eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ظهر قبل از عملیات مرتضی رو توی المبین در جاده فکه دیدم لباس سبز سپاه برتن داشت و یک گوشه به دیوار تکیه داده و مشغول نوشتن نامه بود . خود کار توی دست های سرخش که با حنا رنگ گرفته بود تند تند عقب و جلو میرفت.. گفتم بچه محل سلام ما رو هم برسون. سرش رو بالا آورد و خنده ای کرد. نیمه شب 25 مردادماه سال 64 در در حال معبر زدن برای عبور رزمندگان لشگرده سیدالشهداء(ع) به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت زهراء(س) در خاک آرام گرفت. راوی: جعفرطهماسبی @alvaresinchannel
🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀 🌷🥀🌷🥀🌷🥀 🌷🥀🌷 🌷🥀 فرمانده گردان تخریب لشگر10 فروردین 62 ✍️✍️✍️ راوی: روز دوم یک با که معاون گردان تخریب بود راه افتادیم به سمت خط مقدم سید محمد پشت فرمون نشسته بود به سمت تپه هایی که دیروز فتح شده بود حرکت کردیم بعد از در دید کامل دشمن بودیم و آتش دشمن شروع شد. انگار دشمن هرچی آتیش داشت روی سر ما میریخت . توقع این بود که با این همه آتیش ، آقا سید محمد که پشت فرمون بود عکس العمل نشون بده و سرعت ماشین رو زیاد کنه. اما انگار نه انگار که اطراف ما مثل بارون خمپاره میاد خیلی خونسرد رانندگی میکرد حسابی ترسیده بودم ولی چون یه خورده ادعای نترسی ام میشد به روی خودم نیاوردم . اما دیدم نمیشه.. آروم به آقا سید گفتم: سیدجان یه خورده گازش بده. مثل اینکه عراقی ها از ما خوششون نمیاد. سید هم با خون سردی گفت : این همه چاله چوله جلومونه نمیبینی. ماشین برای بیت الماله... جلوبندیش داغون میشه. این و گفت و برای اینکه به من روحیه بده شروع کرد به زمزمه یه نوحه..... احساس کردم سرعت ماشین برعکس ، آرومتر شد. به اون نقطه ای که قرار بود برسیم رسیدیم و پشت یه تپه ماشین ایستاد و پیاده شدیم. یه نگاهی به اطراف ماشین کردیم. همه جاش رو ترکش ها سوراخ شوراخ کرده بودند الا شیشه ها و لاستیک ها. با خنده به آقا سید گفتم.. این بود بیت المال ..بیت المال گفتنت ببین تمام ماشین رو آبکش کردن ..در مسیر برگشت هرکاری کرد دیگه با عقب نیومدم بهش گفتم آقا سید حفظ جون واجبه و من با یه موتور برگشتم و اون هم قبل از رسیدن به چند تا خمپاره کنار موتور خورد و ترکشی هم نصیب چشم من شد و زخمی شدم اونجا بود که فهمیدم درکنار خونسردی و شجاعت چه ایمان و توکل بخدایی وجود داشت که این حرف فرمانده را گفت که این ترکش‌ها فقط ماموریتشان سوراخ کردن ماشین بود تا خدا نخواد حتی بسمت تو هم نزدیک نمیشه با خدا معامله کردی پس به معامله با خدا احترام بزار و ایمان و اعتماد داشته باش 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
فرمانده گردان تخریب لشگر10 فروردین 62 ✍️✍️✍️ راوی: روز دوم یک با سید_محمد_زینال_حسینی که معاون گردان تخریب بود راه افتادیم به سمت خط مقدم سید محمد پشت فرمون نشسته بود به سمت تپه هایی که دیروز فتح شده بود حرکت کردیم بعد از در دید کامل دشمن بودیم . و آتش دشمن شروع شد. انگار دشمن هرچی آتیش داشت روی سر ما میریخت . توقع این بود که با این همه آتیش ، آقا سید محمد پشت فرمون بود عکس العمل نشون بده و سرعت ماشین رو زیاد کنه. اما انگار نه انگار که اطراف ما مثل بارون خمپاره میاد خیلی خونسرد رانندگی میکرد حسابی ترسیده بودم ولی چون یه خورده ادعای نترسی ام میشد به روی خودم نیاوردم . اما دیدم نمیشه.. آروم به آقا سید گفتم: سیدجان یه خورده گازش بده.. مثل اینکه عراقی ها از ما خوششون نمیاد. سید هم با خون سردی گفت : این همه چاله چوله جلومونه نمیبینی. ماشین برای بیت الماله... جلوبندیش داغون میشه. این و گفت و برای اینکه به من روحیه بده شروع کرد به زمزمه یه نوحه..... احساس کردم سرعت ماشین برعکس ، آرومتر شد. به اون نقطه ای که قرار بود برسیم رسیدیم و پشت یه تپه ماشین ایستاد و پیاده شدیم. یه نگاهی به اطراف ماشین کردیم. همه جاش رو ترکش ها سوراخ شوراخ کرده بودند الا شیشه ها و لاستیک ها. با خنده به آقا سید گفتم.. این بود بیت المال ..بیت المال گفتنت ببین تمام ماشین رو آبکش کردن ..در مسیر برنگشت هرکاری کرد دیگه با عقب نیومدم بهش گفتم آقا سید حفظ جون واجبه و من با یه موتور برگشتم و اون هم قبل از رسیدن به چند تا خمپاره کنار موتور خورد و ترکشی هم نصیب چشم من شد و زخمی شدم اونجا بود که فهمیدم درکنار خونسردی و شجاعت چه ایمان و توکل بخدایی وجود داشت که این حرف فرمانده را گفت که این ترکش‌ها فقط ماموریتشان سوراخ کردن ماشین بود تا خدا نخواد حتی بسمت تو هم نزدیک نمیشه با خدا معامله کردی پس به معامله با خدا احترام بزار و ایمان و اعتماد داشته باش 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel