🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#کامیونی_به_سوی_بهشت
#تاریخ_ثبت_این_عکس
#22_اسفند_62
#عملیات_بدر
#رزمندگان_گردان_میثم_لشگر_27
#پهلوان_شهید_سعید_طوقانی
✍️✍️✍️ راوی : #قاسم_محمد_حسن
#22_اسفند سوار قایقها شدیم وغروب به #شرق_دجله وارد شدیم.
از قایق ها پیاده شدیم از همه جا تیر میومد. باید زود عبور میکردیم توی همین جابجایی یکی از بچه ها به نام هاشم یه تیر به گلویش اصابت کرد و در دم شهید شد..
کنار یه خاکریز داخل هور جان پناه گرفتیم و صبر کردیم تا فرمان برسد.
#شهید_داود_حیدری و #شهید_علیرضا_صالحی هم از #لشگر_ده_سیدالشهداء_علیه_السلام میهمان گردان بودند.
البته #شهید_حیدری کمک #فرمانده_گردان بود و #شهید_صالحی هم مسوولیت یکی از گرو هانها را داشت.
یک ساعت مانده به صبح حرکت کردیم و قبلش از غروب تا ان مو قع زیر اتش بودیم ..
رفتیم و با دشمن در گیر شدیم از روبرو و چپ و راست ما را می زدند. توی یه حالت #نعل_اسبی افتاده بودیم و از همه طرف آتیش روی ما بود .
از راست می زدی از چپ می خوردی و برعکس .
روبرو هم که مشخص بود .
هوا که روشن شد فرمانده صلاح ندید انجا بمانیم و گفت برگردید عقب...
ما باور نمی کردیم وبچه ها حاضر به عقب نشینی نبودند. وقتی با داد وفریاد فرمانده هان مواجه شدیم فهمیدیم قضیه جدی است. کم کم بچه ها به عقب بر می گشتند.
دلشان نمی امد چون پیکر دوستانشون که با صورتهای خاک الوده شهید شده بودند روی زمین افتاده بود . عقب نشینی خیلی درآور بود . دشمن از پشت سر هم آتیش سنگینی میریخت و بایستی سریع تر از منطقه درگیری دور بشی و حتی فرصت وداع با بدن های مطهر بهترین رفیقات هم نبود . واقعا لحظات سخت و نفس گیری بود باید بدن های بیجان دوستان شهیدت را رها میکردی. امکان عقب آوردن شهدا و مجروحین نبود .
دشمن هر لحظه جلوتر میومد و اگر دیر میجنبیدی اسیر میشدی . به یک خاکریز رسیدیم قرار شد اونجا خط دفاعی تشکیل بدهیم و مقابل دشمن بایستیم .24 نفر بیشتر نبودیم و دشمن هم داشت پاتک میکرد. عده ای قلیل مقابل یک لشکر دشمن.
یک انجار مهیبی کنار دستم شد انگار یکی یه سیلی محکم توی صورتم زد با موج انفجار فک و دندان ها و سرم آسیب جدی دید. که تا۲۴ساعت دیگر دهانم برای خوردن باز نمی شد.
با همون حال صبر کردیم تا نیمه شب شد و راه افتادیم سمت عقب .
هر دو نفر یک شهید را هم عقب آوردیم.
در حین عقب اومدن یه جاهایی به باتلاق و آب میرسیدیم و مجبور بودیم شهید رو از داخل آب ببریم . به اسکله رسیدیم . هوا خیلی سرد بود و ما هم سر تا پا خیس و گلی بودیم .
من با برادر شاطری از سوز سرما داخل یه سنگر شدیم #شهدا را داخل پتو گذاشته بودند. به ذهنمون زد ، برای خلاصی از سرما از پتو ها یی که به دور شهدا پیچیده بودند استفاده کنیم اما گفتیم این اهانت به شهید می شود .
دو باره می گفتیم شهید که یخ نمی کند. باز دلمان نمی امد ..
به هر حال تا صبح باسرما صفا کردیم و دست به پتو ها نزدیم
.تا بعد از ظهر انجا بودیم و بعد با #قایقها_بدون_دوستانمان بر گشتیم .
#پیکر_مطهر_ شهید_طو قانی
#عباس_اسدی
#عبدالوهابی و... را جا گذاشتیم و آمدیم و بعد از چندین سال پیکر مطهرشان بازگشت....
روحشون شاد باشه
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel