eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
893 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
689 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد باد آن روزگاران یاد باد اواخر تابستان 1364- ساحل خزر از سمت راست فرماندن تخریب لشگر10 و شیخ کبیری @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اواخر تابستان سال 64 و بعد از عملیات با رفتیم مشهد. شهید علی سیفی هم همراه ما اومد... البته اون موقع گردان ما نبود و در تهران مدرسه علمیه چیذر درس میخوند و شنید که ما مشهد میرویم همراه ما شد.... به بجهت علاقه ای که به هم داشتیم من و علی کنار هم در صندلی اتوبوس نشستیم و شهید سیفی خیلی خوش صحبت بود و تا مشهد برای هم خاطره گفتیم.... از شهید سیفی سوال کردم پدرت در قید حیات است...؟؟؟ گفت : بابام در ایام عملیات بیت المقدس عمرش رو داد به شما..با تعجب گفتم یعنی شهید شد و اون هم لبخند ملیحی زد و گفت نه اون ایام از دنیا رفت..... یکی از خاطراتی که شهید سیفی برای من تعریف کرد حکایت شفا پیدا نمودنش در بود.... گفت : در و فتح خرمشهر سخت مجروح شدم ترکش به پاهام و اطراف نخاعم اصابت کرده بود و دکترها گفته بودند بعد از این صدمات از کمر به پایین فلج خواهی شد.... قرار شد مجروحین رو برای زیارت امام هشتم ببرند و من هم توفیق زیارت پیدا کردم و در حرم ثامن الحجج(ع) حال خوشی به من دست داد و بعد از اون احساس کردم میتونم حرکت کنم و جابجا بشم.... مردم فهمیدن شفا گرفتم.... غوغایی شد از حال رفتم و بعدا فهمیدم مردم تکه های لباسم رو برای تبرک بردند... بنده دیده بودم شهید سیفی وقتی راه میرفت یک مقدار عدم تعادل داشت و حتی در رزم های شبانه فرمانده ما شهید زینال حسینی مواظبت میکرد..... با بچه های دزفولی لشگر 7 ولیعصر(ع) آشنا شده بود و اعزام قبل از شهادت به اون یگان رفته بود و آخرین باری که دیدمش اواخر دیماه 64 بود که در نماز جمعه دزفول توی صف نماز نشسته بود...توی یک صف بودیم اما از هم فاصله داشتیم.. از دور چشمم به یه چهره آشنا افتاد اون علی سیفی بود اما با عبا و عمامه.... من اون رو تا اون روز در لباس روحانیت ندیده بودم... هر دوی ما خیلی خوشحال شدیم و همدیگر رو در آغوش گرفتیم و بعد از نماز نهار رو با هم خوردیم و از هم جدا شدیم و بعدا شنیدم در شب عملیات والفجر8 در حالیکه با اون وضعیت پاهاش غواص بود و در اروند به شهادت میرسه.... یادش بخیر بنده مومن خدا بود مهربون بود در حد اعلی.. و وقتی رفتیم منزلشون... مادرش حکایتی گفت که بماند... مادرش با زبان ترکی گفت: به من گفتند این امانت ما دست شما مواظبش باش... جامونده از شهدا:جعفر طهماسبی @a;varesinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 پابوسی رزمنده های تخریبچی لشگر10 زمستان سال 1363 با بچه های تخریب لشگر10 رفتیم مشهد مشهد به شدت سرد بود به حدی که وضو میگرفتیم آب وضو یخ میزد توی کوچه عید گاه توی حسینیه ی جا گرفته بودیم خیلی سرد بود بخاری نفت نداشت بچه ها رفتند سپاه مشهد و با کلی التماس یه تعداد پتو گرفتند و بعد رفتیم توی شهر و با التماس که اینا بچه رزمنده هستند چند تا پیت نفت گرفتیم..... مجبور بودیم برای اینکه گرم بشیم دو تایی پتوها رو یکی کنیم و بریم زیر پتو... بچه های اکراه داشتند و میگفتند دو نفر زیر یک پتو مکروه است.... از همه بیشتر اعتراض داشت و شب ها به بهانه نماز شب خوندن پتو رو به دیگری میداد... من و زیر یه پتو میخوابیدیم خلاصه حکایتی داشت همه جوون بودند و آماده شهادت... و از همه جالب تر خریدن سوغات بچه ها بود یه عده توی بازار رضا دنبال عطر خریدن از سید جواد و انگشتر از مغازه هابودند شهید زعفری هم که حال و هوای روستایی داشت رفته بود توی عکاسی با گنبد و بارگاه و آهو عکس گرفته بود.. ✅ هم از راه رسید و دوتا عطر تیروز تند سه خط دار گرفته بود... و سی،چهل تا شیشه کوچیک... با حرارت میگفت این عطر تیروز سه خطه و اصل فرانسه است... یه عده رو هم به کار گرفت و این عطرها رو داخل شیشه کوچیک ها کردند و میگفت میخوام سوغاتی بدهم.. یادش بخیر.... شهید حاج عبدالله نوریان هم خودش با حاج خانوم اومده بود.. فقط ما یه بار توی صحن دیدیمش و امده بود دیدن پدرخانومش که اهل مشهد بودند.... شهید سید محمد زینال حسینی هم که با هواپیما اومده بود برای اعتراض به بعضی حرکات بچه ها که اون هم به خاطر سرما بود و بچه ها با هم شوخی میکردند قهر کرد و رفت و بعد از رفتن ایشون شهید مهوش محمدی خیلی گریه کرد که ما گناه کردیم و فرمانده ما از ما ناراحت شد و من دلداریش میدادم و بعضی وقت ها هم بهش میگفتم.. بسه دیگه... رفت که رفت... خووش اومد که رفت.... شهید زینال حسینی میگفت: از مصطفی مبینی توقع نداشتم که توی شوخی ها با شما همراه بشه.... حکایتی داشتیم در اون زیارت مشهد.... ✅ در این سفر زیارتی بود که امام رئوف اجازه داد ما کنار ضریحش دعای توسل بخونیم. درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام. اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند. و بعد از اون زیارت قرعه به نام شهید مصطفی مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در عملیات بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد. یادش بخیر.... جامونده از اون زیارت: جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
زمستان سال 1363 عکس بعد از خواندن دعای توسل کنار ضریح امام رضا(ع) بچه های تخریب لشگر10 شهیدان در تصویر از جلو شهیدان مجتبی زینال حسینی محسن علیپور امیر مسعود تابش حسن مهوش محمدی غلامرضا زعفری سید محمد زینال حسینی پیام پور رازقی حسین آزمایش این جوون خوش صورت هم شهید شده نامش رو نمیدونیم @alvaresinchannel
ایستگاه قطارمشهدزمستان۶۳ قبل از عملیات بدر ایستاده از سمت چپ شهیدان: اسدالله اللهیاری حسن مهوش محمدی پیام پوررازقی ناصر اربابیان مصطفی مبینی نشسته از سمت چپ شهیدان محسن علیپور سید اسماعیل موسوی رحمان میرزازاده صاحبعلی نباتی @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁🍂 🍂 امشب شب جانفشانی مولاست شبی که خدا به واسطه علی (ع) بر ملائکه هفت آسمان مباهات کرد 🔷 لیلةُ المَبیت، شبی که امام علی(ع) برای حفظ جان پیامبر(ص) در بستر ایشان خوابید. مشرکان قصد داشتند در این شب، به خانه پیامبر حمله کنند و او را به قتل برسانند. امام علی(ع) در بستر ایشان خوابید و رسول خدا توانست به سمت یثرب هجرت کند. اولین روز زمان (ص) از مکه به مدینه است. شب اول ربیع الاول سال چهاردهم بعثت، یعنی درست زمانی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه رفت، مشرکان تصمیم داشتند، پیامبر(ص) را به قتل برسانند که در این شب امیرالمومنین(ع) در جای ایشان خوابید تا پیامبر از این توطئه جان سالم به در ببرد. این شب لیلةالمبیت نام گرفت. این واقعه در اول ربیع الاول سال چهاردهم بعثت که بعدا سال ۱ هجری قرار داد شد به وقوع پیوست. عمل حضرت علی (ع) در لیلةالمبیت یکی از فضائل امام علی علیه السلام است و در شأن آن آیه ۲۰۷ سوره بقره نازل شد. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.» @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. (امام خمینی ره) خدایی سلام الله علیها دارالشفاست حس وحال گلزار شهدای تهران عصرهای پنجشنبه وشب های جمعه قابل وصف نیست باید توی این سرزمین قرار بگیری تا حالش رو ببری در یک جا آرمیده و محل نزول رحمت الهی است حال و هوای جبهه رو اونجا میتونی استشمام کنی همه هستند مگر نه اینکه شهیدان زنده هستند .. یعنی اینکه ما پیش زنده ها میریم. از لحظه ای که وارد حریم شهدا میشی انگار آغوش باز میکنند و تو رو در آغوش میکشند. اصلا طول زمان تا وقتی که میونشون هستی معنی نداره مخلص کلام اینکه تعالی در چند دقیقه ای ماست و یه عده دارند از تشنگی تلف میشند. اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند. و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است. هر قطعه ی شهدا جای جنگ شده دل دنیاگرفته ی ماهم بهردیدار یار تنگ شده 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹@alvaresinchannel
84.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از مسوولیت های سخت در جبهه مسوولیت حمام بود.... یاد شهدای مسوول حمام جبهه بخیر.. روایت سردار جعفری از مسوولیت حمام.. شرح وظایف مسوول حمام.. 1-پیگیری در پر نمودن آب در منبع آب حمام 2- تهییه گازوئیل و حمل و تخلیه در منبع گازوییل حمام 3- نظافت هر روزه ی حمام که کار خیلی سختی بود 4-بیدار شدن یکساعت قبل از اذان صبح و گرم نمودن آب برای استفاده 5-و بقیه وظایف که شما هسنگران برای ما بنویسید.................... @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20 سال گذشت 16 شهریور سال 1383 پرکشید در پی شهادت سردار رشید اسلام آقای حاج داوود کریمی مقام معظم رهبری در پیامی فرمودند : آن مرد با ایمان و ایثارگر را در همه دوران پس از انقلاب دارای صدق و صفا شناختم. متن پیام به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم شهادت سردار رشید اسلام آقای حاج داوود کریمی را به خانواده و بازماندگان گرامی و به همه همرزمان و دوستانش تبریک و تسلیت می گویم. اینجانب آن مرد با ایمان و ایثارگر را در همه دوران پس از انقلاب دارای صدق و صفا شناختم و آزمایش دشوار الهی در دوران ابتلا به عوارض دردناک آسیب شیمیایی را برای او هدیه ای معنوی برای رشد و اعتلای روحی آن شهید عزیز می دانم . خداوند او را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید . والسلام علیکم و رحمه الله سید علی خامنه ای @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 جانشین لشگر 10 سیدالشهداء(ع) و فرمانده تیپ 110 خاتم الانبیاء(ع) یاد و خاطره این شهید را گرامی میداریم و به فاتحه ای میهمانش میکنیم ❇️ سردار شهید حاج احمد غلامی در 10 شهریور ماه سال 1395 در سوریه بر اثر اصابت ترکش موشک دشمن تکفیری به جمجمه اش مجروح شد و به کما رفت و علی رغم تلاش کادر درمانی در کشور سوریه در تاریخ 19 شهریور ماه به یاران شهیدش پیوست و پیکر مطهرش روز23 شهریور بعد ار تشییع با شکوه در شهرری در قطعه سرداران گلزار شهدای تهران در خاک آرام گرفت. @alvaresinchannel
کتاب از ری تا شام- شهید احمد غلامی.pdf
23.92M
کتاب «از ری تا شام» تاریخ شفاهی دفاع مقدس روایت سردار احمد غلامی ✅جانشین تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) و فرمانده تیپ ۱۱۰ خاتم‌الانبیا (ص) در دوران دفاع مقدس است. @alvaresinchannel
. صبحانه دورهمی گردان تخریب در دوشنبه های اول هر ماه قمری (یادبود همسنگر و ذاکر با اخلاص اهل بیت علیهم السلام حاج سید علی واجدی) دوشنبه 19 شهریور ماه، مطابق‌ با پنجم ماه ربیع الاول برگزار میگردد مکان : گلزار شهدا، میدان شهدای تخریبچی، مزار سردار شهید حاج محسن دین شعاری قطعه 29 ساعت : 7 الی 8 صبح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔸🍃 به مناسبت 🔶 شهادت 19 شهریور ماه 1395 یکهفته به سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم شب ها بعضی از به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند. یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است. از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم. تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود . حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست. بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند. چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم .. حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد. برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند. اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد. حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت. اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد. وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی. قرارمون این نبود. و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم.. ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو.. وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن. جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel