امشب
سخن از جان جھان باید گفٺ
توصیف رسول(ص)
انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادٺ دو قــطب عالم
ٺبریڪ به
صــاحب الزمان (عج) باید گفٺ...💚🌱
#میلادپیامبراڪرموامامجعفرصادقراتبریڪعرضمیڪنم🎈♥️
۱ آبان ۱۴۰۰
اعمال روز ۱۷ ربیع الاول🌺🍃
1⃣ غسل.
2⃣ روزه:
از برای آن فضیلت بسیار است و روایت شده هر که این روز را روزه بدارد ثواب روزه ی یک سال را خدا برای او می نویسد و این روز یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است.
3⃣ زیارت:
زیارت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و همچنین زیارت امام امیرالمؤمنین علیه السّلام .
4⃣ نماز: دو رکعت نماز که در هر رکعتی یک مرتبه حمد و ۱۰مرتبه سوره قدر و ده مرتبه سوره اخلاص است، بگزارد و پس از نماز در محلّ نماز بنشیند و دعائی که روایت شده است بخواند : اَللَّهُمَّ اَنتَ حَی لاَ تَمُوتُ ...
5⃣ تصدّق و خیرات:
مسلمانان این روز را تعظیم بدارند و تصدّق و خیرات نمایند و مؤمنین را مسرور کنند و به زیارت مشاهد مشرّفه بروند.
📚 (مفاتیح الجنان . فصل نهم . در اعمال ماه ربیع الأّوّل)
6⃣ عید گرفتن:
به آنچه موافق حقیقت عید است (عمل کند) یعنی به آنچه که در شرع وارد گشته نه آنچه خلاف مقرّرات شرع باشد همچنان که عادت و سنّت پاره ای از نادانان است که به لهو و لعب بلکه پاره ای از افعال حرام می پردازند. برای هر مجلسی لباس مخصوصی و زینتی مناسب آن لازم است و لباس شایسته ی اهل چنین مجلس(ی)، لباس تقوا و تاج آنها، تاج کرامت و وقار می باشد؛ یعنی لباس اهل این مجلس تخلّق به اخلاق حسنه و تاج معارف ربّانیه و تطهیر آنها، پاکیزه ساختن دل از اشتغال به غیر خدا و بوی خوش ایشان، ذکر خدا و درود بر رسول خدا و آل طاهرین او{علیهم السّلام} است. ( المراقبات .ص۸۱ – ۸۴)
۱ آبان ۱۴۰۰
فضائل پیامبر اعظم است.
ماکه از پیامبر پیروی می کنیم باید بدانیم خصویات حضرتش وفضائلش چه بوده است.
اولین فضیلت پیامبر این است که در عالم ذر اولین شخصی بود که درجواب الست بربکم فرمود بلی.دومین فضیلت آنکه نور حضرتش هزاران سال قبل از آدم خلق شد.
سومین فضیلت آنکه اجدادش همه یکتاپرست بودند.
چهارمین فضیلت آنکه امامان همه از نسل او هستند.
پنجمین فضیلت آنکه همه انبیا به او توسل می جستند.
ششمین فضیلت آنکه کتابی برای بشریت به هدیه آورد که پراز نور وهدایت واعظم واشرف از همه کتب آسمانی.
هفتمین فضیلت آنکه کاملترین دین را به بشریت هدیه داد.
هشتمین فضیلت آنکه علم او از همه انبیا بیشتر بوده است.
نهمین فضیلت آنکه خداوند دوصفت خود روف ورحیم را به او نسبت داده است.
دهمین فضیلت آنکه انسان سازی کرد وهزاران نفر بت پرست را با اخلاق عظیم وبا ایمان قوی خود نجات داد وانسان کرد.
یازدهمین فضیلت آنکه رحمت بود برای عالمیان.
دوازدهمین فضیلت آنکه خدا وملائکه تا روز قیامت بر او صلوات می فرستند.
سیزدهمین فضیلت آنکه نزدیکترین فرد درعالم هستی به خدا وند ،پیامبراست ثم دنی فتدلیّ
چهاردهمین فضیلت آنکهدر قرآن بارها نام پیامبر در کنار نام خدا آمده:ولله العزه ولرسوله-اطیعوا الله واطیعواالرسول-استجیبوالله وللرسول-ینصرون الله ورسوله-والذین یوذون الله ورسوله-
پانزدهمین فضیلت آنکه خدا بخاطر رضایت پیامبر قبله را از بیت المقدس به مکه تغییر داد قبله ترضاها.
شانزدهمین فضیلت آنکه کوثر به او عطا شد انا اعطیناک الوثر
هفدهمین فضیلت آنکه اراده کردیم اهل بیت تو پاک ومطهرباشند.
هجدهمین فضیلت آنکه دل او معصوم بوده وبه خطا نمی رود ماکذب الفوادمارای
نوزدهمین فضیلت آنکه چراغ فروزان هست سراجا منیرا
بیستمین فضیلت آنکه الگوی جهانیان است ولقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه
۲ آبان ۱۴۰۰
مومنی:
🔸زرق و برق دنیا
♻️در بین عملیات کربلاى 5 وقفهاى به وجود آمد. حاج حسین خرازى تقریباً از سه ماه قبل به مرخصى نرفته بود. چون قبل از کربلاى 5، عملیات کربلاى 4 و قبل از آن هم کارها و مقدمات این دو عملیات فرصت مرخصى رفتن را از شهید خرازى گرفته بود. در نتیجه حاج حسین یک هفته به اصفهان رفت.
💠چهار یا پنج روز که گذشت دیدیم حاجى به جبهه برگشته و از بقیه مرخصىاش استفاده نکرده است. من با اعتراض به او گفتم چه شد زود برگشتى؟ مگر قرار نبود یک هفته بمانى؟
🌷شهید خرازى پاسخى نداد. من ادامه دادم که خانواده هم حق دارند و باید در کنار انجام وظیفه به آنها هم رسیدگى کرد. و همینطور با حاج حسین بحث مىکردم.
🔰حاجى قصد پاسخگویى نداشت و دائم طفره مىرفت. اما من هم دست بردار نبودم. تا اینکه بالاخره گفت:
🌐روز آخر که اصفهان بودم، تو اتاق نشسته بودم. یک لحظه به ذهنم خطور کرد مثل اینکه دنیا هم بد نیست. خانه، زندگى، غذاى آماده، راحتى، کنار خانواده، و خلاصه همه چیز مهیاست.
✅لحظاتى در این فکر بودم که ناگهان به خود آمدم. فهمیدم شیطان مشغول وسوسه است و مىخواهد زرق و برق دنیا را برایم جلوه دهد. با خود گفتم آیا من باید به دنیا وابسته باشم؟ هرگز!
☀️کولهپشتىام را برداشتم و بدون معطلى راه افتادم. خانواده پرسیدند: کجا مىروى؟ گفتم: جبهه! گفتند: قرار بود بیشتر بمانى؟ گفتم: باید بروم. گفتند: حداقل بمان بعد از ناهار برو. گفتم: نه کار مهمى پیش آمده که باید حتما بروم.
🙏خداحافظى کردم و دیگر لحظهاى نماندم و به جبهه برگشتم.
📚کتاب هنر اهلبیت (ع)
🌷کانال معرفت👇👇👇👇
🆔@marefatkade
۲ آبان ۱۴۰۰
🌹چهار دختر و سه پسر داشتم اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم، بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغرامام حسین (ع) باشد!بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخواند و رفت...
گفتم: آقا شما کی هستید؟
گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)!
هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!
آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
🌹علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد(ع) ، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد!
"شهید علی اصغر اتحادی"
۳ آبان ۱۴۰۰
🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️
☘️
🌸
☘️
#توکل
مرحوم کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی در مورد توکل میفرمودند :
مردی از اولیای الهی در بیابانی گم شده بود ، پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی ، بر سر چاه آبی رسید، وقتی که قصد کرد از آب چاه بنوشد، متوجه شد که سطح آب خیلی پایین است و بدون دلو و طناب نمی تواند از آن آب کشید، هر چه گشت نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیاید، لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد .
پس از گذشت لحظاتی یک گله پیدا شد آنها بر سر چاه آمدند و در همان حال بلافاصله آب چاه بالا آمد و همه آهوها از آن نوشیدند و رفتند سپس آب چاه باز پائین رفت.
آن ولی خدا با دیدن این منظره دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت : خدایا، می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی به من هم نگاه کنی !
در همان لحظه ندا آمد : ای بنده من، تو چشمـت به دنـــبال دلــو و طناب بود، باید بروی و برای آی خوردن آن رو پیدا کنی .
اما آن زبان بسته ها دلو و طنابی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم . 🌸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۳ آبان ۱۴۰۰
درمقابلِ اوامرِ خداوند ، رام هستيد؟ .........آقاى حاج سيد جمال الدين موسوى ملايرى نقل مىكند كه :
زمانى كه شاه سابق پسرش را بعنوان وليعهد انتخاب كرد ، آقاى عبّاس آرام وزير امور خارجه به نجف آمد كه از طرف علماء ، يك تلگراف تبريك به تهران مخابره شود وتبريك بگويند!
آنها خدمت آيت اللّه شاهرودى آمدند . ايشان يكى از آقازاده هارا بدنبال من فرستاد كه : آقاى ملايرى!اينها اينجا آمده اند وما چگونگى برخورد با اينهارا در اين جور مواقع ، نمىدانيم! ومايل نيستيم با اينها صحبت كنيم . شما بيائيد!منهم آمدم ومشاهده كردم كه سفير ايران در بغداد وكنسول كربلا وعدهاى ديگر باوزير خارجه آقاى عبّاس آرام نشسته اند!
يك مرتبه وبدون مقدّمه آقاى شاهرودى فرمودند : اسم شما چيست؟ وبه آقاى آرام اشاره كردند . عرضكرد : عبّاس آرام! ايشان فرمودند : درمقابلِ اوامرِ خداوند ، رام هستيد؟ عرضكرد : فاميل بنده آرام است . فرمودند : رامِ ، رامِ . درمقابل اوامر خداوند رامى يا نه؟ سپس آقاى شاهرودى فرمودند : اگر شب اولّ قبر از من پرسيدند كه به اين آقايان كه اينجا آمده اند ، نصيحت نمودى يانه؟آيا قرائت نماز اينهارا درست نمودى يانه؟آيا در مقابل اوامر خداوند ، رام مىباشند يا سركش؟
عرضكردند : ما مسلمان هستيم ونمازخوان مىباشيم .
ايشان فرمود : بلى!امّا اعمال شما چطور است؟سپس مقدارى از قبر وقيامت وحالاتش را بيان كرد كه همه شروع به گريه كردن نمودند!واصل موضوع كه براى آن از تهران به عراق آمده بودند ، فراموش شد وپس از شنيدن فرمايشات حضرت آيت اللّه شاهرودى از خدمت ايشان مرخّص شدند ورفتند .
۴ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لازم نیست به کسی بگی حالم بده..◽️
۵ آبان ۱۴۰۰
حواسشون هست ب ما.. 😔😔😔
اقا قربونت برم 😔😔😔
۵ آبان ۱۴۰۰
هوالمحبوب:
داستانی از مرام تختی
✍️پهلوان تختی پس از اینکه "جهان پهلوان" لقب گرفت، دختران و بانوان زیادی از طریق نامه و درج آگهی در روزنامهها و... به او ابراز لطف و غیرمستقیم ابراز تمایل کرده و از او میخواستند در مراسمهای خاص آنها را افتخار داده و شرکت کند، اما تختی به هیچ یک از این درخواستها جواب نمیداد. طوری که متهم به تکبّر و خودشیفتگی در نظر برخی از این بانوان شد. روزی در روزنامه کیهان جوابیهای به این مضمون نوشت: "من تختی، از همه کسانی که به من ابراز محبت و علاقه میکنند سپاسگزارم. به اطلاع میرسانم من متأهل بوده و از همسر و زندگیام راضی هستم. همسری که وقتی با من ازدواج کرد، من در تنگدستی بودم و عاشقِ خود من شد، در حالی که شما عاشق پهلوان تختی هستید نه غلامرضا تختی!!!
۶ آبان ۱۴۰۰
مانع غیبت
روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟ حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو:
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند.
داستان های صلوات ص 57
۶ آبان ۱۴۰۰
💥 این فرصت را در شب با فضیلت جمعه از دست ندهید
♥️ امام صادق(ع)فرمودند:
🍃 هنگامی که #شب_جمعه فرا رسد ملائکه ای به تعداد مورچگان[حاکی از کثرت آنهاست] از آسمان فرود می آیند و در دستانشان قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره است و تا شب شنبه چیزی نمی نویسند جز صلوات بر محمد و آل محمد. پس زیاد #صلوات بفرست.
📚الکافی، ج3، ص 416.
🌸 اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد🌸
🌸 🍀وعجل_فرجهم 🍀🌸
۶ آبان ۱۴۰۰
۷ آبان ۱۴۰۰
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
تشرف شيخ حسین ال رحیم
شخصى روحانى به نام شيخ حسین دچار مرضى در سينه خود شده بود كه معمولاً سرفه همراه با خون مىكرد كه همراه آن اخلاط سر و سينه بيرون مىآمد . از نظر مالى هم فقير بود و علاقهاى به زنى از اهل نجف پيدا كرده بود كه چند بار براى خواستگارى او رفت ولى به علت فقر او خانواده دختر قبول نمىكردند . اين مريضى و بىپولى و علاقه به اين زن باعث شد كه براى رفع گرفتارىها توسل به امام عصر پيدا كند و چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه برود و در آنجا بيتوته كند به اميد اينكه شايد امام را زيارت كرده و حضرت در كار او گشايش ايجاد نمايد .
شيخ حسن گفت : من هر شب چهارشنبه به مسجد كوفه مىرفتم تا اينكه شب چهلم رسيد كه شب تاريكى از شبهاى زمستان بود و باد تندى همراه با باران مىوزيد . من به علت خونى كه از سينهام مىآمد ، نمىتوانستم داخل مسجد بروم . لذا در مقابل دكهاى كه داخل در مسجد بود رفته بودم و در آنجا نشسته بودم . هوا سرد بود و چيزى هم نداشتم كه خودم را با آن گرم كنم و هنگامى كه به ياد گرفتارى هايم مىافتادم دنيا در مقابل چشمم تاريك مىشد و با خود مىگفتم كه چهل شب تمام شد و اين شب آخر است ولى نه كسى را ديدم و نه معجزهاى برايم ظاهر شد ! براى گرم كردم قهوه آتش روشن كردم . به قهوه عادت داشتم ولى آن شب مقدار كمى برايم باقى مانده بود . ناگاه شخصى از سمت در اول مسجد به طرف من آمد و من چون او را از دور ديدم ناراحت شدم و با خود گفتم : او حتماً عربى است آمده نزد من قهوه بخورد و خودم بىقهوه خواهم ماند . او به من رسيد و سلام كرد و نام مرا برد و در مقابل من نشست . از اينكه نام مرا مىدانست تعجب كردم و خيال كردم از عربهايى است كه در اطراف نجف ساكنند و من گاهى نزد آنها مىروم . پرسيدم : از چه طائفه عربى ؟ گفت : از يك طائفهاى هستم ! من اسم طوائف عرب را كه در اطراف نجف ساكن هستند مىبردم و او مىگفت : نه از آنها نيستم ! تا اينكه عصبانى شدم از روى استهزاء گفتم : پس حتماً از طريطرهاى ! او از سخن من تبسم كرد و گفت : من از هر كجا كه باشم ضررى به تو نمىرساند . سپس از من سوال كرد : چه شده كه اينجا آمدهاى ؟ گفتم : سوال كردن از اين امور نفعى به حال شما ندارد . گفت : چه ضرر دارد كه به من بگوئى ؟از خوش برخوردى او و شيرينى سخنش تعجب كردم و دلم به او مايل شد به طورى كه هرچه صحبت مىكرد محبتم به او زيادتر مىشد . توتونى براى او آماده كردم و به او دادم . گفت : تو آن را بكش ! من نمىكشم . به او فنجان قهوهاى دادم . گرفت و مقدارى از آن را خورد آنگاه به من داد و فرمود : تو آن را بخور . من گرفتم و خوردم . به او گفتم : اى برادر امشب خداوند تو را براى مونس بودن با من فرستاده است . آيا با من به مقبره حضرت مسلم نمىآيى تا آنجا برويم و بنشينيم ؟ فرمود : چرا با تو مىآيم ولى اول حال خود را برايم بگو . گفتم : اى برادر حقيقت اينست كه از زمانى كه خود را شناختهام فقير بودهام و چند سال هم هست كه از سينهام خون مىآيد و راه علاجش را نمىدانم و همسر هم ندارم و دوست دارم با زنى از محله خودمان در نجف ازدواج كنم ولى ميسّر نمىشود ! عدهاى به من گفتند : جهت رفع حوائج چهل شب چهارشنبه به مسجد كوفه برو تا امام زمان عجل اللّه فرجه را ببينى و از او حاجت بخواهى ؛ ولى اين آخرين شب چهارشنبه است و اين همه زحمت كشيدم و چيزى نديدم . آن مرد در حالى كه من غافل بودم فرمود : امّا سينه تو پس عافيت يافت و اما آن زن به زودى او را خواهى گرفت و اما فقرت پس به حال خود باقى است تا زمانى كه از دنيا بروى ! من گفتم : به مقبره مسلم نمىرويم ؟ فرمود : برخيز ! بلند شدم و او جلوتر مىرفت تا اينكه وارد زمين مسجد شديم . فرمود : آيا دو ركعت نماز تحيت مسجد را نخوانيم ؟ گفتم : مىخوانيم : او ايستاد و من به فاصله اندكى پشت سر او ايستادم و تكبيرة الاحرام را گفتم و مشغول خواندن فاتحه شدم . ناگاه صداى قرائت حمد او به گوشم خورد كه بسيار دلنشين بود و از احدى اينطور نشنيده بودم . در دلم خطور كرد كه شايد او صاحب الزمان عجل اللّه فرجه الشريف باشد و در اين موقع كه او و من در نماز بوديم ديدم كه نور عظيمى او را احاطه كرد به طورى كه ديگر نتوانستم حضرت را ببينم ولى صداى قرائت او را مىشنيدم . من به هر نحو بود نماز را تمام كردم و نور از زمين بالا مىرفت . من مشغول گريه و زارى شدم و از بىادبى كه به آن حضرت كردم بودم عذرخواهى نمودم و گفتم : آقا وعده شما راست است . شما به من وعده داديد كه به قبر مسلم برويم ؟ ناگاه ديدم كه نور متوجه قبر مسلم شد و من نيز به دنبال او حركت كردم تا اينكه آن نور وارد قبر شد و در فضاى قبّه قرار گرفت و به همين حال بود و من مشغول گريه و تضرع بودم تا اينكه صبح شد و آن نور به بالا رفت .
۷ آبان ۱۴۰۰
هدایت شده از محمد تقی صرفی پور
صبح متوجه كلام حضرت شدم و ديدم كه سينهام شفا يافته و هفتهاى نكشيد كه اسباب ازدواج با زن مذكور فراهم شد و فقرم هم به حال خود باقيست .
۷ آبان ۱۴۰۰
۷ آبان ۱۴۰۰
شعر زیبای شیخ الفقها و بقیة السلف آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در مورد کوروش شیخ الفقها و بقیة السلف آیت الله العظمی صافی گلپایگانی شعر زیبایی سروده اند👇
ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست
فخری به داریوش و به اسفندیار نیست
مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد
ما را به جاهلیت آن دوره کار نیست
در سایه محمد و آل محمدیم
برتر از این برای بشر افتخار نیست
ابنای دین و سوره توحید و کوثریم
بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست
اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است
هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست
اندر دژ ولایت و حصن امامتیم
مانند این حصار به گیتی حصار نیست
ما امت عدالت و صلح و اخوتیم
در ما نفاق و شیطنتِ دیو سار نیست
از جاهلیت مجوس نگیریم رسم و راه
ما را به جز ولایت مهدی (ع) شعار نیست
اعلام «ان اکرمکم» باشد این پیام
در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست
گر مدعی تلاش به توهین ما کند
با او بگو که از تو جز این انتظار نیست
تو باش و هفت خوان و خرافات و ترّهات
راهی که می روی ره پروردگار نیست
زنده است دین احمد (ص) و قرآن و اهل بیت (ع)
اکمل از آن طریق سوی کردگار نیست
۸ آبان ۱۴۰۰
۹ آرزویی که انسان بعد از مرگ میکند ، و در قرآن ذکر شده است :
1️⃣ يا لَيْتَنِیٖ كُنْتُ تُرَابًا
ﺍی ﮐﺎﺵ خاک میبودم.
