#مجلس_روضه_فاطمی
جزیره ام الرصاص
زیر آتش دشمن
از آب اروند رد شدیم و وارد جزیره ام الرصاص شدیم و در درگیری نزدیک با دشمن و پاکسازی سنگرها با نارنحکی که سرباز بعثی انداخت به شدت مجروح شدم. ترکشهایی زیادی به پام خورده بود نمیتونستم جابجا بشم. و تقریبا سنگرهای دشمن در حد ما پاکسازی شد. پشت دیوار کانال به سمت داخل جزیره تکیه دادم #شهید_علی_پیکاری هم رفت و از داخل یکی از سنگرها یک تیربار و مقدار زیادی نوار فشنگ آورد و داد دست من و خودش هم یک بی بی کلاش پیدا کرد و نشست کنار من و گفت داخل نخل ها تیر اندازی کنیم تا دشمن جلو نیاد.
و بعد هم گفت جعفر یه خورده بخون گریه کنیم و من هم بدون اینکه کلاس بگذارم شرو ع کردم به خوندن. بچه های دیگه هم به جمع ما اضافه شدند . بارون به شدت میومد و خون های شهدا و مجروحین کف کانال جاری بود . شهدا نفس های آخرشون رو میکشیدند و ما هم داشت زخم هامون سرد میشد و درد شروع میشد. من هم خوندم.
ای بانوی روز جزا
جان علی مرتضی
ای محرم اسرار من
زهرای من زهرای من.....
این بیت داد بچه ها رو درآورد...
دنبال حیدر میدوید
از سینه اش خون میچکید
نمیدونم شهدا هم با ما زمزمه میکردند یانه
اما ما اونقدر گریه کردیم که درد زخم هامون فراموش شده بود و حتما اونها هم زمزمه کردند تا رو حشون آزاد شده و پرکشیده
روضه ما که تموم شد نیروهای کمکی رسیدند و کار رو ادامه دادند
من وقتی عقب میومدم . صدای #شهید_حسن_مقدم رو شنیدم
اون هم داشت نوحه میخوند..... و فریاد میزد ....حسین مصباح الهدی.........حسین سفینه النجاه.
(راوی:جعفرطهماسبی)
@alvaresinchannel