفر توجّه کنند و هرگاه در شهرهایی که تا کربلا بین راه ایشان است، عدّهای از دوستانشان ایشان را دعوت و میهمان میکنند و در زمان حرکت سفرههای آنان را از پختنیهای لذیذ و مرغ بریان و سایر غذاها پر میکنند، قبول نپذیرند و بگویند: ما مسافر کربلا هستیم و برای ما تغذیه به این غذاها شایسته نیست.
شیخ کلینی روایت کرده: بعد از شهادت حضرت سید الشّهدا همسر کلبیّه آن حضرت مجلس عزا برپا کرد، گریست و سایر زنها و خدمتکاران گریستند تا حدی که اشکهای آنها خشک شد، از جایی برای آن مخدّره «جونی» هدیه فرستادند که معنی آن را مرغ قطا گفتهاند، این هدیه برای این بود که از خوردن آن در گریستن بر امام حسین(علیهالسلام) نیرو بگیرند، چون آن بانوی محترمه آن را دید پرسید چیست؟ گفتند: هدیهای است که فلانی برای شما فرستاده تا در ماتم امام حسین(علیهالسلام) از آن کمک بگیرید، فرمود: «ما که در جشن عروسی نیستیم، ما را چه به این خوراک؟» پس دستور داد تا آن را از خانه بیرون بردند.
داستان مردی که به زیارت امام حسین علیه السلام نمیرفت
شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر 🌹وقت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام را اراده میکرد، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود؛ تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت: «از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه وضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد.»
آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت: «من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است.»
وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار ازخانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .
نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خودمیلرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت: «اَهَذا مَصرَعِِ سیدُالشهداء؟اهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟ ؛ آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است؟»
پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست..
اگر كسی درخت میوه ای دارد كه شاخه های آن از روی دیوار به داخل كوچه یا خیابان آمده است، شخص عابری كه از آنجا می گذرد می تواند به اندازه متعارف یك رهگذر و عبور كننده، و در حد خوردن از آن میوه ها استفاده كند. البته نمی تواند از میوه ها بچیند و جمع كند و با خود ببرد.این اجازه خوردن برای عابر و رهگذر را "حق المارة" می گویند.
این حکم در مورد شاخه ای از درخت که از خانه و باغ همسایه به باغ و خانه ما وارد می شود صادق نیست.
یکی از اساتید دانشگاه امام صادق علیه السلام می نویسد:
✍✍✍✍
حدود ۲۰ سال پیش منزل ما خیابان ۱۷ شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شبهای قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار می کرد اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت می کرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیاردیگر …
یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشوییها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.
من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می¬گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب !!! فرادا می خوانم .
این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا …
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود … ، ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی ، در پوست خود نمی گنجیدیم ، بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه ی جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت .
بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم !!! چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .!؟!؟ نکند ؟! ؟! نکند ؟! ؟!
دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم و …
از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم🕌 داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟
پیرمرد سری تکان داد😞 و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم ،او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم …
ناگهان
بغضم سرباز کرد و اشکهایم😢😢 جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم ای کاش حاج علی آن موقع بجای گوش دادن به حرفم توی گوشم میزد ای کاش ای کاش … و این ای کاش ها که بیچاره ام میکرد .
الان حدود ۲۰ سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.
توجه داشته باشیم با ابروی افراد با سلیقه خودمان بازی نکنیم این عاقبتش است…😔😔
@alvane🌿🌿🕊🕊🕊
امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،
فردا به آن چشم نگاهش مکن
شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی
@alvane🕊🕊🕊🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ماجرای مقام کسی که فقط به خاطر چایی مجلس روضه میرفت...
استاد عالی
@alvane
ذکر مصیبت شهادت علی اکبر علیه السلام:وقتی علی اکبر به میدان رفت چه حالی داشت امام حسین:گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو، جان در فغان دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم
هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان
صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم
پسرم! نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم.........امام صادق (عليه السلام )فرمودند: روز عاشورا ابا عبدالله وقتي جوانش را غرق در خون ديد سه مرتبه صورت روي صورت علي اكبر (عليه السلام )گذاشت. اولین بار که آمد كنار بدن و صورت گذاشت...فرمود: عَلَي الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا
. علي جان! ديگر بعد از تو دنيا را نمي خواهم. مرتبه دوم صورت گذاشت لَقَد اسْتَرَحْتَ مِن هَمِّ الدُّنْيَا وَ غَمِّهَا . تو رفتي و از همّ و غم دنيا راحت شدي. اي پدران شهدا! اين جمله را براي شما مي گويم و بَقِيَ أبُوكَ وَحيدةً فَرِيدَة ; تو رفتي پدرت را تنها گذاشتي, وحيد و فريد گذاشتي. مرتبه سوم نفرين كرد. اي عمر سعد! خدا رحِمَت را قطع كند كه اين طور فرزندم را به شهادت رساندي. امام مرتبه سوم صورت از صورت علي اكبر برنداشت. خدا چه شد؟ نكند حسين, جان داده است؟ نكند داغ علي اكبر (عليه السلام )اين گونه در اباعبدالله (عليه السلام )اثر كرده؟ يك وقت عمه جانش زينب از خيمه خارج شد مرتب صدا مي زند: يا أخيّاه وبن أخيّاه خودش را رساند, دست به شانه برادر نهاد: برادرم بلند شو خدا صبرت بدهد. فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ ; خودش را انداخت روي بدن علي. خواهر ناله مي زند. مصيبت مصيبت است و صبر براي خداست اما گريه يك امر طبيعي است رَفَعَ صَوتَهُ بِالبُكاءِ با صداي بلند كنار بدن علي ناله مي زند..
16.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وداع با شهیدان مدافعان نظم و امنیت در اهواز
السلام علیک یا ثارالله🏴
🔹آیین وداع و بدرقه با پیکر شهیدان علی غلامی و سلمان غریبی امروز در میان غم و اندوه همرزمان این شهیدان در ستاد فرماندهی انتظامی اهواز برگزار شد.
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 برادر دوقلوی شهید علی خلیلی
شباهت عجیب جوان شیرازی به شهید علی خلیلی
@alvane
23.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 هدیه خاص به مادر شهید خلیلی
واکنش جالب مادر شهید خلیلی در مواجهه با پرچم گنبد حرم امام رضا (ع)
@alvane
مقام رضا: روزی امام باقر(ع) به دیدار جابر بن عبدالله انصاری رفت و حالش را جویا شد. جابر گفت: من در حالی هستم که پیری را بر جوانی، بیماری را بر سلامتی و مرگ را بر زندگی ترجیح می دهم. امام باقر(ع) فرمود: «ای جابر! امّا من، اگر خداوند مرا پیر قرار دهد، پیری را دوست دارم؛ اگر مرا جوان قرار داد، جوانی را دوست دارم؛ اگر مرا بیمار کند، بیماری را دوست دارم؛ اگر شفایم دهد، شفا و تندرستی را دوست دارم؛ اگر مرا بمیراند، مرگ را دوست دارم و اگر مرا زنده بدارد، زندگی را دوست دارم».
جابر که این سخنان را از حضرت باقر(ع) شنید، صورت حضرت را بوسید و گفت: رسول الله’ راست فرمود؛ چرا که به من فرمود: «تو فرزندی از نسل مرا دیدار خواهی کرد که هم نام من است و علم را می شکافد و زیر و رو می کند، و به همین سبب او شکافنده دانش اولین و آخرین نامیده شد».[شهید ثانی، مسکّن الفؤاد، ص 82.}. تسلیم و رضا نگر که آن دخت بتول
در مقتل کشتگان چو فرمود نزول
شکرانه سرود کی خداوند جلیل
قربانی ما به پیشگاه تو قبول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵نماز مخصوص روز چهارشنبه☝️
🌹ان شاءالله حاجت روا باشید بحق امام جواد علیه السلام🤲
🔴لطفا دعابرای مهدی فاطمه عج الله
فراموش نشود🤲
#استوری_ویژه_محرم
فضیلت گریه بر سید الشهدا علیهالسلام
🆔 @alvane
علامه امينى شب تاسوعا و شب عاشورا براى امام زمان (عجل الله) صدقه کنار میگذاشتن، وقتی ازشون سوال میشد که چرا این کار رو انجام میدین، میفرمودن:
این شب ها قلب حضرت در فشار است....😔😔😔😭😭
اللهم عجل لولیک الفرج به حق عباس بن علی علیه السلام 🤲
🌷شهدای مدافع حرم روز تاسوعای حسینی
شهدای مدافع حرمی که در روز تاسوعا به شهادت رسیدند:
🌷 شهید عبدالله باقری💫
🕊 شهید مصطفی صدرزاده💫
🌷 شهید پویا ایزدی🕊
🕊شهید امین کریمی💫
🌷 شهید حجت اصغری🕊
🕊 شهید ابوذر امجدیان💫
🌷شهید سجاد طاهر نیا🕊
🕊شهید روح الله طالبی اقد💫
🌷 سید محمد حسین میردوستی🕊
🕊 شهید محمد جاودانی💫
@alvane
🟢نذر روز تاسوعا
مادرشهید در خاطره ای می نویسد:
ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذری می پزیم و بانی آن حسین بود .
آن روز تمام وسایل نذر را خرید.
سپس لباسهایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت.
از زیر قرآن ردش کردم و آب که مایه ی روشنایی بود را پشت سرش ریختم .
با یک چشم پر از غم و عمیق نگاهم کرد و رفت.
سوم محرم زنگ زد گفت مادر چه خبر از حسینه؟ گفتم: مادر کی میایی ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم .
روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپز خانه حسینه نذر را بار گذاشتیم. در حین پختن نذری بودیم.
هر که می آمد می پرسید حسین کجاست؟ و در جواب می گفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه...
بعد از مراسم دیدم حسن برادرش آشفته است و گریه می کند.
گفتم: مادر اتفاقی افتاده؟ چرا آشفته ای؟
گفت:
🌷 یک دوست خوبی داشتم شهید شده. آرام و قرار نداشت.💚
✨حسین فدایی روز تاسوعاشد
ماجرای شهادت
در یکم آبان 1394 صبح تاسوعای حسینی با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر به پهلو به شهادت رسید.
پیکر پاکش در نهم آبان ماه در گلزار شهدای روستای خورنگان در کنار دایی شهیدش امیر سرتیپ عبدالرزاق جمالی به خاک سپرده شد .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حسین_جمالی
@alvane
گریه بر سيدالشهدا(ع) مجلس عظيمي نمیخواهد! انسان میتواند خودش به تنهايي بنشيند گريه کند.
بزرگي شنيده بود که مرحوم ملاآقا دربندي نمازشبهاي عجيبي ميخواند. يک شب ايشان را دعوت کرد و تا ديروقت نگه داشت. ديروقت که شد، گفتند: آقا همينجا استراحت کنيد! ايشان استراحت کرد. هنگام نمازشب مشاهده کردند که چند ساعت به اذان برخاست و در بسترش نشست و گفت: "السلام عليک يا اباعبدالله، حسين جان تو را کشتند..." اين را گفت و شروع کرد به گريه کردن و متصل گريه کرد. رفت وضو گرفت؛ گريه کرد. آمد و نشست؛ گريه کرد. همینطور گريه کرد تا اينکه اذان گفتند و بعد برخاست و نماز صبحش را خواند.
نه اينکه ما هميشه بايد همين کار را بکنيم؛ بلکه هم باید نمازشب خواند و هم براي سيدالشهدا(ع) گريه کرد.
اما اينگونه گريهکردن احتياجي به مجلس روضه ندارد.
اگر بتوانيم در منزلمان مجالس روضه برگزار کنيم، بهتر است؛ چرا که اين روضههاي هفتگي منزل و خانواده انسان را بيمه کرده و دست شيطان را از منزل ما قطع ميکند؛ اما اگر نشد، خودمان بنشينيم و براي امام حسين(ع) گريه کنيم
ا و می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه از دل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
آندم بریدم از زندگی دل ،که آمد به مسلخ شمر سیه دل
😭😭😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ای لشگر صاحب زمان آماده باش
بازخوانی نوحه ماندگار ای لشگر صاحب زمان آماده باش، آماده باش توسط حاج صادق آهنگران
@alvane
مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.
اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید.
دومین عضو، لبهای آقا بود، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید.
سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است.
چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم ... .
بزرگترین مصیبت
1 ـ در كربلا حجّت خدا و پسر پيامبر صلىاللهعليهوآله را شهيد كردند .
2 ـ شهادت او بدست كسانى بود كه او را دعوت نمودند تا او را يارى نمايند !
3 ـ پسران و برادران و ديگر اقوام و يارانش را قبل از او بشهادت رساندند !
4 ـ كسانى او را شهيد كردند كه در ظاهر مسلمان بودند و نماز مىخواندند و خود را پيرو جدّ حسين عليهالسلام مىدانستند !
5 ـ مردمى او را شهيد كردند كه كاملاً او را مىشناختند و از مقام و منزلت او آگاهى
داشتند !
6 ـ با اينكه در كنار آب فرات بود ولى او را تشنه شهيد نمودند و آب را بر كودكان و اهل حرمش، بستند !
7 ـ بعد از كشتنش، اموال او راحتّى «وسايل شخصى او از قبيل انگشتر و نعلين و عمامهاش را غارت نمودند !
8 ـ خيمههاى خاندان او را آتش زدند و اهل بيتش عليهمالسلام را ترساند و آزار رساندند !
9 ـ اهل بيت او را كه منسوب به پيامبرشان بود، به اسيرى بردند !
10 ـ سر مقدّسش را بر بالاى نيزه در شهرها گرداندند !
11 ـ بر بدن نازنينش، اسب راندند !
12 ـ سه روز بدنش بر روى خاك افتاده بود و كسى نبود تا او را دفن كند تا عاقبت اهل روستاها آمدند و او را دفن نمودند !
13 ـ كسى دستور كشتن او را داد (يزيد) كه جدّ و پدرش آزاد كرده جدّ حسين عليهالسلام بودند !
14 ـ او را بدون هيچ جرم و گناهى كشتند !
15 ـ كسانى او را تشنه شهيد كردند كه گروهى از آنها(لشگر حرّ) چند روز قبل بوسيله همين حسين عليهالسلام از تشنگى نجات يافتند !
16 ـ بخاطر تبليغات سوء، مردم شام شهادت او را جشن گرفتند!
17 ـ همه موجودات حتّى ماهيان دريا و درختان براى او اشگ ريختند!
18 ـ تا سه روز هر سنگى كه بر مىداشتند زير آن خون جارى بود .
19 ـ آسمان تا چهل روز در عزاى او گريست .
20 ـ سر بريده او در چند جا تكلم نمود .
21 ـ خون او و خون على اصغر و خون على اكبر وقتى به آسمان پخش شد ديگر برنگشت.
22 ـ بدترين فرد( شمر) بر روى سينه بهترين فرد (امام حسين عليهالسلام )نشست . . .
چه کوتاه است فاصله میان
بالا رفتن دست علی (ع) و بالا رفتن سر حسین (ع) ….
فاصلهای از ظهر غدیر تا ظهر عاشورا
😭😭😭😭