🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
موقعیت شهید موحد دانش
سه راه جفیر مقر تخریب لشگر10 تابستان 1363
یه تعداد بچه ها تازه از مرخصی اومده بودن و لباس جبهه به تن نکرده این تصویر به ثبت رسید.
ایستاده از سمت راست
محسن اربابیان
✅شهید حاج ناصراربابیان
مجید بختیاری
✅شهید غلامرضا زعفری
مهدی مقدسی
نشسته از سمت راست
مرتضی شعبانی
✅شهید اسداله اللهیاری
جعفرطهماسبی
✅شهید مهدی اسماعیل پور
ناشناس
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#هفته_دفاع_مقدس_گرامیباد
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
37 سال قبل
و 37 سال بعد
عکس یادگاری دو #همسنگر_تخریبچی هر دو شاگرد #شهید_عبدالله_نوریان
✅ 37 سال قبل حاج رمضان خلیلی و برادر زاکانی دو همسنگر تخریبچی آماده میشدن برای ماموریت انفجار پل دشمن بر روی رودخانه دجله در #عملیات_بدر.
✅ 37 سال بعد دو همسنگر در کنار یگدیگر در گلزار شهدای بهشت زهراء(س)
🔸 حاج رمضان خلیلی شده پدر #شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی
🔸 و دکتر حاج علیرضا زاکانی شهردار تهران
@Alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
#اربعین_سال_1366
#مقابل_حسینیه_الوارثین
خارج شدن دسته عزاداری #بچه_های_تخریب_لشگر_10 از #حسینیه_الوارثین
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
بهار سال 1366
موقیت الوارثین
#سردار_تخریبچی_شهید_زینال_حسینی
فرمانده گردان تخریب لشگر10
#جانباز_تخریبچی_به_معراج_رفته
#برادر_محمد_فرد
@ALVARESINCHANNEL
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
#آرم_یا_لگوی_الوارثین
روی سینه #پیر_مرد_تخریبچی
ابوالشهید حاج آقا شیرازیان
زمستان سال 1366
✅بچه ها توی گردان تخریب بهش میگفتند پیرمرد.
او هم بدش نمیومد فقط برای اینکه بچه ها شاد باشند در جواب بهشون میگفت:
پیرمرد خودتی.. بیسوات😊
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
تابستان سال 1365 تهران
#دیدار_با_خانواده_شهدا
بچه های تخریب لشگر10
🔶 از سمت راست
برادر سلیمان آقایی
برادر علیرضا تقی پور
ردیف دوم
#شهید_اصغر_صادقیان
#برادر_محمد_فرد
برادر حسن نسیمی
برادر کوهی مقدم
برادر غلامرضایی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
37 سال پیش
همین روزها و شب ها
مهرماه سال 1363
منطقه عملیاتی جوانرود
کنار ارتفاع بیزل
بچه های تخریب و اطلاعات عملیات لشگر10
🔶 ایستاده از سمت چپ
شهید امیر یحیوی
شهید نباتی
شهید مهوش محمدی
برادر رضوانیان
شهید میرزازاده
شهید زعفری
شهید دواری
برادر کربلایی صفی
برادر خسروبابایی
برادر خلیلی
شهید رحیم پور
برادر طهماسبی
مرحوم نعمت خسروبابایی
🔶 نشسته از سمت چپ
برادر امیرزاده
شهید مصطفی مبینی
ناشناس
برادر عبیری
شهید اللهیاری
برادر تاجیک
برادر بیاتی
ناشناس
شهید اصغری
برادر اینانلو
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
37 سال پیش
همین شب ها.
اواسط مهرماه سال 1363 بود
دهه اول محرم تمام شده بود و قرار شده بود مین گذاری و شناسایی زیر ارتفاع بمو بعد از دهه ی اول محرم انجام بشه و بچه های تخریب و اطلاعات عملیات لشگر10 که اون موقع تیپ 10 سیدالشهداء(ع) بود به عزاداری امام حسین(ع) برسند.
تعدادی از #بچه_های_تخریب از مقر پادگان ابوذر اومدند و تعدای هم از بچه های مقر سرآبگرم با دو تا وانت حرکت کردیم به سمت جوانرود و بعد از گذشتن از رودخانه به سمت کوه بیزل حرکت کردیم و کنار رودخانه زیر ارتفاع بیزل در دوتا سوله مستقر شدیم.
اونایی که قبل از ما اونجا بودن اسمش رو #جزیره_عمو_حسن گذاشته بودن.
چند تا سوله اونجا بود و بچه های تخریب و اطلاعات عملیات لشگر27 و لشگر10 مستقر بودن.
ماموریت بچه های اطلاعات شناسایی راه کارها برای عملیات در منطقه بمو بود و بچه های تخریب هم ماموریت پاکسازی میادین مین منطقه و یه جاهایی هم مین گذاری میکردن.
شب های خوبی داشتیم.
دهه دوم محرم بود و بعد از نماز مغرب و عشا همه توی یه سوله جمع میشدیم و عزاداری مفصلی داشتیم
50 تا جوان و پر شور و سینه زن وقتی سرپا میشدند و دم سینه زنی جواب میدادند و بعد شور میگرفتن چه غوغایی میشد.
همون شور معروف جبهه..
قال رسول الله نورعینی
حسین و منی انا من حسینی
سینه زنی که تمام میشد یه شام میخوردیم و بچه های تخریب و اطلاعات عملیات آماده رفتن به ماموریت میشدند.
شب ها سرد شده بود و گاهی اوقات هم بارون میومد.
اوورکت های کره ای نو گرفته بودیم و تا از کار برمیگشتیم گلی میشد.
ماموریت مین گذاری در زیر بمو کوچیکه رو به تیم ما داده بودند. قرار بود مسیر تردد گشتی های دشمن بخصوص منافقین و کومله و دمکرات رو سد کنیم. مین هایی که داشتیم و به درد اون منطقه میخورد مین تی ایکس 50 بود که از دشمن غنیمت گرفته بودیم.
قبل از رفتن برای ماموریت کارها رو بین تیم تقسیم کرده بودیم
من و شهید مصطفی مبینی ماموریت داشتیم که مین ها رو داخل خورجین بریزیم و بارقاطر کنیم و تا پای کار ببریم و دیگر بچه ها زحمت مین گذاری رو بکشند.
60 تا مین بار قاطر کردیم
باران میومد
هوای هم سر بود و سربالایی هم شدید بود و قاطر راه نمیرفت و یه جایی هم قاطر لیز میخورد.
من کم حوصله بودم و میخواستم زود به پای کار برسیم.
جاهایی که قاطر آهسته راه میرفت از پشت یک لگد بهش میزدم و حیوون هم یک تکان میخورد و سرعتش بیشتر میشد.
#شهید_مصطفی_مبینی توی همون تاریکی با صدای آهسته به من میگفت: نکن همچی...
حیوون رو اذیت نکن گناه داره...
بهش گفتم من زبون قاطر رو نمیدونم خودت بهش بگو بدون لگد تند برو.
شهید مبینی صورت قاطر رو بغل کرده بود و از جلو میرفت و توی گوش حیوان نجوا میکرد و ازش خواهش میکرد تندتر راه برود و توی اون تاریکی صورت حیوان رو هم میبوسید.
چند شب کار ما این بود که مین ها رو با قاطر زیر بارون و در سرمای هوا در حالیکه اورکتمون خیس آب بود پای میدون مین میرسوندیم.
و هرشب سر تند رفتن قاطر با شهید مبینی جر و بحث میکردیم.
یادش بخیر
مین گذاری با موفقیت انجام شد.
یکی از بچه ها حکایت هدایت قاطر پر از مین ما تا زیر ارتفاع و بگو مگوی من با شهید مصطفی مبینی رو به فرمانده مون شهید حاج عبدالله نوریان گفته بود.
حاجی ناراحت شد و به من تذکر داد و کلی از شهید مبینی تعریف کرد.
اونجا من رو کناری کشید و گفت : این برادر مبینی از بنده های خوب و مقرب خداست .
خیلی ازش استفاده کن.
🔶🔸 37 سال از اون روزهای خوب میگذره.
یادم نمیره
یکساعت قبل از اذان صبح از ماموریت میومدیم در حالیکه از شدت خیسی و سرما بدنمون کرخت شده بود و لباس ها رو میکندیم و زیر پتو میرفتیم. اما شهید مصطفی مبینی تازه تجدید وضو میکرد و میرفت برای مناجات و نماز شب.
ما غافل بودیم از اینکه مصطفی داره آماده شهادت میشه.
یه روز بهش گفتم برادر مبینی . یه حموم برو !!!!! و این سر و صورت خاکی رو یه صفا بده...
اون با یک لبخند در جواب گفت: نگران نباش.. مرده شور خودش میشوره.
✅ تخریبچی شهید مصطفی مبینی چند ماه بعد روی سکوی شهادت رفت.
در #عملیات_بدر با یه تعداد از بچه های تخریب مامور انفجار پل دشمن روی رودخانه دجله شد.
آتش دشمن شدید بود و در این گیر و دار یک ترکش سهمیه مصطفی شد که به پهلویش اصابت کرد.
مصطفی 26 بهمن 1363 از شرق دجله به لقآءالله رسید و پیکر مطهرش 6 فروردین سال 64 در گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد.
روایت: جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
سی و پنج سال قبل در چنین شبی 28 آبان 65
#جشن_ولادت_پیامبر_در_حسینیه_الوارثین
جمع بچه های تخریب لشگر10
با مداحی حاج جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
یادش بخیر
این عکس برای اوائل پاییز 1364 است که توی #حسینیه_شهید_کهن گرفته شده و شاید اولین تصویر بچه های تخریب 10 با این موقعیت باشه.
موقعیت شهید کهن نام قبلی #مقر_الوارثین بود و تا تابستان 66 به این نام شناخته میشد.موقعیت شهید کهن مقر تخریب قرارگاه ثارالله بود که بعد از انحلال قرارگاه ثارالله به تخریب لشگر10 به فرماندهی شهید نوریان تحویل شد. پائیز سال 64 اولین نیروهایی که جذب تخریب لشگر10 شدند در این مقر آموزش دیدند و یادم میاد اولین باری که به این مقر رفتم با ماشین غذا که اومده بود دوکوهه غذا ببره و راننده اش مرحوم حاج پرویز معصومی بود هوا تاریک بود که به مقر رسیدیم.
همون شب اول برای بچه ها رزم شبانه گذاشتن و توی اون تاریکی صدای شهید حسن مقدم رو شنیدم که فریاد میزد... برپا...برپا.
یاد همه ی اون بچه ها بخیر.(جعفرطهاسبی)
توی این عکس هم مرحوم حاج پرویز معصومی نفر اولسمت چپ نشسته و چند تا از شهدا هم توی عکس حضور دارند
@alvaresinchanel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
اونجا #تپه_رزمی است
اینجا منطقه درگیری #گردان_علی_اصغر_علیه_السلام با دشمن در عملیات عاشورای 3 است.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری برای عبور رزمندگان از میدان مین و حمله به دشمن بر روی همین تپه در فاصله 3 متری دوشکای دشمن معبر زد و در انتهای میدان مین روی سیم خاردار خوابید و رزمندگان از روی پیکر او عبور کردند.
36 سال بعد پا به این نقطه گذاشتیم
جمعه 25 مرداد 64 بود که بیش از 30 شهید از این نقطه به معراج رفتند
روحشون شاد باشه
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
یاد ایام فاطمیه در جبهه ها بخیر
35 سال پیش چنین روزهایی ایام فاطمیه(س) جبهه بود.
عملیات کربلای 5 در روز جمعه 8 ماه جمادی الاول سال 1407 قمری در شلمچه شروع شد.
بعد از ولادت بی بی حضرت زینب سلام الله علیها فاطمیه ی جبهه شروع میشد
و به همین خاطر رمز #عملیات_کربلای_5 را یا زهرا (س) گذاشتند.
روز 18 دی ماه 65 قبل از رفتن غواص ها برای شکستن دژ شلمچه فرمانده تخریب شهید زینال حسینی در سنگر #بچه_های_تخریب زیر پل "هفتی هشتی" بین نماز مغرب و عشا سخنرانی کرد و چون خودش سادات هم بود با ضجه و ناله به حضرت زهراء سلام الله علیها التماس میکرد... که بی بی جان بچه ها ی ما دارن میان خودت دستشون رو بگیر و یاری کن.
شهید زینال حسینی اون شب شروع کرد روضه خونی و شعری رو خوند که بارها از زبانش شنیده بودم.
سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است
فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است
یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت
بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است
بعد از خوندن این چند بیت روضه ای خوند و خودش اونقدر گریه کرد که دیگه نتونست ادامه بده و بعدش من شروع به خوندن کردم و نوحه خوندم و بعد هم نماز عشاء خوانده شد. بعد از نماز هم یه تعداد بچه ها بیرون سنگر در حالیکه لباس غواصی به تن داشتند گوشه و کنار داشتن گریه میکردند تا اینکه اعلام شد غواص ها شام بخورند و آماده حرکت به سمت دشمن باشند.
بچه های غواص تخریب در ایام فاطمیه به سمت دژ شلمچه حمله کردند و در حال زدن معبر داخل آب گرفتگی شلمچه تعدادی از اون ها به شهادت رسیدند
روحشون شاد و تحت عنایت مادر سادات بهشون خوش بگذره.
جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel