🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#امروز_20_بهمن_سال_1364
از روز 19 بهمن 64 بعد از اینکه تمرینات غواصی در کنار کارون تمام شد به بیمارستان خرمشهر که عقبه ی بچه های لشگر10 بود اومدیم و داخل یکی از اطاق های بیمارستان مستقر شدیم
روز بیستم بهمن بعد از نماز یه تعداد بچه ها برای استحمام رفتند و تا ظهر همه اومدند و برای نماز ظهر و عصر بعضی از فرماندهان لشگر من جمله _شهید_حاج_یدالله_کلهر در بین غواص ها حضور پیدا کردند.
بعد از خوردن نهار ماشین ها اومدند و همه ی غواص ها رو سوار کردند و یادم میاد از جاده شلمچه به سمت عرایض رفتیم و بعد از پل نو ماشین ها به سمت چپ گردش کردند و در یک روستای مخروبه ای در نزدیکی قصر خزعل پیاده شدیم.
بچه ها سریع رفتند داخل خونه های مستقر شدند.
دو سه ساعتی تا مغرب مونده بود و هرکسی مشغول کاری شد.
شهید آقا رسول کشاورز مسوول دسته ما بود و شهید خاتمیان هم معاونش بود.
از طریق قرارگاه فرمانده های دسته رو برای آخرین هماهنگی ها احضار کردند و شهید کشاورز هم با بقیه مسوولین غواص ها رفت.
قرار شد غواص ها بدون اینکه توجه دشمن رو جلب کنند چند در تیم های سه یا چهار نفره به لب آب اروند بروند و از داخل دیدگاه از نزدیک با منطقه درگیری آشنا شوند.
با شهید خاتمیان دولا دولا رفتیم سمت دیدگاه قصر شیخ خزعل و توی مسیر هم یکی دوتا تیر به سمت ما شلیک شد.
یه دوربین 20 در 120 داخل دیدگاه بود و ساحل جزیره ام الرصاص را به خوبی می شد دید. به علت جزر آب موانع دشمن بیرون آب بود و سربازان دشمن مشغول ترمیم موانع و نخل های لب کانال بودند.
قرار بود من سنگری که مقابل معبر ما بود رو با آرپی جی هدف قرار بدهم.
از داخل دوربین سنگر رو برانداز کردم تا فاصله تقریبی سنگر تا آب و موانع مقابلش دستم بیاد.
اونطرف اروند یک تابلویی بود مثل تابلوی راهنمایی رانندگی که حرف A2 روی اون نوشته شده بود و این تابلو شاخص معبر ما در ساحل دشمن بود.
نیم ساعتی با شهید خاتمیان توی دیدگاه بودیم و هوا هنوز روشن بود که به محل تجمع غواص ها برگشتیم.
یک ساعت به مغرب بود که دستور رسید که برادرها لباس های غواصی رو بپوشند.
بچه ها به هم کمک میکردند تا لباسها رو بپوشند.
یه عده خشک خشک و با سختی لباس پوشیدند و بعضی ها هم با سطل آب بدن هاشون رو خیس کرده و لباس به تن کردند.
یه مقدار نارنجک و فشنگ هم آورده بودند که بچه هایی که قدرت بدنی دارند با خود به اونطرف اروند منتقل کنند.
من بعد از پوشیدن لباس غواصی به کمک شهید علی پیکاری یه تعداد نارنجک به کمربند غواصی با کش بستم که در صورت لزوم استفاده کنم.
سلاح انفرادی اکثر غواص ها کلاشینکف بود که با جوشاندن در گیریس و روغن به اصطلاح ضد آب شده بود.
به هر دسته ای یک قبضه آرپی جی و یک قبضه هم نارنجک انداز تخم مرغی داده بودند که با صلاحدید فرمانده ها قرار شد من با آرپی جی کار کنم و من به این شرط قبول کردم که شهید پیکاری به عنوان کمک آرپی جی زن من رو همراهی کند که علی هم بر من منت گذاشت و قبول کرد.
#راوی_جعفر_طهماسبی
ادامه خاطره👇👇👇👇👇👇