eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
165 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
163 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قال:مَنْ قَلَّ طُعْمُهُ صَحَّ بَطْنُهُ وَ صَفَا قَلْبُهُ ، وَ مَنْ كَثُرَ طُعْمُهُ سَقُمَ بَطْنُهُ و قَسَا قَلْبُهُ . آن كه غذا كم خورَد معده اش سالم مى ماند و صفاى دل مى يابد. و هر كه پرخور باشد معده اش بيمار و قلبش سخت مى شود...حال نگاهی بیاندازیم به ناهار خوردن حضرت امام از یک طرف و ناهار خوردن جناب پاپ!خبرنگاری نوشته است:ناهار امام یک غذای ایرانی به اسم آبگوشت بود و این همان غذایی بود که در آن روز ظهر، دیگران هم از آن استفاده می¬ کردند. آیت الله خمینی بر سر سفره¬ای که به غیر از ایشان همسر، پسر، عروس و نوه هایشان بودند، نشسته و بعد از به زبان آوردن نام خدا مقدار کمی غذا خوردند. مدت ناهار خوردن ایشان دقیقاً هفت دقیقه و چهل ثانیه بود و بعد بلافاصله به اتاق کارشان رفتند. من دو سال پیش یک بار موفق شدم ناهار خوردن «پاپ» را هم به چشم ببینم. مجموعه غذاهایی که برای ایشان تدارک دیده بودند، بر روی میزی به طول دوازده متر و به عرض دو و نیم متر چیده شده بود. هیچ نوع غذای ایتالیایی نبود که بر روی این میز نباشد و آن وقت حضرت پاپ بر سر این میز به تنهایی ناهار خود را میل -کردند. مدت ناهار خوردن ایشان یک ساعت و پنجاه دقیقه بود و بعد باقی غذای ایشان، آن طور که من فهمیدم، به کلی معدوم می شد
࿐༅🌹༅࿐ 🌱از بـزرگـے پرسیدم بـراـے بنده، استغـفار بهتر است یـا تسبیح؟ گفت: اگـر ݪباســے تمیز باشد عطر ۅ‌ گݪابـــ زدن بـہ آن بهتر استــ ۅاگـر آن ݪباس تمیز نباشد آب گـرم ۅ صابۅن آن را پاك خۅاهد ڪـرد 📿تسبیح| عطـر پاڪان استـــ 🤲استغفـار| صابۅن گناهڪـاران 🍂🍁🍂🍁 @alvane
●مراسم تشیع و تدفین که تمام شد وهمه رفتند، من مانده بودم سرخاک تا کمی با برادرزاده ام خلوت کنم.. ●اطراف خلوت شده بود و دیگر از آن ازدحام خبری نبود. ●پس از آنکه کمی اطراف مزار را تمیز کردم سرخاک نشستم که خانمی مسن با دمپایی ولباسهایی مندرس نظرم را جلب کرد که سرخاک محمد داشت گریه میکرد. ●من هر چه به چهره اش نگاه کردم او را نشناختم ، کنار او نشستم وپس از آنکه آرام شد از او پرسیدم :خانم شما محمد(شهیددولت آبادی) را از کجا میشناسی؟ ●گفت : من همیشه در پارک جنب کلانتری 120 سید خندان می نشینم؛محمد هر وقت از آنجا با موتورش رد میشد می ایستاد و از من می پرسید :خاله کسی اذیتت نمیکند؟چیزی لازم نداری؟ بعد کمکی به من میکرد و کمی با من حرف میزد ومیرفت..خاله گفتنش خیلی بدلم می نشست. جایی که امثال ما را کسی تحویل نمیگیرد او همیشه با مهربانی با من حرف میزد. ●او گفت:از دیروز که عکسش را دیدم وفهمیدم که شهید شده اصلا حال خودم را نمی فهمیدم و انگار دنیا روی سرم خراب شده ؛ امروزخودم را به بهشت زهرا رساندم تا در مراسم تدفین او شرکت کنم و کمی در کنار مزارش آرام بگیرم... ________ 🌹شهید مدافع وطن_شهیدمحمد دولت آبادی
حضرت زهراءسلام الله علیها بطور شبانه روز با قرآن انس داشتندوبه تلاوت قرآن خیلی علاقه داشتندوبه تلاوت سور حدید والرحمن وواقعه علاقه خاصی داشتند ومی فرمودند قاری این سور در آسمان ها ساکن فردوس خوانده می شوند(جواد قیومی.صحیفه الزهراءص276)
به نام خدا حكایت چوب معلم !! امیر نصر سامانی (یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد (زیرا سابقا بعضی معلمین شاگردان خود تنبیه بدنی می کردند) امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت: هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم. وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت: برو در باغ روستا چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور. خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور. خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟ خدمتکارجریان را گفت. معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت: از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟) در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است). امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت. 🍀🌷🌻🌹🌸☘️🌺
آیت الله استاد حسن زاده آملی می فرماید: یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی، این بود که: «ما کاری مهم تر از خودسازی نداریم.» اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند: «توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است. و نیز می فرمودند: «بزرگترین (و سخت ترین) ریاضت ها، همین دینداری است.» در روایتی از حضرت امیر علیه السلام هست که می فرماید: «الشریعة ریاضة النفس: آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می آورد.» استاد حسن زاده آملی نقل می کردند: خداوند درجات ایشان را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می آورد و در مجالس خویش چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا میفرمود که: «ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم.» «انما تنتقلون من دار الی دار» انسان از بین رفـتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنی لباس عوض می کند و به یک معنی، جا عوض می کند.
✳️کمال گرایی افراطی، یا ترس افراطی از شکست: ❓من بیش از حد زودرنجم, و همین باعث میشه از آدما بدم بیاد, مثلا از بازار رفتن بدم میاد چون میترسم اگه فروشنده باهام بد حرف بزنه ناراحت شم یا راننده ى, تاکسى بد حرف بزنه, واسه همین اصلابازار نمیرم, و میخوام رانندگى یاد بگیرم که با آدما کمتر در ارتباط باشم ولى مثلا امروزم مربى رانندگی خیییلى بد اخلاق بود طورى که وقتى برگشتم خونه خیلى گریه کردم, اصلا اوضاع خوبى نیست . از آدما متنفرم, لطفا کمکم کنید, خسته شدم,زندگى کردن با آدما سخته,ولى عاشق خونوادمم ؟؟؟ 👇جواب👇 1️⃣احتمال دارد این مشکل شما بخاطر ترس بیش از ناکامی و شکست باشد لذا با از بین بردن ترس افراطی از شکست می توانید براین مشکل فایق ایید. 2️⃣کسب مهارتهای ارتباطی نیز می تواند شما را در این مسیر یاری کند. 3️⃣این طرز فکر که نیاز شدید به عشق دارید به اندازه ی کافی شما را غمگین خواهد کرد. 4️⃣این طرز فکر غلط است که با خود بگوییم:« همیشه باید ثابت کنم آدم با کفایت، شایسته و موفقی هستم» 5️⃣یک طرز فکر بسیار غلط دیگر اینکه:«حداقل باید ثابت کنم که در برخی زمینه ها آدم با کفایت و با هوشی هستم» ____________________
اثر اعمال انسان یکی از اساتید از قول علامه می گوید: «اگر یک کاه برداری، در همه عالم(هستی) اثر میگذارد!» {پس گناه کردن چه اثری بر هستی میگذارد؟} به استاد طباطبائی عرض شد: «شاعری مدعی است که مشاهداتی دارد و ...» ایشان فرمود: «یک وعده خوراک کامل به او بدهید!» وقـتی غذا را به وی رساندند و سیر خورد، پرسیدند: «حالا هم چیزی می بینی؟» گفت: «نه؛ آن حالت از بین رفت.» استاد فـاطمی نیا به نقل از علامه می فرمود: «گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می اندازد.» همچنین ایشان نقل می کند: در اوایل طلبگی ام، روزی مرحوم علامه به حجره ام تشریف آوردند و فرمودند: «به ظاهر در این جا غیبت شده است!» گفـتم: بله؛ پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و غیبت کسی را کردند. علامه فرمودند: «باید می گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاقت را عوض کن
حق همسایه ✍️ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به یکی از اصحابشان فرمودند : " آیا می‌دانی حق همسایه چیست ؟ " ➖عرض کرد : نمی دانم ؛ حضرت فرمودند : اگر از تو درخواست یاری نمود، او را یاری کن. اگر از تو وام درخواست نمود، به او وام بده. اگر دچار فقر شد، به او سود برسان. اگر دچار مصیبت شد، او را تسلیت بگو. اگر خیری به او رسید، به او تهنیت بگو تا بدین وسیله بهره‌گیری از خیر را بر او گوارا گردانی. اگر مریض شد او را عیادت کن. اگر مرگ او فرا رسید، جنازه‌ی او را تشییع کن. ساختمان خانه ی خود را آنچنان بلند نسازی که همسایه ی تو از باد و هوا محروم گردد مگر این که از او اجازه بگیری. اگر میوه ای خریدی، مقداری از آن را به همسایه هدیه کن. اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه ی خریداری شده را پنهانی وارد خانه‌ی خویش ساز تا همسایه‌ی تو آن را نبیند. و نگذار فرزندان تو میوه را به بیرون از خانه ببرند که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد. همسایه ی خود را با بوی خوش غذای خانه ی خود میازار مگر آن که مقداری از آن را به اهل خانه ی او برسانی. 📚 بحار الأنوار ، ج ۷۹، ص ۹۴ .