🍃❣️🕊🍃
💌 #دعوت_نامه شهید 💌
مراسم یادبود شهدای #مدافع_حرم
#زمینه_سازان_ظهور
#شهید_ذاکر_حیدری
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_سید_عبدالصمد_امام_پناه
💠چهارشنبه ۹۸.۰۹.۱۳
🎉 شب میلاد #امام_حسن_عسکری (ع) از نماز مغرب و عشاء
🔆مکان : #تبریز - فلکه پرواز، حسینیه مسجد چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌸قاری : یوسف سلطانی
🎙سخنران : حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمودهادی
🎙مداح : کربلایی رامین سلطانی
@alvane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسائی :
کلید من با کلید روحانی فرق میکند
کلید من ایرانیست
کلید روحانی آمریکایی بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یوزی ۴ سانتی متری کشف شده توسط اطلاعات سپاه از ستون پنجم ونفوذیها واشرار مسلح درتظاهرات شیراز که فضای مجازی راتکان داد
در فتنه و شورش های داخلی معمولا از سلاح کوچک و ریز و کم حجم استفاده می کنند
شاید باور نکنید که تیر و فشنگ این سلاح قدرت کشندگی همسطح با یوزی بزرگ و معمولی را دارد
این هدیه سعود و صهیونیست و منافقین و اینترنشنال برای اغتشاشگران بوده است
خدا میداند چند نفر ارام و بی صدا و یواشکی به وسیله این سلاح کشته شدند تا بگویند که سپاه آنها را کشته!!
از اعجاز این انقلاب به گفته امام ره ماندن این تا ظهور حجت است یعنی هرچه کنند این انقلاب از بین نمی رود.
مداحی آنلاین - آمده امیر دیگری - محمدرضا طاهری.mp3
4.54M
🌸 میلاد_امام_حسن_عسکری (ع)
💐آمد امیر دیگری
💐ماه منیر دیگری
🎤محمدرضاطاهری
👏
👌فوق زیبا
4_5915996306945344021.mp3
2.74M
چشمت روشن یامهدی 💐🌸
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
#صلوات هم مـــداد است،
هم پاکن. یعنی هــم حسنه
می نویســد ، و هم گناه را
پاک می کند
اللهم صل علی محمد و آل محمد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
همسنگران شهدا
چنانچه مایل هستید طرح ختم ها شرکت نمایید
به نیابت از شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم و مدافعان وطن
و جهت سلامتی و ظهور آقا امام عصر عج
و سلامتی نائب بر حق اش
وامرزش اموات
سلامتی خودتون و خانواده هاتون
رفع گرفتاری ها و مشکلات
و آسان شدن ازدواج جوانان
و غیره
ثبت ختم ها👇
1💕ختم صلوات.💝100
2💕زیارت عاشورا💞4
3💞دعای توسل❣1
4💕ختم سوره یاسین 🌹1
5💕ذکر استغفار 🍃70
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قبول باشه التماس دعا
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت ۳
#فصل_اول
پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت.
از این راه درآمد خوبی به دست می آورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد.
در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید.
روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن قدر گریه می کردم و اشک می ریختم که چشم هایم مثل دو تا کاسه ی خون می شد.
پدرم بغلم می کرد. تندتند می بوسیدم و می گفت:
«اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می خرم.»
با این وعده و وعیدها، خام می شدم و به رفتن پدر رضایت می دادم.
تازه آن وقت بود که سفارش هایم شروع می شد.
می گفتم: «حاج آقا! عروسک می خواهم؛ از آن عروسک هایی که مو های بلند دارند با چشم های آبی. از آن هایی که چشم هایشان باز و بسته می شود.
النگو هم می خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل های پاشنه چوبی که وقتی راه می روی تق تق صدا می کنند.
بشقاب و قابلمه ی اسباب بازی هم می خواهم.»
پدر مرا می بوسید و می گفت: «می خرم. می خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نکن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می خرد.»
ادامه دارد..
🎀