eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 فتاح امشب به میدان آمد 🔸 موشک هایپرسونیک «فتاح» که امشب برای اولین بار در حمله به رژیم صهیونیستی از آن استفاده شد، چه ویژگی‌هایی دارد؟ ➖➖➖➖➖
🔴 قدرت این نیست که واسه زدن یکنفر 85 تن بمب بزنی و کلی انسان و قتل‌عام کنی. قدرت یعنی فقط"خبر حمله‌‌ت"باعث ریزش بازار جهانی شه و برای اولین‌بار جلسه کابینه سیاسی امنیتی اسرائیل توو پناهگاه تشکیل شه
29.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | واکنش جالب علیا حضرتان جدید و قدیم به خبر مسرت بخش اصابت موشکهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سرزمینهای اشغالی 💢 از کوروش تا پهلوی حال و هوای مزاجیشان نیوشیده شد |صدای ایران 🇮🇷 VOI| 🎙@VOINEWS|@VOINEWS
وقتی بازدید تموم شد، حسن تهرانی مقدم پدر فناوری موشکی ایران روکرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت: اگه میشه فناوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید! ژنرال های روسی خندیدند و گفتند: امکان نداره این فن‌اوری فقط در اختیار کشور ماست! *حسن خیلی جدی گفت: ولی ما خودمون این موشک رو میسازیم.* و دوباره صدای خنده‌ی اونا بلند شد وقتی برگشتیم خیلی تلاش کردیم نمونه‌ش رو بسازیم ، ولی نشد! *حسن راهی شد ؛ به امام رضاعلیه السلام متوسل شد و سه روز توی حرم موند.* حسن میگفت *روز سوم بود که عنایت امام رضا علیه السلام رو حس کردم و... حلقه‌ی مفقوده‌ی کار به ذهنم خطور کرد سریع دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی بهتر و پیشرفته‌ تر بود.*شادی روحش صلوات
این تصویری است که دوست نداشتند رسانه ای شود!! بله بعد از ۷۵ سال بالاخره صهیونیست ها آواره شدند... آنچه می بینید اردوگاه آواره های صهیونیست است.! در جنگ رسانه‌ای کوتاهی نکنیم. نشر این تصویر، یک نوع جهاد تبیین در جهت حمایت از مظلومین غزه علیه ستمگران صهیونیست است.
مصاحبه با بیمار مبتلا به سرطان بهبود یافته (خانم عباسی):کمی از خودتون برامون بگید من فاطمه عباسی هستم یه دختر دارم کلاس دهم و با دخترم تنها زندگی می‌کنم و خودم سرپرست هستم و همسرم از ما جدا شده کار می کنی؟ فاطمه: بله من کارهای خدماتی انجام میدم درمورد بیماری تون بگید و اینکه چطور متوجه شدید؟ فاطمه: واقعیتش من توی حمام موقعی که داشتم لیف می‌کشیدم متوجه یه توده در سینه ام شدم که توی سینه دیگرم نبود و چون دختر دایی‌ام قبلاً سینه شو جراحی کرده بود تماس گرفتم از اون سوال کردم و راهنمایی گرفتم طبق اطلاعاتی که به من دادن من یه جورایی متوجه شدم که ممکن است توده خوش خیم نباشه بعد دکتر رفتم نمونه‌برداری کردم که نتیجه پاتولوژی خوب نبود. کی بهتون گفت و موقع شنیدن این خبر چه حالی داشتید؟ فاطمه: من ده سال بود که دکتر نرفته بودم بچه شهرستانم و تو طبیعت بزرگ‌شده بودم. من تا چهل‌سالگی کلاً ۴ بار هم دکتر نرفته بودم خیلی برام غیرمنتظره بود هنگ کرده بودم باورم نمی‌شد تا چند روز تو حال خودم نبودم می‌گفتم یعنی چی؟ چرا اینطوری شد ولی بعداً دیگه برام طبیعی شد پذیرفتمش. هرچقدر که زمان می‌گذشت برام عادی‌تر می‌شد، درواقع طبیعت انسان اینجوریه. من دچار یه بیماری شدم ولی خداوند درهای زیادی در زندگی به روی من باز کرد. در دوران درمانم خدا رو دیدم و نگاهم به زندگی عوض شد. الآن به این نتیجه رسیدم که سرطان هم مثل بقیه بیماری‌ها یه عفونته. فقط باید توکل داشته باشی مطمئناً درست میشه. من خداوند رو هزار بار شکر می‌کنم که با کمک همین عزیزان در موسسه خیریه نور و سمر درمانم را انجام دادم واقعاً لطف کردند در حق من که دست‌خالی بودم خدا رو شکر می‌کنم. در خانواده شما کسی به سرطان مبتلا شده بود؟ فاطمه: بله دختردایی‌، دخترخاله‌ و خواهرم که توی سرش تومور داشت. فکر می‌کردید خودتون یه روز به این بیماری مبتلا شوید؟ فاطمه: اصلاً فکرش رو نمی‌کردم اگه سرما می‌خوردم یه استامینوفن هم نمی‌خوردم می‌گفتم ضرر داره می‌رفتم با طب سنتی درمان می‌کردم داروهای گیاهی می‌گرفتم می‌خوردم اصلاً فست فود نمی‌خوردم دنبال سوسیس و کالباس اینا نبودم و خیلی سنتی زندگی می‌کردم خیلی متعجب شدم که اصلاً چطور به این بیماری مبتلا شدم ولی خدا رو شکر که الآن خوبم. وقتی خانواده‌ات متوجه شدند واکنش شون چی بود ؟ ازت حمایت کردند؟ فاطمه: من شیمی‌درمانی می‌کردم که مادرم فوت کرد الآن ۴ ساله مادرم فوت کرده من هنوز مرگش رو باور نکردم و ۸ ماه بعد هم پدرم فوت کرد دو تا برادر هم دارم که کلاً با من قطع رابطه کردند البته خواهرهای دیگرم هم اینکار رو کردند و اصلاً دیگه ندیدمشون وضعیت مالی خوبی دارند و تحصیل‌کرده هم هستند خونه هاشون هم تهران هست من بیمارستان امام خمینی درمان می‌کردم یه کورس تاکسی تا خونه داداشم بود یه سر به من نزدند حال منو نپرسیدند ولی خواهرم که تهرانه حالا نه ازلحاظ مالی چون اون هم ازلحاظ مالی ضعیف هست ولی ازلحاظ روحی کمکم می‌کرد و دنبال کارام بود. دنبال دارو، تو بیمارستان بیاد بالای سرم خدا خیرش بده خیلی به من کمک کرد. خانم عباسی چقدر امیدوار بودید که خوب میشید؟ فاطمه: من این بیماری رو اصلاً باور نکردم والانم باورش ندارم و خیلی امید به بهبودی داشتم من انقدر توکلم به خدا بوده و این‌قدر خداوند در زندگی من حضورداشته اصلاً‍ برای من سخت نبود همین‌الانم با توکل به خدا دارم میگذرونم من به خاطر دخترم جنگیدم و پیروزم شدم با همه سختی‌هایی که داشتم انشالله به‌حق این ماه عزیز همه مریض‌ها شفا بگیرند و ما آخرین بیماران باشیم آرزوی من اینه و انشالله که هیچکس مبتلا نشه چطوری درمان شدی؟ میتونی روند درمانت رو بگی؟ فاطمه: من خیلی به حرف دکترم گوش می‌دادم هر دارویی که برام می‌نوشت هر چی که می‌گفت ریزبه‌ریز انجام می‌دادم یعنی دکترم می‌گفت امروز باید شیمی‌درمانی بشی امروز باید این دارو رو مصرف کنی هر تاریخی برام تعیین می‌کرد می‌گفت فلان تاریخ باید مراجعه کنی من تمام دستورات دکتر رو اجرا کردم مثلاً‍ می‌گفت باید در تاریخ فلان سونوگرافی بری یا ماموگرافی انجام بدی یعنی تمام تلاشم و می‌کردم دستورات پزشکم رو انجام بدم. مثلاً همین جلسات پرتودرمانی را می‌آمدم تهران با برف و یخبندان و سرما حتی یک روز غیبت نداشتم درصورتی‌که من بعضی از دوستانم رو می‌دیدم جلسات پرتودرمانی داشتند میرفتن مسافرت یک هفته نمیومدن ولی من طبق دستور پزشکم نمی‌گذاشتم فاصله بیفته فقط میومدم بیمارستان امام خمینی خراب بود وگرنه من با همه سختی میومدم دو سال پیش تهران باران‌های سیل‌آسای شدید میومد من با اون همه سختی میومدم خودم. همیشه میگم چطوری ۳۳ روز پشت سر هم من میومدم و میرفتم یک انرژی مضاعفی داشتم که خودمم باورم نمیشه
چند وقته بیماری تون تمام‌شده و تونستید بیماری تون رو کنترل کنید؟ فاطمه نزدیک یک سال و نیم دو سال می‌شه الانم دکتر برامدارو نوشته با اینکه نظافت ساختمان می‌کنم از همه هزینه هام می‌زنم و دارو هام رو تهیه می‌کنم و استفاده می‌کنم حالا که درمان شدید به روال عادی زندگی تون برگشتن یا این بیماری باعث شد که تغییری در سبک زندگی تون بدین ؟ فاطمه: ازنظر اخلاقی- فکری دیدم نسبت به زندگی عوض شد اینکه لباس یا وسایل خانه آنچنانی داشته باشم دیگه برام اهمیتی نداره انگار دنیا برام بی‌ارزش شده من یکبار مرگ رو دیدم وقتی برای اولین با رفتم پیش دکتر شیمی درمانی، دکتر شیمی درمانیم به رزیدنتش گفت یه اکوی قلب براش بنویس اگر قلبش رو درگیر کرده دیگه اذیتش نکن گناه داره؛ اینقدر این حرفش حال منو بد کرد که خیلی رک و صریح تو صورت من برگشت گفت و تا رفتم و جواب اکو روگرفتم مرگ رو به چشمم دیدم ازلحاظ جسمانی یکم ضعیف شدم حالا بعد دو سال تازه موهام دارن به اون حالت اولیه بر می­گردن الان دیگه کسی ازم نمی‌پرسه چون دیگه مریضیم مشخص نیست کسی متوجه بیماری من نمیشه. من همیشه خودم تنها میو‌مدم شیمی‌درمانی یادم نمیره یکبار من جلو در مترو افتادم تمام خانم‌هایی که می‌خواستند سوار شن از روی من رد شدند جای پاشنه کفشاشون تا چند روز تو بدن من بود. خیلی سختی کشیدم. قطعاً خانم عباسی شما زن قوی هستید که تونستید با این مشکلات بر بیماری تون غلبه کنید و بیماری رو شکست بدید حالا اگر با یه بیمار مواجهه شدید که سرطان داره چی بهش میگید که اون هم ادامه بده قوی باشه و بتونه مثل شما بیماریش رو شکست بده ؟ فاطمه: من قول شرف بهش میدم که خوب میشه فقط اگر امیدش به خدا باشه و دستورات پزشکش رو بموقع و موبه‌مو انجام بده حتماً خوب میشه . خدا شاهده این بیماری فقط یه عفونته اصلاً چیز خاصی نیست. صد در صد درمان میشه چون من هم خودم، هم خواهرشوهرم و هم خواهرم که ۲۶ ساله این عمل و انجام داده سینه‌اش رو هم برداشته خوبه شکر خدا و خداوند اینقدر درها رو به روی آدم باز می‌کنه این بیماری برای من یک بدی داشت صد تا خوبی. خانم عباسی عزیز قطعاً حرفه‌ شما خیلی برای بیماران امیدبخش هست چون شما یک فردی هستید که خودتون درگیر بودید و از نزدیک لمس کردید گرفتاری‌های زیادی داشتید و در حین درمان عزیزترین افراد زندگی تون رو هم از دست دادید و این حرف شما خیلی امیدبخش هست. آیا تاکنون برای کمک یا بهبود اوضاع مبتلایان به سرطان کار یا فعالیتی انجام دادید؟ فاطمه: چون سرپرست خانوار و نون آور خونه ام خیلی خسته میشم و چون توانایی گذشته رو ندارم بنابراین نمیتونم در این راستا برای بیماران کاری انجام بدم. هرروز نمی‌تونم برم سرکار، خب این بیماری روی من خیلی تاثیر گذاشت الان همه دندون هام خراب‌شده مشکل بینایی هم دارم و خب ازلحاظ مالی در سطحی نیستم که بتونم به خودم برسم الآن دنبال عینک و دندان‌پزشک هستم که همه از عوارض درمان بیماری هست که کاری هم نمیشه کرد و خدا رو شکر که درمان شدم متأسفانه خودم در شرایطی نیستم که بتونم برای بیماران دیگه کاری انجام بدم.
خوبان همه رفتند، افسوس که جامانده منم...💔 ♻️👇🏻 ⚠️کانال : 🚨 https://eitaa.com/joinchat/2162098380C1015543783
هدایت شده از حکایتی از آسمانی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به اونایی که منتظر انتقام بودند... 🌹شادی روح شهدا صلوات 🌍❤️باذکر صلوات مارو به دوستانتون معرفی کنید ╭┅───────────┅╮ @hekayateasemani ╰┅───────────┅╯
🔴اطلاعیه مهم 🔸در پی درخواست های مکرر خیل مشتاقان حضور در نماز جمعه به امامت نائب امام زمان ارواحنا فداه و با پیگیری استاندار محترم و مساعدت راه آهن جمهوری اسلامی ایران 🚃قطار فوق العاده به مقصد تهران برای فردا جمعه ١٣ مهر رفت : ساعت ٥ صبح بازگشت: ساعت ١٥ ظرفیت ٧٠٠ نفر آماده انتقال امت حزب الله قم می باشد. 🔸علاقمندان جهت تهییه بلیط فردا صبح یکساعت قبل از حرکت به ایستگاه راه آهن قم مراجعه نمایند. 🗓 ۱۲ مهر ماه ۱۴۰۳ 🌐 کانال خبری پردیسان
امام زمان (عج): ایران شیعه خانه ماست! 🔴 در جنگ جهانی اول، دو مهمان ناخوانده از چپ و راست به ايران ريختند، اوضاع ايران در آن تاريخ خيلی متشنّج شده بود، اصلاً كشوری شده بود بی صاحب. از يك طرف روس‌ها ريختند و تصاحب كردند، از يك طرف ديگران ريختند و تصاحب كردند. يك وضع عجيبی بود. و مردم ايران مضطرب، منقلب، هيچ تكيه گاهی نداشتند. 🔴 مرحوم ميرزای نائينی، از اين پيشامد ناهنجار به ساحت مقدس اميرالمومنين علیه‌السلام و سایر ائمّه طاهرين علیهم السلام، مخصوصاً به پيشگاه مبارك امام زمان علیه‌السلام، شكايت ‌هاي زيادی می کند. 🔴 مرحوم ميرزای نائينی (استادِ علامه طباطبایی و آیت الله بهجت) می‌گوید: من خيلی به حضرت حجّت علیه‌السلام ناليدم: يابن العسكري! ايران اين ‌طور شده است. مردم، بی سر و سامان شده‌اند، بي پناه شده اند. نظم نيست، امنيّت نيست، چنين و چنان است. يك روز همين‌طوری كه متوسّل شده بودم، بر من مكاشفه‌ای شد و حضرت را زيارت كردم. 🔴 ديدم حضرت در کنار ديوار مرتفعی که سر به آسمان كشيده، ایستاده‌اند. پس با انگشت به من اشاره فرمودند كه نگاه كن، و من نگاه كردم. ديدم ديواري که سي يا چهل متر ارتفاع دارد، چهار متر، پنج متر بالاي ديوار منحنی شده است، و قريب است كه بیافتد، چرا که به يك مویی بند است. اين ديوار چهل متری اين‌طور كج شده است. 🔴 پس حضرت به من اشاره کردند كه نگاه كن. نگاه كردم، ديدم انگشت حضرت هم به طرف ديوار است. پس فرمودند: اين ديوار، ايران است (این عین عبارت است که استادِ من می گفت) كج میشود، امّا ما با انگشتمان نگهش داشته‌ایم و نمیگذاريم خراب شود. اين ‌جا شيعه خانه ما است. كج می‌ شود، اما نمی‌گذاريم خراب بشود.
هدایت شده از حیات طیبه
🔴کلاس https://eitaa.com/joinchat/3877437458C423fbba93f ⭕️ از صفر تا صد طب اینجا آموزش میدیم 😊 🔶آموزش طب اسلامی و سنتی ❇️آموزش روایات طبی ❇️کتب طب قدیم: قانون و ذخیره و... ❇️ مزاج شناسی ❇️مزاج شناسی از چهره ❇️مزاج شناسی از خلقیات ❇️پیشگیری از بیماری ها ❇️علت بیماری ها ❇️علائم بیماری ❇️خواص گیاهان داروی ❇️رازهای ترکیب گیاهان داروی ❇️فرمول ساخت انواع شربت ها ❇️خواص مواد غذای و میوه ها ❇️چگونگی استفاده صحیح از میوه ها ❇️کف شناسی مقدماتی ❇️زبان شناسی مقدماتی ❇️و صدها آموزش باورنکردنی دیگر 📣📣خبر ویژه دوره کرم سازی 😍😍 🔴استاد دوره : 🔴 این همه آموزش اونم رایگان 😍😍 📣سریع عضو شو جا نمونی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3877437458C423fbba93f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴 شهرام همایون غافلگیر شد!😂 🔹از تشکر از سپاه تا قدردانی از رهبر انقلاب؛ نظرات شنیدنی مخاطبان شبکه سلطنت‌طلب درباره حملۀ موشکی ایران به اسرائیل! 🌍 🌐 به عصــــای موســــی بپیوندید👇 🕎 @mosesom
. توجهات امام زمان(ع) ، در ورای دیده ها برادر حسن عابدی که در فاو ردای شهادت به تن کرد در خاطره ای مربوط به «خط شیر» آبادان در ماه های اول جنگ گوید: عراقی ها از سلمانیه هم عبور کردند. دیگر در مقابل آنها نیرویی نمانده بود. البته بچه ها در کمین آنها نشسته بودند. ما چند نفر که با خمپاره 120 کار می کردیم، غافل گیر شدیم. ناگهان دیدیم از چپ و راست جاده، با نفر بر و به صورت نیروی پیاده در حال تهاجم هستند. صدای هلهله و صحبت آنها را به عربی می شنیدم. دیگر راهی برای عقب نشینی نمانده بود. قبضه 120 در حیاط یکی از خانه های روستایی بود. ما سلاح انفرادی هم نداشتیم. در خانه پنهان شدیم و در را از داخل بستیم. می دانستیم کشته یا اسیر می شویم. به امام زمان (عج) متوسل شدیم. یک ساعت گذشت. صدای رگبار دشمن که به هر طرف شلیک می کرد، قطع نمی شد. ناگهان اطراف خانه ای که بودیم، صدای «دخیل یا خمینی» شنیدیم. تعجب کردیم و با این گمان که نیروهای خودی عراقی ها را دستگیر کرده اند، از خانه بیرون آمدیم، ولی فقط چند عراقی دیدیم که دست ها را روی سر گذاشته بودند و با التماس به ما نگاه می کردند و دخیل یا خمینی می گفتند!.
یا صاحب الزمان(عج) در خاطراتی یکی از جانبازان ساکن مشهد آمده است: در آخرین عملیاتی که شرکت داشتم. زخمی شدم. بعثی ها بعد از به اسارت درآوردن، من را بالای کامیون انداخته، به طرف عراق بردند. بین راه کامیون متوقف شد تا تعدادی دیگر از اسیران را سوار کنند. در آن بین، ناگهان یک سرباز عراقی اسلحه را مسلح کرد و مرا مورد هدف قرار داد. همان طور که با ترس و اضطراب به اسلحه نگاه می کردم، عرض کردم: یا صاحب الزمان، عنایتی فرما این سرباز عراقی من را نکشد! در آن لحظه یک افسر عراقی آمد با لگد سرباز را به گوشه ای پرتاب کرد. پیش من حضور به هم رسانده، گفت: انت شیعی؟ (تو شیعه ای) پاسخ دادم: نعم (آری). گفت: انا شیعی (من شیعه ام). آن گاه مرا بوسید، نوازش کرد و خداحافظی نمود و رفت.
جمعیت پشت نمازِ سیدعلی خامنه ای آن قدری بود که کسی نترسد بعد از نماز ، ابن ملجمی از میان برخیزد و غلطی بکند چه رسد به اسرائیل 🌿مستأجرخدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه بی سابقه مجری مصری خارج نشین: مُشتی ژنرال قهوه‌خانه‌ای هستید! حمله ایران نمایشی بود؟! خیلی خب مرد باشید، شما هم شروع کنید و از این حملات نمایشی انجام دهید، شما هم نمایشی کاری کنید تا نتانیاهو به پناهگاه زیرزمینی برود اما مشکل اینجاست که تا شما هستید اسرائیل گنبد آهنین نمی‌خواهد! @BisimchiMedia
کمک ایه الله بهجت به نهضت حضرت امام خمینی در طول سالهای قیام آیةالله مسعودی خمینی: من چهار پنج سالی که خدمت امام بودم یادم هست که دو سه مرتبه امام فرمود: فلانی! فردا صبح می‌خواهیم برویم منزل آقای بهجت، و فردای آن روز بلند می‌شدیم و می‌آمدیم منزل ایشان، یکی دو دقیقه می‌نشستیم، سپس امام اشاره می‌کردند و من بیرون می‌رفتم و ایشان حدود نیم ساعت با آقای بهجت به گفت‌وگو می‌پرداختند. بعد امام بیرون می‌آمدند و می‌رفتیم، اما این‌که درباره چه مسایلی گفت‌وگو می‌کردند، نمی‌دانم خودشان می‌دانستند و خدا هم‌چنین دو سه مرتبه در همان بحبوحۀ نهضت 41 یا 42 آقای بهجت به من فرمودند: «شما به آقای خمینی بگویید فردا صبح ساعت فلان، دو رأس گوسفند قربانی کند. من می‌آمدم به امام اطلاع می‌دادم، و ایشان هم بلافاصله به من می‌گفت: شما به قصاب (آقای فرجی که اکنون نیز در قید حیات هست) بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند بعد پولشان را می‌دهیم. بار دیگر نیز آقای بهجت به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد و انجام شد. این‌ها همه مسایلی بود که بین امام و آیةالله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را می‌دیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم. (برگی از دفتر آفتاب/ص١٠٩-111)..... دعا برای حضرت امام لازم و واجب است آیةالله بهجت در جلسات درس می‌فرمود: من برای آقای خمینی‌ رحمه‌الله‌علیه دعا می‌کنم و دعا برای ایشان لازم و است، دیدگاهشان نسبت به انقلاب بسیار خوب بود. یک روز آیةالله بهجت‌ قدس‌سره من را خواستند، و فرمودند: یک نامه کوچکی من می‌خواهم بنویسم، و بدهم به شما ببری پیش آقای خمینی‌. ایشان نامه را نوشتند گذاشتند در پاکت و من پاکت را بردم جماران دادم به امام‌ قدس‌سره، ایشان نامه را باز کردند و خواندند و دو مرتبه فرمودند: سلام برسانید به ایشان، و بگویید که چشم انجام می‌دهم........ 🔹 مسئله نفت را حل کنید یک دفعه دیگر هم ایشان فرمودند که شما بروید این جمله را به آقا از قول من عرض کنید که مسئله نفت را حل کنید. اما چی بود این دیگر خودشان می‌دانستند که چی می‌خواهند بگویند، کجاست چه جوری است من دیگر اطلاع ندارم. من رفتم خدمت امام‌ قدس‌سره و عرض کردم که آیةالله بهجت سلام رساندند و گفتند: مسئله نفت را حل کنید. امام خمینی‌ رحمه‌الله‌علیه چند لحظه‌ای فکر کردند و یک لبخندی زدند و بعد گفتند: سلام ما را برسانید و بگویید که از راهنمایی‌تان استقبال می‌کنم، دیگر ما نفهمیدیم یعنی چی! این شاید همان سال اول انقلاب بود ➖➖➖
امام على علیه السلام فرمود: إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذا نَظَرَ اعْتَبَرَ... وَالْمُنافِقُ إِذا نَظَرَ لَها؛ نگاه مؤمن عبرت‏ آميز و نگاه منافق سرگرمى است! (یعنی مومن هر نگاهی می کند از ان عبرتی می گیرد. درسی می گیرد ولی منافق هیچ درسی از نگاهش نمی گیرد و نگاهش بیهوده است) گویند شیخ شوشتری با شاگردان در محلی نشسته بود.مرد خرک باری امد و بار الاغش را خالی کرد.ناگاه شیخ شوشتری شروع به گریه کرد! شاگردان پرسیدند چرا گریه می کنید استاد! فرمود وقتی بار الاغ را خالی کردند الاغ سری تکان داد یعنی شیخ!من که بارم را به مقصد رساندم!تو چی؟ایا تو هم بارت را به مقصد رساندی؟
شخصیت شهید حجه الاسلام قنوتی در درس اخلاق ،آیت الله قرهی فرمود: حجت الاسلام محمد حسن شریف قنوتی نمایندگی ویژه دادستان انقلاب اسلامی بروجرد را عهده دار بود که پس از اطلاع یافتن از شروع تهاجم سراسری ارتش عراق,بلافاصله تلاش خود را آغاز میکند ودربروجرد به جمع آوری نیرو وامکانات برای اعزام به جبهه اقدام میکند. ♦️شیخ در هنگام خداحافظی با خانواده اش ضمن یادآوری جریان عاشورا وتلاش ومقاومت حضرت زینب س در این جریان,به همسرش میگوید:ما اولاد بزرگ کرده ایم برای کی؟الآن اسلام خون لازم دارد,مگر میشود ما بنشینیم و خرمشهر از دست برود. ♦️حجت الاسلام موسوی امام جماعت مسجد جامع خرمشهر در این باره میگوید:((شیخ میگفت ما باید در خرمشهر بمانیم و از شهر دفاع کنیم حتی اگر ما را قطعه قطعه کنند تا مردم شهر های دیگر مثل آبادان و اهواز متوجه و بیدار شوند و از شهر دفاع کنند.شیخ میگفت اگر ما الآن از خرمشهر عقب نشینی کنیم و آن طرف پل موضع بگیریم عراق به راحتی شهرهای دیگر را تصرف میکند.شیخ خود ویارانش را سپر بلای اسلام و امام وایران کرد و با حفظ خرمشهر نگذاشت شهر ها دیگر سقوط کند.) ♦️یکی از افسران اسیر عراقی میگوید :(ماقصد داشتیم خرمشهر را سه چهار روزه تصرف کنیم و حتی خوزستان را بگیریم.افرادی که با ما همکاری میکردند( منافقین)اطلاع داده بودند که ارتش ایران در خرمشهر نیرویی نداردونیروی مقاومت آنچنانی از سپاه و مردم در شهر نیست.اما بعد از شروع جنگ و برخورد با مقاومت آنچنانی مردم,مطلع شدیم که در خرمشهر یک شیخ لجوجی است که جوانان ومردم را هدایت میکند ومانع پیشروی ارتش بعثی و سقوط خرمشهر شده است.بدانید که اگر عراقی ها به این شیخ دست پیدا کنند,او را قطعه قطعه خواهند کرد
