من از همان دوران کودکیام به مسجد و هیئتهای مذهبی علاقه نشان میدادم پدر و مادرم تشویقشم میکردند بعضی شب ها زیر باد و باران شدید،من و برادرم روحالله را سوار موتور میکردم و به هیئت میبردم به نماز اول وقت علاقه فراوانی داشتم . قرآن میخوانم، در هیئتها مداحی میکردم . شهدا راالگو یم قرار داده بودم هروقت در تلویزیون از دفاع مقدس میگفتند یا وصیت نامه شهدا را میخواندم ، با دقت گوش میکردم . خلاصه خیلی در این زمینهها _خدا را شکر_ فعال بودم 🌹😊
روایت مادرم
روزی که برای دیدن "رسول" رفتیم معراج، "رسول" را غسل و کفن کرده بودن و زمانی که رسیدیم تابوت را آوردن روی زمین گذاشتن و سر کفن را کمی باز کردن و "صورت رسول" دیده شد.ما همگی از سمت وجهتی نشسته بودیم که طرف صورت مجروح "رسول" دیده میشد، چون صورت کاملا به سمت بالا نبود، یک طرف به سمت بالا بود که اون هم طرف مجروحش، بطوری که در نگاه اول شناخته نمیشد.
من با خودم گفتم این "رسول منه" ؟!
خواستم صورتش را ببوسم که جای سالمی نبود به غیر از قسمتی از چانه که سعی کردم به آرامی ببوسم که مبادا فشاری بیاد. بعدها که عکسهای "پیکر رسول" را در معراج دیدم متوجه شدم، نیمه ی دیگر صورت سالم بوده و من خیلی دلم سوخت که نتوانستم برای لحظه ی اخر درست با "رسولم" وداع کنم و ببوسمش.🌹😭
در مرحله آخر هم به تأسی از حضرت سیدالشهداء علیه السلام از وطن خود هجرت میکردم برای دفاع از حریم اسلام و ولایت. حتی بعضی اطرافیان از پدرم ایراد میگرفتند که چرا اجازه دادی رسول به سوریه برود. او یک نیروی متخصص است. نظام واقعا به وجود چنین جوانانی نیاز دارد، ولی پدرم گفت ما وظیفه داریم از اسلام دفاع کنیم. یک زمان در دوران دفاع مقدس وظیفه داشتیم اینجا از حریم اسلام و ولایت دفاع کنیم، امروز هم وظیفه داریم آنجا بجنگیم. ما برای دفاع از حریم اسلام مرزی قائل نیستیم. هرجا اسلام در خطر باشد، ما وظیفه داریم دفاع کنیم.🌹
یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان/نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.🌹😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم قسمتی از فیلم تشییعم هست
روایت از دوستم
فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه !
👌یک روز مرا بعنوان مسئول محمدحسن معرفی کردند .وقتی این خبر را به او رساندند حرف قشنگی به زبان آورد .او گفت :"من می خوام کار کنم ,فرقی نمی کنه مسئول من کی باشه !"
این حرف محمدحسن البته راست بود و طی مدتی که با من کار می کرد ,واقعا پرتلاش بود و با اخلاص در میدان حضور پیدا می کرد .🌹
💠يونس بن يعقوب گويد :
از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ شنيدم كه می فرمود:
☀️هر بدنى و جسمى كه چهل روز يک بار #مصيبت نبيند نفرين شده و ملعون است ،
اظهار داشتم : نفرين شده و ملعون است؟! فرمود : (بلى،) نفرين شده و ملعون است ؛ و چون حضرت (مرا شگفت زده) ديد كه بر من چنين مطلبى سنگين است ، فرمود :
☀️اى يونس ! همانا خراشيدن پوست ، كوبيدگى ، لغزيدن و افتادن ، بدبختى و گرفتارى هاى زندگى ، آزمند و ضعيف گشتن ، پاره شدن بند كفش ، لرزش پلک هاى چشم و مشابه آنها از انواع بلايا و مصيبتها است ، به راستى مؤمن گرامى تر از آن است كه چهل روز بر او بگذرد و به جهت گناهان و خطاهايش به وسيله آزمايش پاک نگردد ، اگر چه به سبب غم و اندوهى باشد كه نداند چرا و چگونه بر او وارد شده است ، به خدا سوگند ! بعضى از شما پول هاى سِكّه نزدش گذاشته شود ، چون محاسبه كند ناقص و كَم باشد ، پس ناراحت و غمگين گردد ؛ و چون دوباره محاسبه كند ، ببيند كه درست است ، پس همين سبب از بين رفتن بعضى از گناهانش باشد .