(ﺳﻮﺭة النبأء ۴۰)
2️⃣ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِیٖ
ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش می فرستادم.
(سورﺓ ﺍﻟﻔﺠﺮ ۲۴)
3️⃣ يا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ
ﺍی ﮐﺎﺵ نامه اعمالم برایم داده نمیشد.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﺤﺎﻗﺔ ۲۵)
4️⃣ يا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِیٖ لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا
ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوستی نمیگرفتم.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ ۲۸)
5️⃣ يا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا
ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را می کردیم.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﺣﺰﺍﺏ ۶۶)
6️⃣ يا لَيْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا
ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب میکردم.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ ۲۷)
7️⃣ يا لَيْتَنِیٖ كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمً
ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها میبودم، حال کامیابی بزرگ حاصل میکردم.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻨﺴﺎﺀ ۷۳)
8️⃣ يا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّی أَحَدًا
ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمیآوردم.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻜﻬﻒ ۴۲)
9️⃣ يا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين
ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانیهای رب خود را انکار نکنیم و از جمله مؤمنین شویم.
(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﻧﻌﺎﻡ ۲۷)
👈👈 این ها آرزوهایی هستند که انسان بعد از مرگ دارد در حالیکه در آن زمان ، دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد ؛ پس امروز به فکر باشیم...
۱۰ آبان ۱۴۰۰
--------------------~~~☆~~~-------------------
🔰 وزیر و پادشاه
پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند ،تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را تکه تکه کنند.😨
روزی یکی از وزرا رأیی (نظری) داد که موجب پسند پادشاه نبود ؛شاه دستور داد که او را جلوی سگها بیندازند.😱
وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کردهام ودرعوض آن ،ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت میخواهم.»
پادشاه گفت ؛《باشد ،ده روز به تو مهلت میدهم》.
وزیر پیش نگهبان سگها رفت و گفت : «میخواهم به مدت ده روز خدمت این سگها را بکنم.»😳
نگهبان پرسید : «از این کار چه فایدهای میبری..؟»🤔
وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .»☺️
نگهبان گفت : «باشد پس چنین کن.»
وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگها کرد ؛ از دادن غذا تا شستشوی
آنها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.»
ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظارهگر ماجرا بود ولی با صحنهی عجیبی روبرو شد.
همهی سگها به پای وزیر افتادند و تکان نمیخوردند..! 😲
پادشاه پرسید : «با این سگها چه کردهای ..!؟»😧
وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.»😌
پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد.😓
احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کردهاند و مدتهاست به خود اجازه نمیدهید آنها را ببخشید ، فقط کافیاست امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ...🌿☘🍀
~ با یه اشتباه از چشم مردم میوفتیم اما قربون خدابرم که میگه بنده ی من ؛هرکاری کردی برگرد فقط برگرد . . .🥀😭 ~
۱۱ آبان ۱۴۰۰
*رجب رشیدی نسب ، کهنه سربازی است که از ۳۸ سال پیش تاکنون چشمانش رنگ خواب ندیده است.*
در سال ۶۱ عازم جنگ میشود و بر اثر اصابت ترکش به سرش رگ خوابش از بین میرود.
او میگوید بعد از اصابت ترکش به سرش بعد از یک هفته در بیمارستان به هوش میآید.
این جانبازحتی با قویترین قرص ها هم نمی تواند بخوابد.
حاج رجب می گوید: تا زمانی که چراغ ها روشن است حال من خوب است اما وقتی چراغها خاموش می شود سردردهای عجیبی سراغم می آید...
قرصهایی که مصرف می کنم آب بدنم را از بین میبرد و مجبورم شبها ۶۰ لیتر چای بخورم
من این موضوع را سالهاست از فامیل و دوستانم پنهان کرده بودم چون برای خدا رفته بودم.
او بیشتر شبهایش را به تنهایی در کوه و بیابان و طبیعت حوالی مشهد میگذراند تا شاید زمان برایش آسانتر و زودتر سپری شود...
او میگوید سخت ترین درد بیخوابی ست کاشکی دو دستم قطع شده بود ولی لحظهای می توانستم بخوابم.
شهدا شرمنده ایم😔😔😔😔♠️♠️♠️♠️
۱۱ آبان ۱۴۰۰
۱۱ آبان ۱۴۰۰
*شهیدی که در قبر اذان گفت و سوره مبارکه کوثر را تلاوت کرد.*
عارف شهدا شهید حاج عبدالمهدی مغفوری
درکرمان🇬🇶🌹
سلوک عارفانه ستاره درخشان آسمان کرمان سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری است وی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارا... کرمان و در پشت جبهه مسئول بسیج سپاه پاسداران استان کرمان بود. وی مدتی در سپاه پاسداران زرند خدمت می کرد و اعتقاد زیادی به احترام به والدین داشتندو عقیده داشتند که هر روز قبل از شروع کار دست پدرو مادر را باید بوسید
💖 وی در داشتن مقام معنوی به قرب خدا شهره بود او استاد اخلاق بود مردی که مردمان دیار کرمان حاجات خود را به واسطه او به درگاه خدا می فرستند.💖
🌷 وی در سال ۱۳۶۵ در عمیلات کربلای ۴ خالصانه به پاس همه بندگی هایش به درگاه خدا راه اسمان را در پیش گرفت🌷
این شهید بزرگوار مستجاب دعوه هست و سریع حاجت میده. مزار این شهید نازنین را مقام معظم رهبری طبق گفته ها ۵بار زیارت کردند.🌹🌹🌹
💓حتی گفته میشه حضرت آقا در سفر استانی خود به کرمان نیمه شب ها مزار شهید را
زیارت میکردند💓
💝این قطعه خاک از هزاران کیلومتر و از شهرهای شمالی و غربی ایران زائر داشته و محال ممکن هست کسی دست خالی از سر قبر مبارک شهید عبدالمهدی مغفوری بلند بشهاتفاقی عجیب:
پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند
خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
مادر خانم حاج عبدالمهدی میگفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.
وقتى پيكر مطهر شهيد عبدالمهدى مغفورى را آوردند حال مساعدى نداشتم. نشسته بودم و گريه می كردم. در حزن و اندوه غوط هور بودم كه ناگهان صدايى شنيدم كه می گفت: شهيد قرآن می خواند.
يكى از روحانيون محل هم كه آنجا بالاى سر جنازه بود قسم خورد كه او هم تلاوت قرآن شهيد را شنيده است. با خود گفتم خدايا اين چه شهيدى است و نزد تو چه قرب و مقامى دارد كه اين كرامت را به او عنايت كرده اى كه از جنازه اش پس از چند روز كه شهيد شده صداى تلاوت قرآن مى آيد.
از جا بلند شدم كه خودم هم از نزديك اين اعجاز را مشاهده كنم. وضو گرفتم بالاى سرش رفتم و روى او را كنار زدم. رنگش مثل مهتابى نور می داد و بوى عطر عجيبى از پيكرش به مشام مى رسيد. وقتى گوشم را به صورت و دهانش نزديك كردم، مثل كسى كه برق به او وصل كرده باشند در جا خشكم زد. چون من هم از او تلاوت قرآن شنيدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه كه گوشم نزديك دهان او بود شنيدم كه اين آيه را می خواند: اعطيناك الكوثر... پيشانى اش را بوسيدم و از كنار او برخاستم و وقتى به خانه بازگشتم از مشاهده اين كرامت و مقامى كه خدا به شهيد عبدالمهدى داده بود دو ركعت نماز شكر بجا آوردم.
شب كه بعضى از اهل محل براى عرض تسليت به منزل ما آمدند، حاج آقا سيدكمال موسوى روحانى محل هم آمد. اين قضيه را كه از من شنيد گفت: چند نفر ديگر هم شاهد تلاوت قرآن شهيد بوده اند.
و من بیاختیار این جمله در ذهنم نقش میبندد که هان ای شهیدان.با خدا شبها چه گفتید؟😭😭
جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟😭
پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد🌹🌹🇬🇶
وقتی میخواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهدهاش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.😭
راوی:حجت الاسلام محمدحسین مغفوری،لشکر۴۱ ثارالله
تا اینکه من دچار بیماری سختی شدم و پزشکان از بهبودی من قطع امید کردند یک روز حاج مهدی با یک دسته گل سرخ به عیادتم آمد وقتی نظر پزشکان را به او گفتم اشک در چشمانم حلقه زد پس لیوانی را برداشت آن را تا نیمه آب کرد و چیزی زیر لب خواند و به آب داخل لیوان دمید پارچه سبزی را از جیب پیراهنش درآورد و با آب لیوان خیس کرد و نم آن را بر لبان من کشید و درآخر زمزمه کرد به حق دختر سه سالهی حسین…
روز بعد در عالم رویا خودم را در صحنهی کربلا دیدم دختربچه ای سمتم آمد و من قمقمه ام را به او دادم او آن را گرفت و فقط لبهای خشکش را تر کرد و دوباره به سوی خیمهها رفت اما سواری دختر بچه را با سیلی زد هرچه تقلا کردم به کمکش بروم نتوانستم یکباره از خواب پریدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود یافتم.زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست،شادی روح تمامی شهدا صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدایا کمک کن
اگر در صف شهدا غایبیم،
در صف پیام رسانان راهشان
غایب نباشیم..🙏
🌹شادی روح جمیع شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
۱۱ آبان ۱۴۰۰
۱۱ آبان ۱۴۰۰
مرحوم آیت الله میلانی(ره) از مراجع بزرگ در مشهد بودند. مرحوم علامه طباطبایی معتقد بودند در آن زمان، ایشان اعلم است.
یکی از ویژگیهای آیت الله میلانی این بود که نسبت به امام زمان(عج) علاقه و ارادت خاص داشتند.
از آیت الله میلانی (ره) سؤال کردند: انتظار و دعا برای امام زمان(عج) چه حکمی دارد؟
وی پاسخ داد: واجب است.
اهمیت مهر و محبت نسبت به امام زمان(عج)
تابلوی زیبایی بالای سر ایشان به چشم میخورد که نام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه بر آن نقش بسته بود تا همیشه یاد حضرت باشند.
ایشان زیر نام امام زمان(عج) مینشستند و فرموده بودند زیر نام امام زمان هم این بیت شعر را بنویسند:
بالای سرم نام تو را نقش نمودم
یعنی که سر من به فدای قدم تو
بزرگواری از ایشان تقاضای موعظه و نصیحت نموده بود. مرحوم آیت الله میلانی فرموده بودند:
هر روز 1440 دقیقه است، 1435 دقیقهاش را مشغول کارهای دیگرتان باشید اما پنج دقیقه از عمرتان را هر روز وقف امام زمان بکنید و با امام زمان(عج) ارتباط برقرار کنید. زیرا مبدأ و منشأ همهی خوبیها امام زمان است.
در این پنج دقیقه انسان میتواند برای حضرت دعا بخواند یا ذکر صلوات هدیه کند یا زیارت آل یاسین که از بهترین زیارتها است را هدیه کند.
مرحوم آیت الله میلانی می فرمودند:
هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید.
خوب نیست شیعه روزش شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد.
بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند.
با حضرت درد و دلی کند.
منبع: besuyezohur.ir
۱۲ آبان ۱۴۰۰
◾️ حقّالناس
🔸 شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستورالعملی داشت.
آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :
«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
🔸 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
🔸 و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
۱۲ آبان ۱۴۰۰