تواضع حاج شیخ عباس قمی فرزند شیخ عباس قمی از مرحوم سلطان الواعظین شیرازی (مؤلف کتاب شب های پیشاور) نقل می کند در ایامی که مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامرا، آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است. شیخ از من پرسید: این کتاب کیست؟ پاسخ دادم: از محدث قمی آقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن. شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بی خود تعریف می کنی . من با ناراحتی گفتم: آقا! برخیز و از این جا برو. کسی که کنارش نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش، ایشان خود محدث قمی هستند. من بر خاستم و با آن مرحوم روبوسی کردم و غذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم؛ ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید
چشم چرانی باعث عذاب موذن در آخرت شد! سه برادر بودند که دو نفرشان مدتی مؤذن مسجد بوده و هر کدام هم ده سال به آن کار مشغول بودند. بعد از فوت برادر اولی، برادر دوم جای او را گرفت تا این که برادر دوم هم فوت کرد، پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم همانند دو برادرش به اذان­ گویی بپردازد، اما وی از پذیرفتن اجتناب کرد. وقتی که اصرار کردند و به او پیشنهاد کردند که پول زیادی به وی خواهند داد، باز از پذیرفتن اجتناب کرد. وقتی با اصرار زیاد مردم روبرو شد به آنان گفت: من اذان گفتن را بد نمی دانم ولی اگر صد برابر پولی را که پیشنهاد می کنید به من بدهید باز نخواهم پذیرفت زیرا این مأذنه جایی است که دو برادر را بی ایمان از دنیا برده است. وقتی لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسید خواستم بر بالینش سوره یس تلاوت کنم که با نهایت اعتراض و فریاد و نهیب او مواجه شدم. او می گفت: قرآن چیست؟ چرا برایم قرآن می خوانی؟ برادر دوم هم به این صورت در هنگام مرگش به من اعتراض کرد. از خداوند کمک خواستم که علت این امر را برایم روشن گرداند زیرا آنان مؤذن بودند و این کار از آنان انتظار نمی رفت. یک شب خداوند بر من منت نهاد و در عالم رویا برادر بزرگترم را در حال عذاب دیدم به طرفش رفتم و گفتم تو را رها نمی کنم تا به من بگویی چرا بی ایمان از دنیا رفتی؟ خداوند برای آن که ماجرا را به من بفهماند زبان او را گویا کرد و گفت: ما هرگاه که بالای مأذنه می رفتیم به خانه های مردم نگاه می کردیم و به محارم مردم چشم می دوختیم و خلاصه چشم چرانی باعث عذاب ما در آخرت شد.(بیگم آزرمی، مردگان از ما چه می خواهند: ۴۱-۴۰)