📚المؤمن ج ۱ ص ۳۱
🔴چرا گاهی بی دلیل دلمان میگیرد؟
✅جابر جُعفي مي گويد: در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد، از امام باقر (علیه السلام) پرسيدم:
🔆یابن رسول الله! گاهي بدون مقدمه و بی دلیل اندوهگين مي شوم، به گونه اي كه اثرش در چهره ام آشكار مي گردد، بي آنكه مصيبتي به من برسد يا چيز ناراحت كننده اي به سراغم آيد،
❓رازش چيست؟
🌹امام باقر (علیه السلام) فرمود:
آري اي جابر! خداوند انسانهاي با ايمان را از سرشت بهشتي بيافريد و نسيم روح خويش را در بين آنها جاري نمود.
✳️به همين خاطر مؤمن برادر مؤمن است، روي اين اساس، اگر در شهري به يكي از ارواح مؤمنان آسيبي برسد، روح ديگر نيز اندوهگين مي شود، زيرا بين روح هاي مؤمنان، ارتباطي وجود دارد..
💐امام باقر علیه السلام با اين بيان، آموخت كه اگر انسان از ناراحتي مؤمنان ديگر، ناراحت نشود، در ايمان او نقص و نارسائي وجود دارد، پس مؤمنان بايد به گونه اي باشند كه از ناراحتي هم با خبر شده و در رفع آن بكوشند.
📘اصول کافی، باب اخوة المؤمنين … حديث 2، ص 166 - ج 2.
🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
کانال مدافعان بانوی دمشق .شهید محمد رضا الوانی
به امید شفاعت شهید کلیک کن👇
https://eitaa.com/alvane
🌹مشخصات فردی شهید
اولین شهید حمله تروریستی رژه اهواز
نام: #شهید_مهندس_یونس_پورجلو
نام پدر: موسی
محل تولد: تشان ( بهبهان )
تاریخ تولد ۱۳۶۸/۱۰/۲۹
تاریخ شهادت: ۱۳۹۷/۶/۳۱
محل شهادت: رژه نیروهای مسلح اهواز
نحوه شهادت: اصابت مستقیم تیر به سر و رگبار گلوله به قلب و کمر
درجه یاسمت: سرگرد، مسئول استحکامات واحداثات نظامی گردانهای امام حسین استان خوزستان
_________________________________
سلام رفیقان شهدا😊✋
خوشحالم در جمع دوستان شهدایی هستم😊
@alvane
شهید سرگرد یونس پورجلو متولد ۱۳۶۸ تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش گذراند و دوره راهنمایی و دبیرستان خود را در مدارس نمونه و مخصوص دانش آموزان ممتاز گذراند. فارغ التحصیل مهندسی صنایع از دانشگاه امام حسین علیه السلام در تهران، و از دانشجویان برتر و الف دانشگاه بود. پس از آن به شوق اشتغال در تجهیزات موشکی و نظامی بورسیه سپاه پاسداران شد. اگرچه هیچ وقت به این اشتیاق دست نیافت. در سال ۱۳۹۳ کارشناسی ارشد دانشگاه امیر کبیر پذیرفته شد اما به دلیل محدودیت شغلی نتوانست در این مقطع ادامه تحصیل دهد.
وی مسئول احداثات و استحکامات گردان های امام حسین (علیه السلام) استان خوزستان بود.پس از حدود ۷ سال خدمت در سپاه پاسداران سرانجام در ۱۳۹۷/۶/۳۱ دو روز بعد از عاشورا و صبح شهادت امام سجاد علیه السلام به خیل عاشورائیان پیوست و در حادثه کور تروریستی رژه اهواز به درجه شهادت نائل آمد.
ان شاالله مورد شفاعت اهل بیت علیهم السلام و در زمره یاوران اباعبدالله الحسین علیه السلام محشور شوند.
@alvane
🔴تکرار حماسه مادر وهب در شهر تشان
مشرق نیوز: آیتالله حیدری به حضور خود در مراسم تشییع پیکر پاک شهید یونس پورجلو در شهر تشان استان خوزستان اشاره کرد و توضیح داد: در این برنامه مادر شهید با صلابت و بدون قطره ای اشک بر بالای سر فرزند خود حاضر شد.
وی گفت: این مادر در حالی که لباس رزم دردانه خود را بر تن داشت او را مورد خطاب قرار داد و با صدای بلند گفت که مادر شیرم حلالت باشد تو در راه امام حسین(ع) کشته شدی.
@alvane
✅ بخش اول مصاحبه با مادر شهید مهندس یونس. پورجلو👇
جلب رضایت والدین
مادر شهید سرگرد پاسدار یونس پورجلو
یونس پسر کوچکم بود. بچهای باهوش و با استعدادی بود. هیچ تکبری نداشت، به غریبه و آشنا احترام میگذاشت، هیچ وقت باعث رنجش خاطر من و پدرش و حتی خواهرها و برادرش نشد. همیشه دنبال جلب رضایت من و پدرش و دیگر اعضای خانوادهاش بود، خیلی حرف گوش کن بود. با شوخطبعیاش فضای خانه را شاد میکرد. گاهی که مریضاحوال بودم، لباسهایم را میشست و کارهای خانه را انجام میداد. هر وقت من یا بابایش مریض میشدیم تحمل نداشت، دنبال دکتر و درمان ما بود. حتی هر کدام از برادرها و خواهرهایش کاری داشتند یا مشکلی داشتند، هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. برای بچههای آنها وقت میگذاشت، آنها را به پارک و تفریح میبرد، برای آنها خرید میکرد، مثل آنها بچه میشد و با آنها بازی و سرگرمشان میکرد. مرخصیهایش را طوری تنظیم میکرد که کمککار پدرش باشد یا وقتی ما به کمک او نیاز داشتیم بتواند پیش ما باشد. به پدر و مادر شهدا خیلی احترام میگذاشت و هر کاری میتوانست برای آنها انجام میداد.
مشکیپوش امام حسین (ع) بود
ماه محرم مشکیپوش امام حسین (ع) بود. حضور در مراسم عزاداریها و سینهزنیهایش ترک نمیشد. اواخر شهریور سال گذشته یعنی همین موقعی که امسال شهید شد، من و خواهرهایش را به پابوس امام رضا (ع) برد. همزمان مراسم تشییع شهید حججی در مشهد هم بود، برای طفل کوچک شهید حججی خیلی گریه کردم. یونس در آن چند روز که مشهد بودیم، تنهایی میرفت زیارت. روز تشییع شهید حججی وقتی برگشت چشمهایش کاسه خون شده بود.
رفیق صمیمیاش برای ما تعریف کرد که شب قبل از شهادتش خیلی دلش گرفته بود. گفت: برویم بیرون یه دوری بزنیم، بعد گفت: برای من مرثیه و روضه حضرت رقیه را بگذار تا گوش کنم. مداحی که تمام شد شروع به تفسیر آن کرد. گفت: امام حسین از روز تاسوعا خارهای کربلا را جمع میکرد که روز اسارت پای حضرت رقیه (س) روی خارها نرود. پسرم امام حسین (ع) را خیلی دوست داشت.
@alvane
✅قسمت دوم مصاحبه روزنامه جوان با مادر شهید مهندس یونس پورجلو👇
یونس میآمد همه خوشحال بودیم
همیشه نظرم به درگاه خدا بود، توکلم به خداست، بچهام هدیه خدا بود و حالا هر چه خدا صلاح دانست، همان شد. اینکه پسرم شهید شد شاکرم، افتخار میکنم در راه امام حسین (ع) شهید شد. پسرم نان حلال پدرش را خورد، لیاقتش شهادت بود، یکی دو سال پیش هم خواب دیدم شهید میشود، اما من مادرم، بچهام را خیلی دوست داشتم، دلتنگش میشوم. هر هفته را روزشماری میکردم تا آخر هفته شود و او به خانه بیاید. وقتی میآید غذایی که دوست داشت درست میکردم. من مریض احوال هستم، یک کلیه من سالم است، مشکل قلبی و فشار خون دارم، زانوهایم ساییدگی شدید دارد، اما وقتی یونس میآمد و بقیه بچهها جمع میشدند، از ذوق و شوقی که داشتم مریضیهایم یادم میرفت. وقتی از اهواز حرکت میکرد به خواهرهایش میگفت: به پدر و مادر نگو که من در حال آمدن هستم تا نگران جاده و من نشوند تا خودم به خانه برسم. برایش پیراهن و کت و شلوار دامادی گرفته بودیم تا بعد از ماه محرم و صفر دامادش کنیم.
راه پسرم روشن بود، میخواستم شأن لباس پاسداریاش را حفظ کنم. میخواستم بگویم راه پسرم را ادامه خواهم داد. راه ما راه حضرت زینب (س) است. یونس من در لباس پاسداری ادامهدهنده راه شهدا بود، نباید بگذاریم خون شهدایمان پایمال بشود.
همیشه برای رهبری دعا میکنم
بیشتر اوقات در خانه ما مجالس اهل بیت (ع) و روضهخوانی برقرار است. همین تاسوعای امسال هم مجلس داشتیم که یونس و همه بچههایم هم حضور داشتند. همیشه در این مجالس روضه سه دعا داشتم. اول سلامتی امام زمان (عج) و رهبر عزیزمان، بعد سرافرازی ایران و نابودی دشمنانش و بعد هم عاقبت بخیری و سلامتی و عاقبت بخیری فرزندانم. در کنار تابوت پسرم هم همین دعاها را کردم، پرچم اسلام الان دست رهبر انقلاب است. اگر ایشان نبودند معلوم نبود چه بر سر کشور میآورند.
@alvane